🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت1⃣
در قرآن مجيد به صراحت نامى از حضرت خضر عليهالسلام نيامده، ولى طبق روايات متعدد، منظور از آيه 65 سوره كهف (كه مربوط به داستان موسى و مرد عالم است و قبلا در زندگى موسى عليهالسلام ذكر شد) حضرت خضر عليهالسلام است، كه خداوند او را در آيه مذكور، چنين توصيف كرده است:
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا؛
موسى و يوشع، در آن جا بنده اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت و موهبت عظيمى از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.
بنابراين خضر مطابق اين آيه، از بندگان خاص خدا است كه مشمول رحمت مخصوص الهى بوده از جانب خداوند علم لدنى داشت.
مطابق پاره اى از روايات، نام او تاليا بن ملكان بود، و خضر لقب او است، زيرا خضر به معنى سبزى است و او هر كجا گام مى نهاد به بركت قدومش زمين سرسبز مى شد.
از بعضى از روايات استفاده مى شود كه او از پيامبران بود، چنان كه بعضى آيات سوره كهف (مانند آيه 82 كهف: ما فَعَلتُهُ عَن اَمرِى و مانند آيه 80 فَاَرَدنا اين مطلب را تاييد مى نمايد.)
و طبق روايات متعدد، حضرت خضر عليهالسلام از يك عمر طولانى تا قيامت برخوردار است و هم اكنون زنده مى باشد.(682) او از ياران ذوالقرنين بود كه شرح حال ذوالقرنين ذكر خواهد شد.
و از امام باقر عليهالسلام نقل شده فرمود: خضر عليهالسلام پيامبر مرسل بود، خداوند او را به سوى قوم خود فرستاد، او آها را به توحيد و ايمان به پيامبران و رسولان و كتابهاى آسمانى دعوت كرد و معجزه او اين بود كه در هر كجا از چوب خشك و زمين خالى از گياه مى نشست، آن چوب و زمين، سرسبز و خرم مى شد.از اين رو او با اسم خضر (كه به معنى سبز است) ناميده شد.
او از نوادگان حضرت نوح عليهالسلام بود، و سلسله نسب او را چنين نوشته اند: تاليان بن ملكان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح.(683)
در رابطه با حضرت خضر عليهالسلام روايات و داستانهاى بسيارى در كتب حديث ما آمده، كه اگر گردآورى شود، كتاب قطورى خواهد شد.
📚پی نوشتها
682 - بحار، ج 13،ص 299.
683 - همان،ص 286.
#ادامه.دارد...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت3⃣
پس از مدتى تاجر تصميم گرفت به مسافرت برود، به خضر گفت: من تو را امين يافتم، تو را در خانه ام مى گذارم، نسبت به اهل خانه ام جانشين خوبى باش تا باز گردم، و من خوش ندارم تو را به زحمت افكنم.
خضر گفت: زحمت نيست، هر كارى مى خواهى بفرما انجام دهم.
تاجر گفت: مقدارى خشت درست كن و آماده نما تا باز گردم.
تاجر به مسافرت رفت و پس از مدتى بازگشت ديد خضر عليهالسلام ساختمان خانه او را به طور محكم و عالى درست كرده است، به خضر گفت: تو را به وجه (آبروى) خدا سوگند مى دهم بگو تو كيستى و كارت چيست؟
خضر گفت: تو مرا به امر عظيم كه وجه خدا باشد سوگند دادى، و همين وجه خدا مرا به بندگى او واداشته است، من خضر هستم كه نامم را شنيده اى. فقيرى از من تقاضاى كمك كرد. در نزدم چيزى نبود كه به او بدهم. مرا به وجه خدا قسم داد، ناگزير خودم را بنده او نمودم، او مرا به تو فروخت و پولش را گرفت و رفت.
