☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●امام خمینی (ره):●■
■باید همه ما توجه به این معنا داشته باشیم که از این آزادی سوء استفاده نکنیم. گرانفروشی یکی از سوء استفاده هاست که کسی بگوید من آزادم، حالا هر چه دلش می خواهد به این مستمندها اجحاف بکند و قیمت ها را بالا ببرد و بازار را به وضع طاغوتی درست کند.
■اجحاف در معاملات، بی انصافی در معاملات یک امری نیست که عقل انسان بپذیرد و خدای تبارک و تعالی راضی باشد به این معنا. باید بازارها را یک بازارهای اسلامی بکنید.
■● #امام_خمینی
صحیفه امام؛ جلد ۸؛ صفحه ۱۲۰
مورخ: ۲۳ خرداد ۱۳۵۸●■
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت ششم)●■ ■●معاويه، بهدلیل #ضعف_معرفت و #ضعف_ایمان مردم، ت
■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت هفتم)●■
■●نكتهای بگويم شايد بد نباشد، بشنويد. يكبار كه معاويه به مدينه آمد تا به هر زوری شده برای وليعهدی يزيد بيعت بگيرد، يك ملاقات با امام حسين عليه السلام دارد.
■●در آن ملاقات به حضرت میگويد: تو چرا با يزيد بيعت نمیكنی؟ حتماً میخواهی بگويی كه پدرت، مادرت، خودت از پدر و مادر و خود يزيد بهتری! به اين خاطر حاضر نيستی بيعت كنی! بعد معاويه شروع ميكند به تجزيه و تحليل و ميگويد: اينكه بگويی مادرت از مادر يزيد بهتر است، این را حرفی ندارم، بله، چون مادر يزيد از قريش نبود و مادر تو از قريش بود. حالا خوب نگاه کنید! يعنی فضيلت حضرت زهرا سلام الله علیها را در همین حد میداند! يعنی بحث ملّيیگرايی و ناسيوناليسم و قبيلهگرايی!
■●گفت: بله، اين را قبول دارم؛ بعد هم بسیار خب، دختر پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده؛ در این بحث ندارم که مادر تو بهتر بود؛ امّا اگر بگويی كه پدر تو بهتر از پدر يزيد يعنی منِ معاويه است، اين حرف بیربطی است! چرا؟ چون پدر تو با پدر #يزيد جنگيد و خدا پدر يزيد را بر پدر تو غالب كرد و پدر تو از بين رفت و پدر يزيد باقی ماند؛ پس پدر يزيد كه منِ معاويهام از علی بهتر است!
■●و امّا اگر بگويی منِ حسين از يزيد بهترم، اين هم هيچ دليلی ندارد!
امام حسين عليه السلام فرمودند: يعنی تو ميیگويی يزيد شرابخوار سگباز ميمونباز از منِ حسين بهتر است؟! حالا خوب نگاه کنید! معاويه بلافاصله گفت: غيبت نكن! چرا غيبت میكنی؟ غيبت حرام است! چرا از پسرعمويت غيبت میكنی؟ حالا يزيد را هم میگويد پسرعمويت! بهخاطر اينكه ريشهی آنها برميیگردد به يك جدّ؛ یعنی امیّه و هاشم [که فرزندان عبدمناف هستند.] گفت: چرا از پسرعمويت غيبت میكنی؟ غيبت حرام است! نباید غیبت کنی!
■●ببینید اين تقدّسهايی كه گاهی دهان انسان را ميیبندند برای گفتن يكسری حقايق و دفاع از حقايق. ببينيد معاويه چطور بازی درمیآورد. بعد ادامه داد: من هيچوقت نديدم كه يزيد از تو غيبت كند و تو از يزيد غيبت میكنی. كسي كه غيبت نمیكند از كسی كه غيبت ميیكند بهتر است؛ پس يزيد از تو بهتر است! اينها در تاريخ ثبت شده! قصّه نمیسازم.
■●علیایّحال چگونه معاويه توانست به غرض خود برسد؟ ريشهی آن را شايد بايد جزئیتر دنبال كرد.
#ادامه_دارد...
■● #سیره_و_تاریخ
#امام_حسين_علیه_السلام
#محرم_۹۷●■
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●مصباحالهدی وسفینةُالنّجاة - بخش پنجم●■ ■●روی خودمان كار كنيم؛ عاشورا مكتبی است برای شدن! هیچ كس
■●مصباحالهدی وسفینةُالنّجاة - بخش ششم●■
■●اباعبدالله الحسين عليهالسّلام در دوران حكومت معاويه، در يك سفر حج و در توقّفی كه حجّاج در منا داشتند، علمای آن زمان و روشنفكران و اهل نظر را جمع كرده و سخنرانی عجيبی كردند.
■●هنوز معاويه زنده است؛ دوران حكومت معاويه است؛ امّا حضرت در يک سخنرانیِ داغ و حماسی بر آن علمای فاسد، آخوندهای وابسته به دستگاه كه در برابر فساد و ظلم حكومت بنیاميّه راه سكوت پيشه كرده و سر در آخور حقوق بگيری دولت فاسد اموی فرو برده بودند و رسالت عظيم دينی خود را در امر به معروف و نهی از منكر و دفاع از مرزهای دين و ارزشهای الهی ترک گفته بودند، تاختند و با لحنی حماسی به آنها پرخاش كردند.
