گر عقل پشت حرف دل «اما» نمی گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی گذاشت
از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت
اینقدر اگر معطل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت
شاید اگر تو نیز به دریا نمی زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی گذاشت
گر عقل در جدال جنون مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی گذاشت
ای دل! بگو به عقل که دشمن هم اینچنین
در خون مرا به حال خودم وانمیگذاشت
ما داغدار بوسه وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سرما نمی گذاشت
#فاضل_نظری
#یک_فنجان_تامل
تا بوده همین بوده نگاهی به نگاهی
می افتد و می سوزد دل در تب آهی
من را به تو این نذر و دعاها نرساندند
ای کاش مهیا بشود گاه گناهی
من لالم و این حجم ورم کرده دهان نیست
زخمی است که وا می شود از عشق تو گاهی
دو بافه کن و بر دو سر شانه بیاویز
"من باشم و تردید بر آغاز دوراهی"
بر زلزله جامانده کسی خرده نگیرد
می ترسد از دیدن هر سقف و پناهی
لبخند بزن سرخ لب من که منوط است
زیبایی هر تنگ به رقصیدن ماهی…
#یک_فنجان_تامل
این رازآلودگی، خاصیتِ عشق است.
این بلاتکلیفی، این ابهام...
پیِ این نگرد که آخرش چه میشود!
فقط همان نزدیکیها، همان دور و برِ معشوق بِپّلک، پرسه بزن و نخواه سرمشقهایِ سخت و عجیب را بلد بشوی. پی این نگرد که کجای قصهای.
اگر دیدی آشفتهای و اشکت درِ مشکت بود، بعد دیدی خیالت تخت شده و مرکز آرامیِ جهانی، همانجا روی همان مرز بمان و جنب نخور.
من به تجربهٔ سالها روی مرز مرتعش زندگی کردن قول میدهم
دلپذیرترین نقطه به معشوق همانجاست. طاقت بیاور و ریزْ مشقِ حوصله کن!
#یک_فنجان_تامل
گر چه فارغ زِ تَبِ
"خانهتِکانی" شدهام
فَرشِ پاخوردهی دل را بِتکانَم،
هنَر است . . . .
#محمد_بزاز
#یک_فنجان_تامل
اى آنكه شراب نفست كم شدنى نيست
اين شانه به موهاى تو محرم شدنى نيست؟!
اصرار نكن بگذرم از داشتن تو
وقتى گذر از حقّ مسلّم شدنى نيست
يك عُمر تو را خواستم از هركس وناكس!
"تقدير" به اين وصل مصمّم شدنى نيست:
"مى گفت صلاح ست كمى دور بمانيم
مى گفت خودت را بكشى هم شدنى نيست!"
ديوانه شدن ساده ترين شكل فراق است
من زندگى ام بى تو مجسّم شدنى نيست
بگذار تو را مثل خدايم بپرستم
"سودازده" را ترس جهنّم شدنى نيست
رؤياى من اين ست در آغوش تو باشم
رؤياى قشنگى ست كه باهم... ؟!
#علیرضا_احمدى
#یک_فنجان_تامل
من نمیدانستم معنی «مرسی» را
تو چرا چای نریختی دیگر؟
☕️☕️☕️☕️☕️
#یک_فنجان_تامل
صبحدم پیک مسيحا دم جانان آمد
گفت برخيز كه آرام دل و جان آمد
سحر از پرده نشينان حريم خلوت
نغمه برخاست كه شاهنشه خوبان آمد
عاشقان را رسد اين طرفه بشارت زسروش
كه سحرگاه شب نيمه شعبان آمد
مى كند مرغ سحر زمزم بر شاخ گل
كه ز نرگس ثمرى پاك بدوران آمد
وارث تاج نبى اوست كه با دعوت حق
بهر افراشتن پرچم قرآن آمد
مظهر صلح حسن اوست كه با حلم حسن
پى آرامش دلهاى پريشان آمد
آنكه اندر رگ او خون حسين بن عليست
پى خونخواهى سالار شهيدان آمد
در ره زهد و پرستش چو على بن حسين
سوى حق قافله راسلسله جنبان آمد
علم باقر همه ی در اوست كه با مشعل علم
رهبر جامعه بى سر و سامان آمد
تا ز ناپاک كند مذهب صادق را پاك
مظهر راستى و پاكى و ايمان آمد
هم چو كاظم كه بود قبله حاجات و مراد
دردمندان جهان را پى درمان آمد
چون رضا تا كه كند از رنگ علوم
وارث افسر پادشاه خراسان آمد
اوست سرچشمه تقوا و فضيلت چو جواد
منبع فيض و جوانمردى و احسان آمد
هادى وادى حق كز پى ارشاد بشر
با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد
يادگار حسن عسگرى پاك سرشت
كه جهان را كند از عدل گلستان آمد
قائم آل محمد شه اقليم وجود
كه بفرمانده ى عالم امكان آمد
طبع خاموش رسا باز چو مرغان چمن
پى تبريک چنين شاد و غزلخوان آمد
#یک_فنجان_تامل
واژه در تاب و تب گیسوی تو سردرگم است
خاطراتی دارم اما توی بغض آلبوم است
بعداز اینجا جای تبعید من ِشاعر كجاست
بوسه بر لبهای تو جرمش گناه گندم است
زلف وا كردی ندانستی كجی زلف تو
با قمر وقتی قرین باشد شبیه كژدم است
بعداز عمری آمدم ،حالا بیا من را ببین
استخوان بی پلاكم روی دوش مردم است
من دلی مجروح و مفقود الاثر دارم كه حال
یست و نه سال است در اروند چشمانت گم است
خسته ام ، بی ترمزم مثل بسیجی های جنگ
فتح آغوشت بگو در كربلای چندم است
طاها ابراهیمیار
#یک_فنجان_تامل
چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد
آواره آن ماه دهاتی شده باشد
چوپان شده در جنگل بادام بچرخد
تا مست چهل چشم هراتی شده باشد
شاید اثر جنگل بادام و کمی بغض
منجر به غزلواره آتی شده باشد
سخت است ولی میگذرم از نفسی که
جز با با نفس گرم توقاطی شده باشد
از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیست
در لیقه موهات دواتی شده باشد
تو...چایی...بی قند...ویک عالمه زنبور
شاید لب فنجان شکلاتی شده باشد
#یک_فنجان_تامل در نرم افزار #ایتا
آرام و روان و نرم و سنجیده رَوَد
ما ناله کنان و یار... نشنیده رود!
یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم
از دل نرود هر آنکه از دیده رود!
شهریار
#یک_فنجان_تامل در نرم افزار #ایتا
لبخند زدن معجزه ی لب رطبی هاست
دنيا به خدا تشنه ی گيلاس لبی هاست
يک شاخه گل سرخ در آغوش گرفتن ....
اين اوج تمنای قوطی حلبی هاست
تشبيه شما به غزل و ماه و ستاره
همسايه ببخشيد اگر بی ادبی هاست
ناخن بجوی بغض کنی قهوه بنوشی
اين عادت هر روزه ی آدم عصبی هاست
گفتی غزلت تازه شده....- دست خودم نيست
از لطف خراميدن چادر عربی هاست
#یک_فنجان_تامل در نرم افزار #ایتا