اين را بدان كه اگر شخصى را به وجه و آبروى خدا سوگند دهند، تا كارى را انجام دهد، و آن شخص قدرت انجام آن كار را داشته باشد ولى انجام ندهد، در روز قيامت به گونه اى محشور مىشود كه در صورتش گوشت و خون نيست، و تنها استخوانى كه بر اثر به هم خوردنشان صدايش به گوش مى رسد، در چهره او دميده مى شود.
تاجر معذرت خواهى كرد و گفت: من تو را نشناختم و به تو زحمت دادم.
خضر گفت: اشكالى ندارد تو به من لطف و مهربانى نمودى.
تاجر گفت: پدر و مادرم به فدايت، در مورد خود و اهل خانه ام هر گونه كه مى خواهى رفتار كن .اختيار ما با تو است، و اگر بخواهى تو را آزاد كردم هر جا مى خواهى برو.
خضر گفت: دوست دارم مرا آزاد كنى تا به عبادت خداوند پردازم. تاجر او را با كمال معذرت خواهى آزاد نمود.
خضر عليهالسلام گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه توفيق بندگى درگاهش را به من عنايت فرمود، و مرا در پرتو بندگيش، از انحرافات نجات داد. (685)
📚پی نوشتها
685 - اعلام الدين ديلمى، طبق نقل بحار، ج 13، ص 321.
#ادامه.دارد....
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت5⃣
وسعت علم پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و وصى او
هنگامى كه موسى عليهالسلام از خضر عليهالسلام جدا شد، و به خانه اش بازگشت، برادرش هارون عليهالسلام از موسى عليهالسلام پرسيد: چه خاطره اى از ملاقات با خضر عليهالسلام دارى برايم بيان كن.
موسى عليهالسلام فرمود: با خضر عليهالسلام كنار دريا نشسته بوديم. ناگاه پرنده به پيش ما فرود آمد و قطره آبى را از دريا به منقارش گرفت و سپس به طرف مشرق افكند، بار ديگر قطره آبى به منقار گرفت و آن را به سوى مغرب افكند، سپس قطره ديگرى آب به منقار گرفت و آن را به سوى آسمان افكند، بار چهارم قطره آبى از دريا به منقار گرفت و به سوى زمين افكند، براى بار پنجم با منقارش قطره آبى گرفت و سپس به دريا انداخت.
ما از اين حادثه شگفت زده شديم، خضر از آن پرنده پرسيد: اين كارها چيست كه انجام دادى؟ آن پرنده جواب نداد.
در اين هنگام شخصى به صورت صياد به نزديك ما آمد و به ما نگاه كرد و گفت: براى چه شما را در مورد كاره اى آن پرنده متحير مى نگرم؟
موسى و خضر گفتند: آرى، حيرت ما در مورد راز اين حركاتى است كه آن پرنده انجام داد.
صياد گفت: من مردى صياد هستم و راز آن را مى دانم، ولى شما هر دو پيامبر هستيد و راز آن را نمى دانيد.
موسى و خضر گفتند: ما چيزى جز آن چه را كه خداوند به ما بياموزد نمى دانيم.
صياد گفت: اين پرنده دريايى است و نامش مسلم است، زيرا وقتى آواز مى خواند در آواز خود مى گويد: مسلم.
اما اين كه: قطره آب دريا را به منقار گرفت و به آسمان و زمين و مشرق و مغرب و بالا و پايين ريخت مى خواست بگويد: بعد از شما در آخر الزمان پيامبرى (پيامبر اسلام) مبعوث مى شود كه امت او مشرق و مغرب را مى گيرند (در شب معراج) به آسمان مى رود و سپس (پس از رحلت) در زمين دفن مى گردد.
و اما اين كه آب در منقارش را به دريا ريخت خواست بگويد: علم اين عالِم (خضر) در نزد علم او (پيامبر اسلام) مانند قطره نسبت به دريا است، سپس وصى و پسرعمويش (حضرت على عليهالسلام) وارث علم او مى شود.
