eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 🏴 ■●السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الکاظِم الطَّاهِرَ الطُّهْرَ●■ ■امسال اولین روز فروردین که نوروزش می‌گویند مصادف است با روز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام و چه تقارن خوبی که آغاز سال جدید شمسی را با یاد پدر بزرگوار حضرت شمس الشموس که خود قبله‌ی شموس و اقمار و انجم و امام روز و ماه و سال و ایام و املاک و افلاک است، آغاز کنیم. خدای عزوجل به این انوار آغاز می‌کند و انجام می‌دهد، «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ» : ■اول اینکه توسل به آنجناب که باب الحوائج است هم سبب گشایش در امور و فرج در نفوس در مسیر استکمال انسانی می‌شود و هم سبب طهر و طهارت از مطلق ناپاکی ها از بیماریهای ظاهری تا باطنی است با تمام مراتب طهارتش. عید عود به اصل است و ولایت اصل هر چیزی است پس بالاترین عید هر فردی وقتی است که مستغرق در ولایت باشد. ■و مطلب دوم اینکه آن امام همام اعنی حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام در طلیعه دعایی که سریع الاجابة است می‌فرماید: «اللّٰهُمَّ إِنِّى أَطَعْتُكَ فِى أَحَبِّ الْأَشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ التَّوْحِيدُ، وَلَمْ أَعْصِكَ فِى أَبْغَضِ الْأَشْياءِ إِلَيْكَ وَهُوَ الْكُفْرُ» محبوبترین چیزها نزد خدا برای طاعت او جل اسمه توحید است و مغبوضترین چیزها در معصیت او کفر است. توحید آشکار کردن حق تبارک و تعالی در هر چیزی است و کفر پوشاندن او در هر چیزی. عارف نفس رحمانی را سریان ذات حق تبارک و تعالی در هر چیزی می‌داند؛ «أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ». لذا می‌گوید چیزی در عالم نیست مگر اینکه در قبل و بعد و ظاهر و باطن او نور خداست و آن شئ جز نمود حق تبارک و تعالی شانیت دیگری ندارد پس چون می‌خواهی خدا را به محبوبترین چیز نزد او اطاعت کنی هماره در هر چیزی خدا را مشاهد کن و استقلال را از هر چیزی جز خداوند سلب کن و همه را فقر محض الی الله ببین. ■کافر به حدود اشیاء استقلال قائل می‌شود و اینگونه خدا را در هر چیزی انکار می‌کند لذا نامش را کافر نهادند و معصیتی نزد خدا بالاتر از این نیست که او را در مخلوقاتش نبینی. هر چند او جل جلاله در عین اینکه در همه چیز ظاهر است از همه‌ی مخلوقات و ممکنات بالاتر است و این تمایز به سبب احاطه اطلاقی او بر هر چیزی است. توحید با همه‌ی عظموتش که ظهور مطلق حق در مراتب علمی و عینی است نزد هویت غیبیه، احب الاشیاء است یعنی ذات حق متعال اعلی و اشرف از توحید است و توحید شان اعظم اوست که عبارت از ظهور و سریان ذات در حدود و قیود است از اینرو نام دیگر توحید را ولایت هم گفته‌اند منتها توحید در قوس نزول است و ولایت در قوس صعود اما هر دو مساوق همند. در دایره صعود انسان چون به توحید مطلق برسد و نفس نفیس اش با نفس رحمانی متحد گردد این قرب اطلاقی را ولایت می‌گویند، این نکته علیا را دریاب. ■این همان است که امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «قَدْ صَعِدْنَا ذُرَى اَلْحَقَائِقِ بِأَقْدَامِ اَلنُّبُوَّةِ وَ اَلْوَلاَيَةِ»... اعلی ذُروه حقایق، اتحاد با نفس رحمانی است که صعود بدان طود اعظم جز به قدم نبوت و ولایت مطلقه میسور احدی نیست. توحید در قوس نزول است و ولایت در قوس صعود. این همان است که از آن به وحدت تعبیر می‌شود یعنی فقط انسان کامل است که می‌تواند دو سر حلقه‌ی هستی را به هم پیوند دهد یعنی با اعتقاد به توحید که او عظمت اسمائه در هر چیزی ظهور کرده است با قلب انورش که اجلی و اشمخ از همه قلوب است و حتی قلب او غیر قلوب دیگران است می‌تواند همه کمالات ظهوری را در قوس صعودی خودش به نحو اجمالی و اندماجی در مرتبه‌ی احدیت مشاهد فرماید. جمع بین توحید و وحدت کمال اتم انسانی است که به نحو اطلاقی در ائمه‌ی اطهار علیهم السلام جمع شده است لذا امروز تنها موحد حقیقی حضرت حجت بن الحسن العسکری روحی فداه است. ■موحد کسی است که توحید و وحدت را باهم در نفسش پیاده فرماید و کافر کسی است که با توحید و موحد در عناد و جنگ باشد. بر پیشانی موحد نور ایمان مندرج است و بر پیشانی کافر، ک ف ر. پنجشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۸ ه ش
□مطلب ذیل حقایقی عرشی از محقق معظم و دانشمند ارجمند حضرت استاد سید ابراهیم موسوی حفظه الله تعالی است که چند سال قبل بمناسبت شب مبعث و در اسرار افضل بودن عمل زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در شب مبعث، برای اینجانب ارسال فرمودند.