■●حضرت همانجا اهداف نهضت خود را اعلام كردند. ماجرا اين نبود كه چهار تا كوفی به امام حسين عليهالسّلام نامه بنويسند و حضرت هم باور كنند كه آنها راست میگويند؛ واقعاً آمادهاند همهی جان و هستی خود را برای رهبری اباعبدالله عليهالسّلام در طبق اخلاص بگذارند؛ و به خاطر همين امام حسين عليهالسّلام راه افتادند؛ والّا قصدِ قيام و مبارزه با يزيد را نداشتند! چون بعضیها اين حرفها را میزنند، نمیدانم چطور چشمشان را بر واقعيتهای بزرگ و مستند تاريخی میبندند!
■●حضرت زمان حكومت معاويه اين سخنرانی را میكنند و همانجا اهداف نهضت خود را اعلام میکنند.
■«اَللّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ»■
■●خدايا تو میدانی اين نهضتی كه در پيش داريم، تنافس در سلطان نيست؛ يعنی رقابت در به دست آوردن قدرت سياسی نيست؛ چنين نيست كه ما بنیهاشم و ائمه میخواهيم با بنیاميّه و معاويه در تصاحب حكومت رقابت كنيم.
■«وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ»■
■●و نه اینکه بخواهيم بر دارايی دنيوی خود بيفزاييم؛ به پست و مقام برسيم تا برج بسازيم؛ تا حسابهای بانكیمان را از ريال و دلار پر كنيم؛ زراندوزی و تكاثر كنيم. منِ حسين بن علی برای اينها نمیخواهم قيام كنم.
■«وَ لَكِنْ لِنُرِیَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ»■
■●بلكه میخواهيم آن علائم و شاخصهای دين را كه از جامعه رخت بربسته است، بازگردانيم. آن ارزشها و اصول را دوباره حاكم كنيم.
■«وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ»■
■●ای خدا در سرزمينهای تو فساد حاكم شده است؛ میخواهيم صلاح را حاكم كنيم. اين فسادی كه با عنوان حكومت اسلامی به رهبری معاویه بن ابیسفيان جامعه را فرا گرفته است؛ ضعفا پايمالند و اقويا هر روز ميدان به رويشان گشادهتر است؛ به نام حكومت اسلامی بی بند و باری و فساد بيداد میكند؛ به نام اميرالمؤمنين معاويه بن ابیسفيان!، هر روز محرومان غارتزدهتر و شكمِ ثروتمندان برآمدهتر میشود، اين فسادهای رايج، اين زدوبندها، اين رانتخواریها، اين سوءاستفادهها و غارتگریهای بیتالمال، اين هزار فاميلهايی كه حكومت را در قبضهی خود قرار دادند، همهی اينها به نام حكومت اسلامی اتّفاق میافتد. میخواهيم اين فسادها را ريشهكن كنيم.
■«وَ تُقَامَ اَلْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ»■
■●میخواهيم احكام و قوانين الهی، حدود الهی تعطيل شده را دوباره برپا كنيم....
#ادامه_دارد....
■●«استاد مهدی طیّب»
#مصباحالهدی_و_سفینهالنجاه●■
آیه 255 سوره بقره قسمت دوم
بخش چهارم
● اشكالى كه برخى در جمله (سنه و لا نوم ) كرده اند و پاسخ به آن اشكال
بعضى در جمله : ((سنه و لا نوم )) ايرادى كرده و گفته اند: اين خلاف ترتيب است ، و بلاغت اقتضا مى كرد كه بفرمايد: ((لا تاخذه نوم و لا سنة )) براى اينكه مقام آيه ، مقام ترقى دادن مطلب است ، و ترقى در جائى كه بخواهند چيزى را اثبات كنند اقتضا مى كند اول مرتبه ضعيف را ذكر كنند، بعد به مرتبه قوى ترقيش دهند، مثلا وقتى مى خواهند نيرومند بودن كسى را اثبات كنند، مى گويند او مى تواند ده من بار را بردارد، بلكه حتى بيست من هم بر مى دارد، و چون بخواهند سخاوت كسى را برسانند مى گويند فلانى قلم هاى صد تومانى بذل و بخشش دارد، بلكه قلمهاى هزار تومانى هم دارد،
و اما در جائى كه بخواهند چيزى را نفى كنند، بلاغت اقتضا مى كند اول مرتبه قوى آن چيز را بگويند، بعد مطلب را ترقى داده مرتبه ضعيف آن را ذكر كنند، مثل اينكه بگوئى فلانى آنقدر ناتوان است كه نمى تواند بيست من بار را بردارد، بلكه از برداشتن ده من هم عاجز است ، و يا بگويى فلانى هيچ وقت قلم هزار تومانى بذل و بخشش نداشته ، و حتى قلم صد تومانى هم ندارد، به همين جهت در آيه مورد بحث بايد فرموده باشد خدا را خواب نمى گيرد، و حتى چرت هم نمى گيرد.
