eitaa logo
استاد محمدعلی فیض‌آبادی|خانواده قرآنی
1.1هزار دنبال‌کننده
438 عکس
390 ویدیو
71 فایل
دکتر محمدعلی فیض آبادی 🔹️مفسر قرآن 🔹️مشاور تربیتی و خانواده 🔹️نویسنده و پژوهشگر 🔹️استاد حوزه و دانشگاه ارتباط با ادمین و هماهنگی وقت مشاوره: 👇 @admin_feiz
مشاهده در ایتا
دانلود
سنگ قبر حکیم مرد بسیار ثروتمندی که از حکیمی دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بازار با حکیم و تعدادی از شاگردانش روبه‌رو شد. مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به حکیم گفت: تصمیم گرفته‌ام پول خودم را هدر دهم و برایت سنگ قبری گران‌قیمت تهیه کنم. بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم تا هر کس بالای آن قبر بایستد و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده‌اش بگیرد. حکیم خنده‌ای کرد و پاسخ داد: اگر خودت هم بالای سنگ قبر می‌ایستی. سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس. بگذار مردمی که بالای آن می‌ایستند تصویر خودشان را ببینند و اگر هم آمرزشی طلب می‌کنند نصیب خودشان شود. مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت: اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی‌ایستند. حکیم با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی‌اش گفت: آنها آیینه‌ای بیش نخواهند دید. ┏━━━━━━🌼🍃━━━━━━━┓  @feiz114 کانال استاد فیض آبادی ┗━━🌺🍃━━━━━━━━━━━┛
ملکشاه سلجوقی و عابد: سلطان سلجوقی بر عابدی گوشه‌نشین و عزلت‌گزین وارد شد. حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به ملکشاه تواضع نکرد، بدان سان که سلطان به خشم اندر شد و به او گفت: آیا تو نمی‌دانی من کیستم؟ من آن سلطان مقتدری هستم که فلان گردن‌کش را به خواری کشتم و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم و کشوری را به تصرف در آوردم. حکیم خندید و گفت: من نیرومندتر از تو هستم، زیرا من کسی را کشته‌ام که تو اسیر چنگال بی‌رحم او هستی. شاه با تحیر پرسید: او کیست؟ حکیم گفت: آن نفس است. من نفس خود را کشته‌ام و تو هنوز اسیر نفس اماره خود هستی و اگر اسیر نبودی از من نمی‌خواستی که پیش پای تو به خاک افتم و عبادت خدا بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است. شاه از شنیدن این سخن شرمنده شد و عذر خطای گذشته خود را خواست ┏━━━━━━🌼🍃━━━━━━━┓  @feiz114 کانال استاد فیض آبادی ┗━━🌺🍃━━━━━━━━━━━┛
آرمان دزدی ابوبکر ربابی اکثر شب‌ها به دزدی می‌رفت. شبی چندان که سعی کرد، چیزی نیافت. دستار خود را بدزدید و در بغل نهاد، چون به خانه رفت، زنش گفت: چه آورده‌ای؟ گفت: این دستار آورده‌ام. زن گفت: این که دستار خود توست. گفت: خاموش، تو ندانی، از بهر آن دزدیده‌ام تا آرمان دزدی‌ام باطل نشود "قل کل یعمل علی شاکلته" ┏━━━━━━🌼🍃━━━━━━━┓  @feiz114 کانال استاد فیض آبادی ┗━━🌺🍃━━━━━━━━━━━┛