■● ●■ ■در پی تعطیلی اماکن مذهبی بالاخص حرم‌های مطهر اهل بیت علیهم السلام و امامزاده ها بخاطر جلوگیری از شیوع ویروس منحوس کرونا، عده‌ای جاهل یا عنود شروع به شبهه افکنی پیرامون زیارت این قبور مطهر کردند که؛ شیعه تاکنون قائل بوده که شفاء بدست این اولیاء الهی بوده و توسل به این ذوات مقدس باعث دفع بلایا و رفع امراض و اسقام و گرفتاری‌ها می‌شود!! پس چرا اکنون که چنین بلایی نازل شده است این اماکن تعطیل شده است؟! و یا گفتند مگر جسم در زیر خاک شفا می‌دهد؟!!! عارضم که بقول مولوی در مثنوی: «صحبت احمق بسی خونها که ریخت»، اما چه کنیم که مجبوریم این رنج پاسخ به احمق را بخاطر حلاوت تنویر افکار بجان بخریم. ■اما در باب توسل به حق تعالی به واسطه وسائط: بر اهل بصیرت و معرفت واضح و مبرهن است که خداوند تبارک و تعالی بدون حجاب اسماء و صفات حسنایش معروف و معبود احدی نیست و برای همگان آن ذات لابشرط مقسمی که از هر چیزی حتی از قید اطلاق هم مطلق است، مجهول مطلق می‌باشد لذا او منزه است از هر اسم و رسمی و حتی منزه است از این تنزیه!!! لذا خود در قرآن کریم فرمود: «بسم الله الرحمن الرحیم»، اعنی به اسم الله شروع کرد یا فرمود: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»، تسبیح کن اسم رب خودت را؛ یا «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا»؛ خدا را با اسمائش بخوانید. و در نزد اهل یقین و معرفت پر واضح و برهانی است که اسم غیر از مسمی است بوجهی و عین آن است بوجه دیگر لذا قرآن فرمود: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءَُ»، اسماء برای خداست و «كَمَالُ الإِْخْلاَصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ»؛ چون اسماء الله ظهور در مرتبه واحدیت هستند و ذات غیب الغیوبی منزه از این اسماء و صفاتِ در مرتبه‌ی ظهور است لذا شما چون بخواهی بخدا توجه کنی ناچاری از مجرای اسماء او را بخوانی؛ وقتی می‌گویی یا الله، یا رحمن، یا رحیم، یا قادر، یا سمیع، یا بصیر و... همه‌ی اینها توسل بحق تبارک و تعالی است بواسطه‌ی اسماء او که غیر اوست بوجهی و نزد اهل خرد و تحقیق آشکار است که انسان کامل کسی است که مظهر اتم این اسماء حسنای الهی است لذا چه اسماء الهی را بخوانی و چه امام و انسان کامل را با نظر به این معنی و مظهریت خطاب قرار دهی یکی را خوانده‌ای. چه بگویی یا الله (اللّٰهی که اسم جامع است نه عَلَم ذات) و چه بگویی یا محمد صلی الله علیه و آله یک سخن گفته‌ای چون این آینه اتم اوست. ■فلذا آن بیچاره‌ی نگون بخت مخالف شیعه گمان می‌کند خدا را مستقیم می‌خواند و گمان می‌کند که چون یا شافی گفت خدا بلا واسطه‌ی اسماء و صفاتش شفا می‌دهد! در حالیکه او نیز در تمام دعاهایش خدا را به اسماء و صفاتش خوانده و همین‌ها واسطه هستند و هرگز او را یارای این نبوده و نیست که خدا را بدون اسمائش خطاب کند! این امر محال است، هم برای او و هم برای جمیع انسانها از پیامبران گرفته تا اولیاء. ذات غیب الغیوبی به اسمائش در عالم اثر می‌گذارد و خود اجل از آن است که مؤثر و متأثر باشد چه هر مؤثری طرف متأثر می‌خواهد و او را مقابلی نیست. ❗️■پس ای بیچاره‌ی بی‌خبر از توحید! شیعه چون امامش را وسیله و واسطه می‌داند مبنایش قرآن و عرفان و برهان است. مگر نه اینکه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله مظهر اتم اسماء و صفات حسنای الهی است؟ لذا چون بگویی: «یا محمد و یا علی»، کانّ گفته باشی یا الله، یا رحمن و یا رحیم... ■ای غافل جاهل! بدان ذات غیبی در عالم به نفس رحمانی آشکار شده است و این نفس رحمانی ظل ممدود خداست که به او عالم ایجاد گسترانیده شده و در صحف و کتب تمام عرفای عامه و خاصه از محی الدین ابن عربی و صدر الدین قونوی تا جامی و عطار و... این ظل ممدود و این نفس رحمانی و شفیع کبری کسی نیست جز انسان کامل و انسان کامل مصداقش حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است و اقرب افراد -به تعبیر ابن عربی- به او امیرالمؤمنین علی وصی علیه السلام است که سرّ انبیاء و عالمین است و اولاد طاهرینش و امروز قطب عالم امکان امام زمان روحی فداه... ■چه کنیم و با جاهل مدعی دین و قرآن با چه لسانی صحبت کنیم؟!! ما را که از رعایا و نوکرانِ نوکران آل الله هستیم چنین عقده هایی در لسان است اما با همین لسان به این احمق ها می‌گویم مگر در قرآن نخواندید که جناب بلقیس گفت: «إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»؟! و مگر نشنیدید که سحره فرعون گفتند: «آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ»، پس چرا درک نمی‌کنید ای خفتگان در کهف غفلت و نادانی؟!!! 👇👇👇
○فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ○ □مباهله لعن کردن است، بهله الله یعنی خدا او را لعنت کند. مبدع مباهله رسول الله صلی الله علیه و آله بوده و قبل از آن مرسوم نبوده است این امر با مسیحیان نجران اتفاق افتاد و در آن حقائق بیشماری است برای صاحبان خرد و اندیشه. □چون پیامبر به ایشان نامه نوشت و دعوت به اسلام کرد، آنها حدود شصت نفر از علمایشان را به محضر پیامبر فرستادند تا حقیقت امر آشکار شود. گفتگویی واقع شد و پیامبر توحید را عرضه کرد. ایشان گفتند ما موحد هستیم و پیامبر ختمی صلی الله علیه و آله نقص توحید آنها را که معتقد به اقانیم ثلاثه بودند برایشان آشکار کرد که خدا پدر کسی نیست و عیسی نیز نه فرزند خداست و نه خداست. آنها گفتند او مرده زنده می‌کند و بیماران را شفاء می‌دهد و در تولدش از جناب مریم پدر ندارد و پدرش خداست. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آدم نیز پدر و مادر نداشت پس او اولی است که فرزند خدا باشد؛ إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ (آل‌عمران/۵۹) □ایشان ندانستند که آن روح القدس که فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا، شأن پیامبر خاتم است و آن جناب را با روح القدس اتحاد است بلکه او بالاتر از روح القدس است. و ندانستند که احیای اموات و شفای امراض شان متعارف صاحبان انفاس قدسی است، ○حبذا آن می که هرکس مست اوست ○خلقت اشیاء مقام پست اوست □و ندانستند که عیسی و آدم که در فردیت مشترکند و خلقتشان توالدی نبوده و تولدی بوده است بنده خدا هستند و آدم پدر جسمانی انسانها است و حضرت خاتم پدر روحانی. أَنَا وَ عَلي أَبَوا هذِه الأُمَّة. و ندانستند که آنکه گفت فَنَفَخْنَا آن ضمیر نا همان ضمیر نا در کُلُّنَا مُحَمَّدٌ است و دمنده نیست مگر دمدمه محمدی که به شأن اسرافیلی اش آناً فآناً در صور بی منتها می‌دمد و مجموع صورتهای عالمیان از قبر عدم بر می‌خیزند و به صحرای وجود خیمه می‌افکنند و بار دگر می‌دمد از این می‌میرند و به طور دیگر زنده می‌شوند و این اماته و احیاء در کلیه موجودات دم به دم ساری است؛ يُحْيِي وَ يُمِيتُ و يُمِيتُ و يُحْيِي!! □چون عقل توقف کند ایمان را زوال حاصل شود چه کند پیامبر رحمت الا اینکه رحمت اش را از مجرای جلال ظهور دهد!!! چون آن مسیحیان نجران قبول نکردند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایشان را دعوت به مباهله کرد، پذیرفتند و فردا مقرر شد خارج از مدینه هر یک از این دو با کسان خود حاضر شوند. فردا پیامبر ما صلی الله علیه و آله با دردانه های وجود یعنی حضرت فاطمه بنت رسول الله و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین به مباهله آمد! حارثه بن علقمه که بزرگ مسیحیان بود چون این جمع را دید گفت: من صورتهایی را می‌بینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوهی را از جای بکند هر آینه کنده خواهد شد سپس به همراهانش گفت برگردید و مباهله نکنید که یک تن از مسیحیان زنده نخواهند ماند. آنگاه همه شروط پیامبر را پذیرفت و مسئله ختم یافت. ❗️□بدان که پیامبر رحمت به رحمت با قوم عیسی برخورد کرد که اگر با غیر این افراد می‌آمد مباهله واقع می‌شد، چون امت پیامبر حجاب برای مسیحیان می‌شدند و خورشید حقیقت در پشت کدورت ابر امت مختفی می‌شد آنگاه همدیگر را لعن می‌کردند و پیامبر نیز لعن می‌کرد و همه مسیحیان نابود می‌شدند. اما پیامبر با کسانی آمد که حقیقت را حقیقت بودند و آفتاب را دلیل آفتاب. مسیحیان حقیقت را عریان دیدند و پا واپس کشیدند و پیامبر به اهل بیت اش علیهم السلام نام عیسی را زنده نگه داشت زیرا عیسی