گفتار آن صياد ما را از حيرت بيرون آورد و آرام گرفتيم، سپس آن صياد پنهان شد، فهميديم كه او فرشته اى بود كه خداوند او را نزد ما كه ادعاى كمال مى كرديم فرستاده بود [تا بفهميم دست بالاى دست بسيار است، و در نتيجه مغرور نشويم(687)
📚پی نوشتها
687 - ] رياض الجنان، طبق نقل بحار، ج 13،ص 312.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت6⃣
تسليت خضر عليهالسلام به بازماندگان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
امام باقر عليهالسلام فرمود: هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم رحلت كرد، آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم آنچنان اندوهگين شدند كه از شدت ناراحتى درازترين شبها را مى گذراندند (چشمشان به خواب نمى رفت) تا آن جا كه آسمان بالاى سرشان، و زمين زير پايشان را فراموش كردند، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، خويش و بيگانه را با هم متحد و دوست كرده بود، و همه را حامى دين نموده بود. در اين حال، شخصى بر آنها وارد شد كه خودش را نمى ديدند ولى سخنش را مى شنيدند (كه به عنوان تسليت) مى گفت:
درود و رحمت و بركات خدا بر شما خاندان باد، با وجود خدا و در سايه لطف الهى، هر مصيبتى، قابل تحمل است، و هر از دسترفته اى را جبرانى است، هر انسانى مرگ را مى چشد، و قطعا خداوند در روز قيامت، پاداش شما را به طور كامل خواهد داد،... بر خدا توكل كنيد و به او اعتماد نماييد... شما را به خدا مى سپارم و سلام بر شما باد.
شخصى از امام باقر عليهالسلام پرسيد: اين تسليت از جانب چه كسى براى آنها آمد؟ امام باقر عليهالسلام فرمود:
مِنَ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى: از جانب خداوند متعال.(688)
[و از ثعلبى روايت شده كه اميرمؤمنان عليهالسلام به حاضران فرمود: صاحب صدا، برادرم خضر عليهالسلام است كه شما را در مورد مصيبت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تسليت مى گويد.(689)
📚پی نوشتها
688 - اصول كافى، ج 1،ص 445.
689 - ] كحل البصر،ط بيروت،ص 195.
#ادامه.دارد....
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت7⃣
پاسخ امام حسن عليهالسلام به پرسشهاى خضر عليهالسلام
عصر خلافت ابوبكر بود. حضرت على عليهالسلام همراه فرزندش حسن عليهالسلام و سلمان در مكه در مسجد الحرام (كنار كعبه) نشسته بودند. ناگاه مردى خوش قامت كه لباسهاى زيبا پوشيده بود، به نزديك آمد و به حضرت على عليهالسلام سلام كرد: و در محضر آنها نشست و چنين گفت:
اى اميرمؤمنان! از شما سه مسأله مى پرسم، اگر پاسخ آن را دادى، مى فهمم آنها كه حق شما را غصب كردند دنيا و آخرت خود را تباه ساختهاند (و تو به حق هستى) وگرنه آنها و شما در يك سطح، برابر هم هستيد.
على: آن چه خواهى بپرس.
ناشناس: 1 - به من خبر بده وقتى كه انسان مىخوابد، روحش به كجا مى رود؟ 2 - چگونه انسان چيزى را به ياد مى آورد و چيزى را فراموش مى كند؟ 3 - چگونه افراد به دايى يا عموى خود شباهت پيدا مى كنند؟
در اين هنگام على عليهالسلام به فرزندش حسن عليهالسلام متوجه شد و فرمود: اى ابامحمد! پاسخ اين مرد را بده!
