#هدایت_و_ضلالت
◾️هدایت خدا یا هدایت تکوینی است یا هدایت تشریعی. هدایت تکوینی خدا شامل حال همهی مخلوقات است و مطلق مخلوقات عالم وجود تحت هدایت تکوینی انسان کامل هستند. هدایت تکوینی، همان نعمت وجود است؛ «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ» (طه، ۵۰). پروردگار ما کسی است که به هر مخلوق و به هر چیزی، نعمت خلق و موجود بودن را عطا کند، او را هدایت کرده است. به یک معنا، همهی من و شما و یکایک مخلوقات عالم وجود تحت هدایت تکوینی حق متعال قرار گرفتهایم که در این نشئه هستیم؛ ملائکة الله نیز در نشئههای بالا هستند و وجود دارند و مخلوق خدا میباشند. حال که اطلاق مخلوق خدا بودن شامل آنان نیز هست و تحت هدایت تکوینی انسان کامل میباشند، حق متعال در سورهی اعلی میفرماید «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَی، الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّىٰ، وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَىٰ» (اعلی، ۱ - ۳) چون مقدر گشتید، هدایت شدید. قبل از اینکه مقدر شویم در ضلالت بودیم؛ این ضلالت غیر از این ضلالت مصطلح در افواه عموم است که به معنای گمراهی از راه حق میباشد، ضلالت یعنی عدم تعین و خلقت؛ «خلق الأشیاء من العدم»، حق متعال همهی مخلوقات را از عدم خلق کرده است و این عدم، عدم در مقابل وجود نیست؛ از هیچ چیز که چیزی خلق نمیشود! اینجا مراد عدم تعین است یعنی ما زمانی در جایی بودیم که مقدر نبودیم و حد و اندازه نداشتیم، در عالم بیحدی بودیم و «متحد بودیم و یک گوهر همه»... همه یک گوهر واحد و در خدا بودیم و آنجا «حکم غیریت به کلی محو بود»؛ در خدا بودیم، «إِنَّا لِله...» همه از آنجا آمدهایم که وادی عدم التعین است. آنجا یک عالم بسیط است که اندازه وجود ندارد و لایتناهی است. هدایت جایی است که حد باشد؛ هدایت جایی تعریف میشود که خلقت باشد لذا حق متعال در مورد پیغمبر صلی الله علیه و آله میفرماید «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى» (ضحی، ۷). «ضَالًّا» به این معنا که ما تو را در یک وادی بیمنتها یافتیم، نه به این معنی که نعوذ بالله ای پیغمبر! ما تو را در گمراهی یافتیم پس تو را هدایت کردیم! مگر پیغمبر صلی الله علیه و آله گمراه بود؟! اهل بیت علیهم السلام که حقیقت صادر اول هستند! حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله میفرماید «کُنتُ نَبیّاً و آدم بَینَ الماءِ و الطِّین». امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید «کُنتُ وَلیّاً و آدم بَینَ الماءِ و الطِّین»، من بودم، من جایی بودم که به قول شاعر، «نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان»! در یک عالم بیمنتها بودیم و در نور مطلق الهی غرق شده بودیم و خدا ما را در این عالم بیمنتها متحیر در ذات خود دید و ما را از این حیرت، متوجه به عالم خلقت کرد؛ این ورود به عالم خلق و مخلوق شدن یعنی هدایت... «وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى»! معنای ضلالت را در اینجا دریاب که آیا خدای ناکرده زمانی پیغمبر ما در گمراهی تشریعی به سر میبرده است و حق متعال او را هدایت کرده است؟! به هیچ عنوان! متاسفانه این وهابیون ملعون چنین اعتقاداتی دارند! «لِيَغْفِرَ لَكَ اللهَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ» (فتح، ۲). «ذنب» در این آیه همین «ضالّ» در آیهی پیشین است و اشاره به این معنی است که شما در عالمی بودید، عالمی که همین الآن نیز هست و برداشته شدنی نیست و اصل همهی اشیاء و مخلوقات است، جایی است که اگر کسی آنجا برود، راه خود را گم میکند چرا که اصلا آنجا راهی وجود ندارد! به تعبیر جناب شیخ اکبر در فصوص الحکم، در آنجا جاده و رونده یکی هستند و از هم جدا نیستند، اینگونه نیست که یک صراط و یک روندهای تصور کنیم که با پای خود در آنجا طی طریق میکند! خیر، آنجا اصلا راه و رونده و حاشیهی راه و گل و خار و موسی و فرعون و نمرود و ابراهیم معنی ندارد! آنجا عالم وحدت است، هرکه در آن وادی گام بگذارد، گمراه میگردد! راه برای اینجاست! لذا میفرماید که صراط بر روی جهنم است! بله، جهنم همین دنیاست! در این دنیا است که راه تعریف میشود و برای این است که شما گم نشوی... فرمود این صراط، ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ وقتی در صراط پا گذاشتی، حضرت تو را به جایی میبرد که فوق راه و صراط است، دیگر آنجا راه نیست چرا که خود مقصد است؛ راه غیر از مقصد است... ما در دنیا در راه هستیم. باید سر از جایی درآوریم که دیگر آنجا گُمراه است! آنجا اصلا راهی وجود ندارد، آنجا مقصد است، آنجا صمد است و به صمد میرسیم و صمد پر است. صمد مقصد است، محل رجوع همه است، آنجاست که انسان میآرمد... آنجا دیگر راه رفتن نمیخواهد؛ جایی است که انسان «في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» آرام گرفته است.
👇👇👇👇