و همه انبیاء اطوار وجودی اویند. لذا فرمود اگر مباهله می‌کردند همه هلاک می‌شدند و هر آینه به میمون و خوک مسخ می‌گردیدند. او به رحمت اش با قوم عیسی درآمد که وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ (انبیاء/۱۰۷) □در مباهله امیرالمؤمنین علیه السلام را نفس خود معرفی کرد و حضرت فاطمه را نسائنا که او سیده نساء العالمین است وحسنین علیهم السلام را فرزندان خود که اهل بیت علیهم السلام بعد از امام حسین از نسل این دو امام همام اند. همه شیعه و سنی مباهله را به این کیفیت پذیرفتند که علی جان پیغمبر است اما نمی‌دانم چرا با انکار علی خود را به ملکوت میمونی مسخ کردند؟!!! ❗️□مسیحیان از مسخ رهیدند و مسلمانان به انکار ولایت علی مسخ شدند؛ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ. □○چهارشنبه ۲۴ ذی الحجه ۱۴۳۹ قمر○□
🏴 🏴 ■غلبه و سبقت رحمت بر غضب سبب ایجاد و بسط نعمت وجود در صورت دل‌آرای مخلوقات است و این رحمت ناشی از عشق ذات باری به جمال مجمع الجمال حقیقت محمدیه است فلذا رحمت ارسالی بی منتهای الهی گردید که «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ.» ■ذات غیبی چون به وحدت حقیقی خود نگریست شدت کمال خود را بدید و به جهت اکملیت ذاتش که صمدانیت و آکندگی کمالات ذاتی اش بود خواست آنها را ظهور دهد و در آینه‌ی تفاصیل خود را ببیند چون قابل و غیری نیافت تا آکندگی و پُری خویش در آن ظهور دهد غضبناک شد و به جانب اجمال نگریست اما رحمتش مسبوق بر غضب شد و عشق میدان داری کرد تا به فوران رحمت با اسم «بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا» و وزش نسیم نفس رحمانی از جانب یمن، قابل را خود ایجاد نمود و بساط کثرت و خلقت بر آن پهن فرمود. ■این رحمت واسعه ی الهی را بنگر که فاتحه‌ی خلقت گردید و به او درهای خزینه‌ی غیبیه‌ی کنز مخفی گشوده شد. از اینرو فرمود: «ان الله قد قسم الفاتحة بینه و بین عبده و خلقه» اعنی فاتحة الکتاب انسان کامل است که هم وی را اوصاف ربوبیت است و هم اوصاف بندگی کما اینکه سوره‌ی فاتحه دو بخش دارد که قسم اول وصف ربوبی است و قسم دوم دعای عبد و اوصاف بندگی. ■به امام، وجود بین حق و خلق تقسیم گردید و او برزخ جامع بین حق و خلق شد اعنی حق را به نحو اتم ظهور داد و حق هر ذی شأنی را به او عطا فرمود. ■بدان تمام اوصاف امام چون حلیم و کریم به این رحمت گسترده بر می‌گردد و چون به رحمت افتتاح به خلقت کرد به رحمت بدانها می‌نگرد و همه را مرحوم می‌کند. ■در معراج أو أدنی در مقام سبق رحمت بر غضب با رحمت للعالمین چنین سخن به راز گفت که چه کنم با مشتی خاک جز آنکه بیامرزم!!! مشت خاک را ببین که چگونه حق در لباس او جاری شد و بر بحر امکان لنگر انداخت؟!! اگر رحمت با مشتی خاک ممزوج نمی‌شد او از افلاک نمی‌گذشت و بر عرش وحدانیت تکیه نمی‌زد اما چون مبداء روائح شد، روح و ریحان را در صحرای امکان منتشر ساخت و همه‌ی دانه‌های مجمل را شکوفا کرد و حب حصید را رویانید و بستان زیبا و فوق زیبای خلقت را نقاشی نمود. و چون وقت برداشت آید همو جمله را به همین رحمت مخفی در قیود و حدود خلقی بازگرداند و در ستر فضل خود که سراح ازلی و ابدی است سکونت دهد. جمعه ۷ صفر المظفر ۱۴۴۲ اسلامشهر
■سیر تمام ممکنات و موجودات من الامام الی الامام است لذا انسان کامل همه را به سوی خویش دعوت کرده است، «وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (شوری/۵۲) ■صراط مستقیم ولایت الهیه است و پیامبر خاتم همه را بدان صراط دعوت کرده است. داعی مدعو را به سوی خویش دعوت می‌کند و معنی ندارد به غیر خود دعوت کند مگر آنکه از غیر نیابت بگیرد. ■امام، مطلق موجودات خاصه انسانها را به سوی قله‌ای که خود بر آن ایستاده می‌خواند و آن طود اعظمی است که ورای آن عبادانی نیست مگر ذات غیبی. چون مبداء صدور همان کوه اعظم است و همه‌ی ممکنات چون سیل از او جاری شده‌اند صیرورت و غایت همه به همان سو می‌باشد فهم مبداء الوجود و غایته. ■امام اما احدی را به ذات غیبی دعوت نکرده است چون چنین دعوتی محال است، «يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» (آل‌عمران/۳۰) حق