حسن مجتبى عليهالسلام به مرد ناشناس رو كرد و پاسخ او را چنين بيان كرد:
1 - انسان هنگامى كه مى خوابد روح او(690) به باد مى پيوندد و آن باد به هوا آويخته مىشود، تا هنگامى كه بدن انسان براى بيدار شدن حركت مى كند، در اين هنگام خداوند به روح اجازه مىدهد تا به پيكر صاحبش باز گردد، پس از اين اجازه، آن روح، باد را و باد هوا را جذب كرده و روح به پيكر صاحبش باز مى گردد، و در آن آرام مى گيرد، و اگر خداوند به روح اجازه بازگشت نداد، هوا باد را و باد روح را جذب كرده، و تا روز قيامت روح به پيكر صاحبش باز نمى گردد.
2 - در مورد يادآورى و فراموشى، پاسخ اين است كه قلب انسان بر اساس حق قرار دارد، و روى حق طَبَقى افكنده شده، اگر انسان در اين هنگام صلوات كامل بر محمد و آلش صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد، آن طبق از روى حق برداشته شده و قلب روشن مى شود و انسان مطلب فراموش شده را به ياد مى آورد، و اگر صلوات كامل نفرستاد، آن طبق بر روى حق پرده مىافكند و در نتيجه قلب تاريك شده و انسان در ميان فراموشى مى ماند.
3 - در مورد شباهت نوزاد به دايى يا عموى خود، از اين رو است كه: هنگامى كه مرد با آرامش خاطر با همسرش آميزش كرد و در اين حال نطفه فرزند منعقد گرديد، آن فرزند به پدر و مادرش شباهت مى يابد، و اگر او با پريشانى و اضطراب با همسرش آميزش نمود و در اين حال نطفه فرزند منعقد گرديد، آن فرزند به دايى يا عمويش، شباهت مى يابد.
مرد ناشناس كه در مورد پاسخ سه سؤال خود به طور كامل قانع شده بود، برخاست و مكرر به يكتايى خدا و رسالت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و وصايت على عليهالسلام و ساير امامان عليهم السلام تا حضرت قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) گواهى داد، و از آن جا رفت.
حضرت على عليهالسلام به فرزندش حسن عليهالسلام فرمود: به دنبال اين مرد ناشناس برو ببين كجا مىرود. حسن عليهالسلام به دنبال او حركت كرد، ولى او را ديد وقتى كه از مسجد بيرون رفت، از نظرها غايب شد. حسن عليهالسلام نزد پدر بازگشت و از غايب شدن او خبر داد.
على عليهالسلام از حسن عليهالسلام پرسيد: آيا دانستى كه او چه كسى بود؟
حسن عليهالسلام: خدا و رسول و اميرمؤمنان آگاهترند.
على عليهالسلام: او خضر عليهالسلام بود!(691)
📚پی نوشتها
690 - منظور مرحلهاى از روح است، نه روح كامل.
691 - احتجاج طبرسى، ج 1،ص 396 - 398.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت8⃣
شركت خضر عليهالسلام همراه امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در تاسيس مسجدجمكران
شيخ عفيف و صالح، حسن بن مُثله جمكرانى ماجراى مسجد جمكران را چنين نقل مى كند: شب سه شنبه هفدهم ماه رمضان 373 ه.ق در سراى خود خوابيده بودم. نيمه شب بود. ناگاه عده اى به خانه ام آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند: برخيز و امر حضرت مهدى صاحب الزمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) را اجابت كن كه تو را مى طلبد.
حسن بن مُثله مى گويد: برخاستم و آماده شدم و حركت كردم و چون به در خانه ام رسيدم جماعتى از بزرگان را ديدم، سلام كردم، جواب سلام را دادند، و خوش آمد گفتند و مرا به آن جايگاه كه اكنون مسجد جمكران در آن جا واقع شده، بردند، نگاه كردم ديدم تختى در آن جا نهاده شده، و فرشى نيكو بر روى آن تخت، گسترده اند، و بالشهاى نيكو بر آن نهادهاند، و جوانى حدود سى ساله بر روى تخت بر بالشها تكيه كرده، و پيرمردى در پيش روى او نشسته و كتابى در دست گرفته و براى آن جوان مى خواند. ديدم بيش از شصت مرد كه بعضى جامه هاى سفيد و بعضى جامه هاى سبز بر تن داشتند، در گرداگرد آن جوان، بر روى زمين نماز مى خواندند.