جواب از اين اشكال اين است كه ترتيب نامبرده هميشه بر مدار اثبات و نفى دور نمى زند، براى اينكه بنا به گفته شما بايد صحيح باشد بگوئيم : حمل ده من بار فلانى را خسته مى كند،
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 507
بلكه حمل بيست من هم ، و حال آنكه صحيح نيست ، آنچه صحيح است اين است كه ترقى بطور صحيح و مطابق بلاغت انجام شود، و ترقى صحيح در موارد مختلف اختلاف پيدا مى كند، و در آيه مورد بحث از آنجائى كه ضرر خواب و ناسازگارى آن با قيوميت آن بيشتر از چرت است ، مقتضاى بلاغت اين است كه اول تأثر چرت را نفى بكند، و سپس مطلب را ترقى داده تأثر خواب را كه قوی تر است نفی کند، تا معنا چنين شود: نه تنها چرت كه عامل ضعيفى است بر خدا مسلط نمى شود، و قيوميت او را از كار نمى اندازد، بلكه عامل قوى تر از آن هم كه خواب است بر او مسلط نمى گردد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●غلبه هیچ بر همه چیز!●■
#حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره:
■●از عجایب اینکه در جنگ انگلیس و عثمانی، قویترین دولت روی زمین ـ یعنی دولت عثمانی ـ مغلوب ضعیفترین دولتها یعنی انگلیس شد، با اینکه امثال آقا سید محمدکاظم یزدی و آقای شیخالشریعة اصفهانی و آقا میرزا محمدتقی شیرازی رحمهمالله که از معاریف علما بودند و نیز دیگر علما وارد جنگ شدند و بدین ترتیب علمای شیعه یداً واحدة (یکدست) از دولت عثمانی علیه انگلیس حمایت کردند و دولت اسلامی ـ هر چند سنی ـ را بر دولت کفر ترجیح دادند.
■●بااینهمه، انگلیس با رشوه و حیله و فریب و وعده و وعید به رؤسا و فرماندهان غالب شد و در حقیقت هیچ، بر همه چیز غلبه کرد! و سرانجام گفتند: «ظَفَرْنا عَلی أَعْظَمِ قُوةٍ عَسْکرِیةٍ فِی الْعالَمِ؛ بر بزرگترین نیروی نظامی جهان پیروز شدیم».
■●باز هم ما خوابیم و نفهمیدیم که چگونه از راه رشوه افرادی را خریداری نمودند و بر ما غلبه کردند!
■●در محضر بهجت، ج۲، ص۱۹۹●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●جناب سید مهدی بحرالعلوم در باب هشتم رساله ی سیر و سلوک خود که پیرامون مؤاخذه است، می فرمایند:
«از یکی از اکابر مأثور است که در مصلای خود تازیانه داشت و بعد از محاسبه نفس و ظهور خیانت، خود را با آن تأدیب می کرد.
■●و نیز نقل است که عارفی می گذشت و در راه عمارتی تازه دید پرسید چه وقت است که آن را ساخته اند؟ پس به ملاحظه این سؤال لغو سالی آب نیاشامید.
■●و نیز منقول است که شخصی در زمان حضرت عیسی علیه السلام در عذر خواهی اینکه روزی شکایت از گرما کرد چهل سال عبادت کرد».
■●خداوندا به راستی این عارفان و بزرگان دین ما چه همت بلند و والایی داشتند که به خاطر یک اشتباه کوچک حاضر بودند سالیانی خود را مؤاخذه کنند. تا از این طریق راه نفس را برای سرکشی ها و گردنکشی های بعدی سدّ کنند و مانع طغیان وی شوند.
■●ما چرا هنوز درگیر مسائل ابتدایی شریعت مطهره مان مانده ایم و از حد انجام واجبات و ترک محرمات تجاوز نکرده ایم! این سؤالی است که یکایک ما و شما باید از خودمان بنماییم.
■●رابطه علم و دین
استادصمدی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●مرحوم سید هاشم موسوی حداد (قدس سره)●■
■مردم خبر ندارند و چنان محبت دنیا چشم و گوششان را بسته که بر آن روز (عاشورا) تأسف میخورند و همچون زن فرزندمرده مینالند. مردم نمیدانند که همه آنها فوز و نجاح و معامله پربها و ابتیاع اشیاء نفیسه و جواهر قیمتی در برابر خَزَف بوده است. آن کشتن مرگ نبود، عین حیات بود. انقطاع و بریدگی عمر نبود، حیات سرمدی بود. شاعری وارد بر مردم حلب گفت:
●گــــفــــت آری لــــیـــک کـــودور یـــزید
●کی بد است آن غم، چه دیر اینجا رسید
●چـــشــم کـــوران آن خـســـارت را بدید
●گــــوش کرّان ایــــن حکــــایت را شنید
■●روح مجرد، طبع ششم، ص ۷۹
علامه محمد حسین طهرانی (ره)●■
@mohamad_hosein_tabatabaei