متعال به پیامبر خاتمش صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» (قصص/۵۶)... تو نمی‌توانی هر کس را که دوست داری به ذات غیبی لابشرط مقسمی هدایت کنی اما به سبب مظهریت اسم جامع الله، هر که را بخواهی به مرتبه‌ی تعین اول و جلوات او دعوت کن. ■پیامبر صلی الله علیه و آله هم فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی تعین اول اللهِ احد است لذا او همگان را به سوی حقیقت انسانی محمدیه صلی الله علیه و آله دعوت فرموده است. ■تعین اول یا صادر نخستین، جلوه‌ی اول ذات است و همه‌ی کثرات به سبب تجلی مقدس او در مرتبه‌ی واحدیت و الوهیت از وحدت صادر می‌شوند. «کُلُّکُمْ راعٍ، وَ کُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ» ( بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۸). این مسئولیت در قبال رعایا مظهریت امام مر اسم جامع راست که باذن الله ممکنات را ربوبیت می‌کند. ■پس اربعین حسینی که سیر من الحسین الی الحسین علیه السلام است ناظر به این معنای بلند است، فاغتنم. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد اربعین ۱۴۴۲ ه ق  
■سیر تمام ممکنات و موجودات من الامام الی الامام است لذا انسان کامل همه را به سوی خویش دعوت کرده است، «وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» (شوری/۵۲) ■صراط مستقیم ولایت الهیه است و پیامبر خاتم همه را بدان صراط دعوت کرده است. داعی مدعو را به سوی خویش دعوت می‌کند و معنی ندارد به غیر خود دعوت کند مگر آنکه از غیر نیابت بگیرد. ■امام، مطلق موجودات خاصه انسانها را به سوی قله‌ای که خود بر آن ایستاده می‌خواند و آن طود اعظمی است که ورای آن عبادانی نیست مگر ذات غیبی. چون مبداء صدور همان کوه اعظم است و همه‌ی ممکنات چون سیل از او جاری شده‌اند صیرورت و غایت همه به همان سو می‌باشد فهم مبداء الوجود و غایته. ■امام اما احدی را به ذات غیبی دعوت نکرده است چون چنین دعوتی محال است، «يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ» (آل‌عمران/۳۰) حق متعال به پیامبر خاتمش صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ» (قصص/۵۶)... تو نمی‌توانی هر کس را که دوست داری به ذات غیبی لابشرط مقسمی هدایت کنی اما به سبب مظهریت اسم جامع الله، هر که را بخواهی به مرتبه‌ی تعین اول و جلوات او دعوت کن. ■پیامبر صلی الله علیه و آله هم فرمود: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یعنی تعین اول اللهِ احد است لذا او همگان را به سوی حقیقت انسانی محمدیه صلی الله علیه و آله دعوت فرموده است. ■تعین اول یا صادر نخستین، جلوه‌ی اول ذات است و همه‌ی کثرات به سبب تجلی مقدس او در مرتبه‌ی واحدیت و الوهیت از وحدت صادر می‌شوند. «کُلُّکُمْ راعٍ، وَ کُلُّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ» ( بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۸). این مسئولیت در قبال رعایا مظهریت امام مر اسم جامع راست که باذن الله ممکنات را ربوبیت می‌کند. ■پس اربعین حسینی که سیر من الحسین الی الحسین علیه السلام است ناظر به این معنای بلند است، فاغتنم. یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد اربعین ۱۴۴۲ ه ق
□نکته ناب□ □از القاب معروف حضرت سلطان سریر ارتضا، علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة والثناء، شمس الشموس است. ○«هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُوراً» (یونس/۵)○ □ضیاء نور ذاتی است لذا نور شمس را ضیاء خواند و چون قمر روشنایی اش را از خورشید می‌گیرد پرتو او را نور نامید. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره نور نیّر اعظم محمدی صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ عِشْرِينَ بَحْراً مِنْ نُورٍ فِي كُلِّ بَحْرٍ عُلُومٌ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ تَعَالَى...» □بدان شموس الهی انبیاء عظام و اولیاء کباری هستند که نورشان را از مشکات شمس الشموس می‌گیرند چون امام مبدأ انوار ازلی و مطلع شمس ولوی است. و هر نیکبختی به این مطلع شمس برسد همه‌ی حجابهایش می‌سوزد و خودش شمس هدایت می‌شود، «حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً» (کهف/۹۰) □شاید معنای دیگر شمس الشموس این باشد که آن جناب عالم آل محمد صلی الله علیه و آله است و مراد از شموس، انوار مجرده‌ی جبروتی و مفارقات نوریه‌ی عالم عقل و صورتهای علمی مرسلات بسیط باشد که نورشان را از شمس عقل بسیط اخذ می‌کنند و همه تحت لواء او هستند لذا امام به سبب اتحاد وجودی با عقل کل شمس الشموس است و فیض را به تمام صور علمی و مجردات عقلی می‌رساند. او خزینه‌ی علم الهی است و هر علمی در هر موطنی از جلوات و تنزلات این خزینه‌ی لایتناهی است. □و معنای دیگر فراتر از این معنی است و آن سخن، این است که اسماء الله در مرتبه‌ی الوهیت و واحدیت شموسی هستند که ضیاء آنها عالم خلق را روشن فرموده است و چون اسماء مندرج در حضرت واحدیت از مراتب ذات می‌باشند لذا شموسی هستند که دارای ضیاء ذاتی هستند بطوریکه «يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ» (نور/۳۵) اما این اسماء که کمالات اسمائی و تنزلات حضرت احدی هستند فیض را از تعین اول ذات اخذ می‌کنند لذا صادر نخستین نسبت به این شموس رتبه‌ی اصالت و برتری دارد و شمس این شموس است و چون در قوس عروج متحد با صادر اول است لذا همو شمس الشموس است. والحمدلله علی التوفیق ۲۹ صفر ۱۴۴۲ ه ق سالروز شهادت حضرت امام رضا علیه السلام
□○ ○□ □○در زیارت هفتم حضرت امیر المومنین علیه السلام آمده است: □○السَّلامُ عَلَى الْمَوْلُودِ فِي الْكَعْبَةِ الْمُزَوَّجِ فِي السَّماءِ ، و بلافاصله بعد از آن می فرماید: السَّلامُ عَلَىٰ مَنْ شُرِّفَتْ بِهِ مَكَّةُ وَمِنىٰ ، تا بفرماید این ولادت در داخل کعبه شرافت برای کعبه است و علی عالی اعلی بسی بالاتر از آن است که مظاهر و تعینات برای او شرافت باشند بلکه هر موجودی و مخلوقی به او شریف شده است اعنی در دایره وجود آنکه اصالت دارد و موجود است این نفس علوی رحمانی است و دیگران مصداق بالعرض این وجود ذی جودند: ○تو اصل وجود آمدی از نخست ○دگر هر چه باشد همه فرع تست □○در عظموت و جبروت صاحب ولایت مطلقه و کبرای الهی همین بس که در سماء احدیت که مقام اطلاق قسمی است با آن سرّ ازلی و ابدی و مکتوم و مکنون سرمدی و اسم مستاثره ذات غیبی، یگانه محبوبه و معشوقه هویت مطلقه مقسمی حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها اتحاد وجودی یافته و برای او کفوی شده تا در نشئه طبیعت و در نکاح انسانی مبداء خروج لولو و مرجان امامت شود. □○السَّلامُ عَلَى الْمَخْصُوصِ بِسَيِّدَةِ النِّسَاءِ؛ آن گزین خلقت و تتمه ی دوران حضرت ختمی مرتبت صلوات الله علیه فرمود: "خصصت بفاتحة الكتاب و خواتيم البقرة"، فاتحه ی کتاب ،کل قرآن است و کل فاتحه در بسم الله آن و آن نیز در باء بسم الله و علی نقطه تحت باء است و خواتیم بقره ایمان رسول به آنچه از جانب حق نازل شد که ولایت امیرالمومنین علیه السلام است آن سرّی است که خاتم رسالت صلی الله علیه و آله بدان اختصاص یافت. بنگر مقام امام الموحدین و سرّ الانبیاء و المرسلین را که اختصاص یافته ی به سیدة النساء است و این فقط و فقط مستاثره امیرالمومنین علیه السلام است و احدی به این مشهد راه ندارد مگر او و فرزندان طاهرینش به سبب اتحاد با آن جناب صلوات الله علیهم اجمعین. رسالت مخصوص به ولایت است و ولایت مخصوص به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهم اجمعین و این سرّ لو لا فاطمه لما خلقتکماست. صبح ۱۳ رجب ۱۴۴۱ ه ق
▪️حضرت ختمی مآب در روز اعظم غدیر در ابلاغ ولایت مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «غدیر را هر به غائبان و هر به فرزندانش تا قیامت برساند» ▪️ حامل ولایت است و هر حاضری به غائب ولایت را ابلاغ کند او را به می‌رساند و غائب آنی است که بهره ای از ولایت ندارد لذا حضور ندارد. ▪️ هم پدر نیست مگر به فرزندش ولایت را القاء کند. پیامبر صلی الله علیه و آله که پدر امت بود مامور به ابلاغ ولایت حضرت علی علیه السلام به همه فرزندانش شد که اگر ابلاغ نمی‌کرد همه‌ی اعمالش حبط می‌شد و را بجا نمی آورد، یعنی به همه‌ی فرزندان گفت که شما را دو پدر است یکی پدر