آن پيرمرد كه حضرت خضر عليهالسلام بود مرا روى تخت نشانيد(692) و حضرت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) (آن جوان) مرا به نام خود خواند و فرمود: برو به حسن بن مسلم بگو تو چند سال است اين زمين را آباد مىكنى و ما خراب مىكنيم، پنج سال زراعت كردى، بار ديگر امسال شروع به زراعت كردى، بايد هر چه از اين سود برده اى برگردانى، تا در همين محل، (از همان سود زراعت) مسجد بنا كنند. به حسن بن مسلم بگو اينجا زمين شريفى است، خداوند متعال اين زمين را از زمينهاى ديگر برگزيده، و ارجمند نموده است. تو آن را گرفته و به زمين خود ملحق نمودهاى، اگر از اين كار دورى نكنى، بلاى خداوند از ناحيه اى كه گمان نمى برى بر تو فرو مى ريزد.
حسن بن مثله عرض كرد: اى سيد و مولاى من، لازم است علامتى و نشانه اى در اختيارم بگذارى، زيرا مردم سخن مرا بدون علامت و نشانه نمى پذيرند.
امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) فرمود: نزد سيد ابوالحسن برو و به او بگو برخيزد و بياييد و آن مرد (حسن بن مسلم) را بياورد، و منفعت چند ساله را از او بگيرد، و به ديگران بدهد تا صرف در بناى ساختمان مسجد شود، باقى وجوه را نيز از رَهَق واقع در ناحيه اردهال كه ملك ما است بياورد، و ساختمان مسجد را تمام كند، و نصف رهق را وقف اين مسجد كرديم كه هر ساله وجوه در آمد آن را بياورد و در ساختمان اين مسجد به مصرف برسانند.
به مردم بگو به اين محل اشتياق داشته باشند و آن را عزيز بدارند، و در آن چهار ركعت نماز بخوانند، دو ركعت نماز تحيت مسجد، در هر ركعتى يك بار الحمد و هفت بار قل هُوَ اللهُ اَحَد، و در ركوع و سجود، هفت بار ذكر ركوع و سجود را بخوانند.
سپس دو ركعت نماز صاحب الزمان بگذارند: در ركعت اول، هنگامى كه در سوره حمد به آيه اءِيَّاكَ نَعبُدُ وَ اءِيَّاكَ نَستَعِين رسيدند آن را صد بار بگويند، ركعت دوم را نيز به همين طريق انجام دهند. ذكر ركوع و سجود را در هر ركعت هفت بار بگويند و بعد از نماز، يك بار تهليل لا اله الا الله بگويند، سپس تسبيح فاطمه زهرا عليهاالسلام را بگويند، آن گاه سر بر سجده نهاده و صد بار بر پيامبر و آلش، صلوات بفرستند، هر كس اين دو نماز را بخواند، گويى آن را در خانه كعبه خوانده است... .(693)
📚پی نوشتها
692 - از اين عبارت فهميده مىشود، كه حضرت خضر عليهالسلام در تاسيس مسجد جمكران، همراه حرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) بوده، و كتابى در دست داشت و براى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) مى خوانده است.
693 - مونس الحزين شيخ صدوق، طبق نقل تاريخ قديم قم، بحار، ج 53،ص 230 و 233.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت9⃣
من خضر شيعه على عليهالسلام هستم
عمش روايت كرده و مى گويد: در مدينه بانويى سياه چهره و نابينا را ديدم به تشنگان آب مى داد و مى گفت: به عشق و حب على عليهالسلام بنوشيد.
پس از مدتى به مكه رفتم او را بينا يافتم، به مردم آب مى داد و مى گفت: به عشق على عليهالسلام بنوشيد، همان كسى كه چشمم را بينا كرد.