ظاهریتان که رسول است و دیگری پدر باطنیتان که ولی است؛ «انا و علی ابوا هذه الامة»... اينجا ابوت دو فرد دارد؛ یکی ابوت ظاهری و دیگری باطنی، نور وجود از صلب پدر باطنی به صلب پدر ظاهری می‌رسد تا او فیض بودن را به اولادش ابلاغ کند، مگر نشنیدی که می‌گویند نبوت برای اصلاح و احیای ظاهر است و ولایت اصلاح و احیای باطن! ▪️به همین وزان هر پدری راست ابلاغ ولایت به فرزند خود تا حق پدری بجا آید، چون پدر حقیقی علی علیه السلام است و اگر این را به فرزندت نگوئی در حق او پدری نکردی و کافر شدی یعنی پدر حقیقی او را پوشاندی و خودت را نمایاندی و حال اینکه پدر علی است و غیر او پدری نیست... به همین خاطر عیسای روح الله فرمود پدر من سماوی است و ابیکم السماوی و پدر شما هم سماوی است. ▪️پدر ارضی اگر پدر سماوی را معرفی کند در حق فرزند پدری کرده و اگر نگوید حق پدری را ضایع کرده است. امام رضا علیه السلام فرمود اگر آن صلوات مخصوص را که با «اَللّهُمَّ صَلِّی عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ مادامَتِ الصَّلواتُ» آغاز می‌شود و در ادامه می‌گوید «اَللّهُمَّ صَلِّی عَلی رُوحِ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ فِی الاَرواحِ وَصَلِّی عَلی جَسَدِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فِی الاَجسادِ» الخ بر سر قبر پدر و مادرت بخوانی حقشان را بجا آوردی ناظر بدین معناست. ❗️حق پدر با اتصال فرزند به ولایت ادا می‌شود و اگر فرزند از ولایت دور بیفتد کفران نعمت کرده و عاق پدر می‌شود. ▪️الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ مولانا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علی بن ابی‌طالبٍ وَ اولادِه المَعصُومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ سه شنبه عید سعید غدیر ۱۴۴۰ ه ق خلخال
🍀الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا🍀 ▪️امروز (روز غدیر) دین شما را به کمال رساندم و نعم را برای شما تمام کردم یعنی همه حقائق را بولایت علی بن ابیطالب برای شما آشکار نمودم. ▪️حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فرمود: «قولوا لا إله إلا الله تُفْلِحوا»، اسلام با «لا اله الا الله» آغاز شد و با «ولایت امیرالمؤمنین» به اتمام و اکمال رسید. کلمه لا اله الا الله کلمه نفی و اثبات است و آن نفی غیر و اثبات غیور است چه غیرت او غیر سوز است. این کلمه شرطی دارد و آن شرط ولایت است و اگر این کلمه طیبه بدون شرط اش لحاظ شود خروج از دایره توحید است. چون ذات اقدس غیبی از هر شرطی مبراست، آنجا نه نفی راه دارد و نه اثبات!! لابشرط مقسمی است یعنی هیچ قید و لحاظ و اعتباری را نمی‌پذیرد حتی همین شرط عدم شرط را. لذا اگر بخواهیم از آن ذات چیزی را نفی کنیم یا چیزی را برای او اثبات کنیم او را مشروط به شرط و مقید به قید کردیم حال اینکه او من حیث هی هی ذات لابشرط قسمی است و این حیث هی هی هم حد او نیست؛ آنجا نه حرف راه دارد نه سکوت، نه شهود راه دارد نه حضور! عنقا شکار کس نشود دام بازچین کاینجا همیشه باد بدست است دام را ▪️نفی و اثبات مربوط به مرتبه اطلاق قسمی است که نفس رحمانی و مرتبه امامت و ولایت مطلقه کلیه الهیه است پس تمام تسبیح ها و تحمیدها و طاعات و عبادات و عرفان و شهود و... به این مقام منیع برمی‌گردد پس فهم کن سرّ توسل را. منتها چون در صدر اسلام عقول هنوز به بلوغ نرسیده بود، پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله فقط کلمه «لا اله الّا الله» را بیان کرد. هرچه کمالات جامعه بیشتر شد و افهام قوی تر شد مطلب آشکارتر شد و فرمود «الله لا اله الّا هو»... بعد که تک مردانی پیدا شدند که تاب حمل سرّ ولایت را داشتند حضرت فرمود «لا هو الّا هو». آنگاه در جنگ بدر مطلب را علنی کرد و از لسان امیرالمؤمنین علیه السلام اظهار فرمود که در رویا جناب خضر مرا گفت: «یا هو یا من لا هو الا هو». و جناب ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله فرمود: علمت اسم الاعظم. ▪️آن اسم اعظم، خود حضرت علی علیه السلام است و خضر شانی از شئون خود مولاست. ▪️پس اول، اسلام فلاح را در لا اله الا الله قرار داد و آخر امر دین را کامل کرد و در تاویل آیه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» فرمود: بكَ یا علی. «هُوَ الْأَوَّلُ وَالظَّاهِرُ» شد لا اله الا الله و «هُوَ الْآخِرُ وَالْبَاطِنُ» شد شرط لا اله الا الله. شرط مصدر است و مشروط و شرائط مشتق از اوست. ▪️در حدیث سلسله الذهب که سرتاپا طلاست حضرت ثامن شروط لا اله الا الله فرمود: «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها.» لا اله الا الله حصن امام است و داخل این حصن و من فی البیت اصل است و حصار و بیت فرع. این لا اله الا الله همان ولایت علوی است که سبب فلاح و رستگاری ابدی است لذا در حدیث عرشی دیگر فرمود: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي» 🍀الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوِلاَیَةِ مَولانا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَولادَهُ المَعْصومین عَلَیْهِم السَّلاَم‏🍀 ۷ شهریور ۱۳۹۷ خلخال
🍀 🍀 ☑️قسمت اول 🍀غدیر خم مساوق مقام ختمیت است. خاتَم به معنای تمام کننده و کامل کننده است. نگین انگشتر را خاتم می‌گویند چون در قدیم افراد نام خود را بعنوان امضاء بر روی آن حک می‌کردند و در پایان نامه بعنوان علامت ختم نامه مهر می‌کردند تا نشان دهند که نامه به این مهر تمام شده است. پیامبر عظیم الشأن صاحب مقام ختم نبوت مطلقه است؛ مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَٰكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ (احزاب، ۴۰) یعنی رسالت و نبوت او واصل به مقام ختم نبوت مطلقه است و این مرتبه تعدد پذیر نیست و بیش از یک نفر نمی‌تواند مظهر آن باشد لذا کتاب او نیز خاتَم کتب الهی است و بر سایر کتب مهیمن می‌باشد. نبوت مطلقه، به تعبیر سید حیدر آملی در جامع الاسرار، «نبوت اصلی حقیقی است که در ازل حاصل بود و تا ابد باقی است: کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین، و آن عبارت است از آگاهی داشتن پیامبر ختمی مرتبت بر استعداد تمام موجودات به حسب ذات و ماهیات و حقایقشان، و عطا کردن حق هر صاحب حقی است که با زبان استعدادشان از او طلب می کنند. باطن این نبوت مطلقه، ولایت مطلقه است که عبارت است از حاصل شدن تمام این کمالات در ازل به حسب باطن و باقی گذاشتن آن تا ابد: کنت ولیا و آدم بین الماء و الطین» 🍀صاحب نبوت مطلقه به سبب مظهریت اسم جامع و آگاهی از اقتضائات هر اسم و سیادت بر اعیان ثابته، به هر عینی به فیض مقدس، کمال درخواستی او را عطا می‌کند و او را از عین ثابته به تعین خلقی خارج می‌کند و چون اقتضائات او را می‌داند احکام هر حکمی را بیان می‌کند لذا رسالت و نبوت تشریعی شأنی از نبوت مطلقه‌ی اوست و این نبوت مطلقه این کمالات را از مشکات ولایت مطلقه اخذ می‌کند یعنی حضرت خاتم الأنبیاء، اسرار نبوت مطلقه را از شأن اعظم خودش که ولایت مطلقه است تلقی می‌کند نه از فرد دیگری. منتها چون حضرت علی وصی علیه السلام در سیر عروجی به این مقام ولایت مطلقه که سرّ نبوت مطلقه است رسیده، پیامبر او را جان و نفس خود معرفی می‌کند و می‌فرماید هر کس می‌خواهد این اسم مستأثره الهی و باطن نبوت را جهراً ببیند، او امیرالمؤمنین علی علیه السلام است؛ «كُنْتَ‏ مَعَ الأنْبياء سِرّاً و مَعی سِرّاً و جَهراً» 🍀علی ایحال نبوت مطلقه به سبب اتصال به ولایت مطلقه عالم به سرّالقدر و سرّ سرّالقدر است و حقیقت همه‌ی اشیاء را آنگونه که هستند می‌داند. تمامی موجودات به حسب عین ثابته‌ شان دارای احکامی هستند که این احکام دین آن اعیان نامیده می‌شود که اگر حدود آن عین بهم بخورد و احکامش رعایت نشود او از حد و ماهیت امکانی خودش خارج می‌شود. مثلاً نبی به سبب نبوت مطلقه از تمام خواص گیاه گل گاو زبان آگاه است؛ می‌داند که او در چه زمینی رشد می‌کند، چقدر آب می‌خواهد و... و می‌داند برای چه چیزی مفید است و برای چه امری مضر... لذا دین او را می‌داند و به سبب علم اطلاقیش احکام آن را اعلام می‌کند. حال اگر کسی احکام او را رعایت نکند و آیین او را بهم بزند، گل گاوزبان پژمرده می‌شود یا مثلاً رشد نمی‌کند یا نفع نمی‌رساند و قس علی هذا...