نزدش رفتم و گفتم: اى خانم! تو در مدينه نابينا بودى و مى گفتى به عشق على عليهالسلام بنوشيد، ولى اكنون تو را بينا مى نگرم، ماجراى تو چيست؟
او چنين پاسخ داد: مردى را ديدم نزد من آمد و گفت: اى بانو! تو كنيزه آزاد شده على عليهالسلام و از دوستان آن حضرت هستى؟
گفتم: آرى.
گفت: خدايا! اگر اين بانو راست مى گويد، او را بينا كن!
سوگند به خدا به دعاى او بينا شدم، به سؤال كننده گفتم تو كيستى؟ گفت:
اَنَا الخِضرُ وَ اَنا مِن شِيعَةِ عَلِىِّ بنِ اَبِيطالِب؛
من خضر هستم و من شيعه على عليهالسلام مى باشم.(694)
📚پی نوشتها
694 - بحار، ج 42،ص 9.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت0⃣1⃣
نويد خضر به نيايشگر مأيوس
شخصى بود، نيمه هاى شب برمى خاست و در تاريكى و تنهايى، به دعا و نيايش مى پرداخت و با سوز و گداز خاصى، الله الله مى گفت.
مدتها او به چنان توفيقى دست يافته بود. تا اين كه شيطان از حال و قال آن مرد خدا، بسيار غمگين و خشمگين شد، در كمين او قرار گرفت تا او را بفريبد، سرانجام در قلب او القاء كرد كه: اى بينوا، چرا آن قدر الله الله مى گويى؟ دعاى تو به استجابت نمى رسد، به اين دليل كه مدتهاست كه خدا را صدا مى زنى، ولى خدا حتى يك بار هم، به تو لبيك نگفته است!
همين القاء شيطانى (كه او نمى دانست از كجا آمد؟ قلب او را شكست، و مأيوسانه گفت: به راستى چه فايده؟ هر چه دعا ميكنم، نتيجه بخش نيست...
شبى با همين حال و دل شكسته و روح افسرده، خوابيد. در عالم خواب خضر پيامبر عليهالسلام را ديد، خضر عليهالسلام به او گفت: چرا اين گونه مأيوس و افسرده اى؟ چرا راز و نياز و نيايش با خداى خود را ترك نموده اى، و چون پشيمانى نااميد، از مناجات با خدا، كنار كشيده اى؟
او در پاسخ گفت: زيرا از در خانه خدا رانده شده ام و چنين فهميده ام كه اين در، به روى من بسته است، از اين رو نااميد شده ام:
گفت: لبيكى نمى آيد جواب زان همى ترسم كه باشم رد باب
حضرت خضر عليهالسلام به او فرمود: اى نيايشگر بى نوا، خداوند به من الهام كرد كه به تو بگويم: تو خيال مى كنى جواب خدا را بايد از در و ديوار بشنوى؟ همين كه الله الله مى گويى، دليل آن است كه: جذبه الهى تو را به سوى خودش مى كشاند، و دعايت را به استجابت رسانده است.(695)
📚پی نوشتها
695 - ديوان مثنوى، به خط ميرخانى، دفتر سوم،ص 207.
#ادامه.دارد....
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت1⃣1⃣
نصيحت جالب خضر عليهالسلام و على عليهالسلام
روزى حضرت خضر عليهالسلام به محضر اميرمؤمنان على عليهالسلام آمد. پس از احوالپرسى، على عليهالسلام به او فرمود: سخن حكيمانهاى بگو
خضر گفت: ما احسَنَ تَواضُعُ الاغنِياءِ لِلفُقَراءِ قُربَةً الى اللهِ؛
تواضع ثروتمندان نسبت به تهيدستان براى رضاى خدا، چقدر زيبا است!
خضر عليهالسلام گفت: سزاوار است اين سخن را با طلا نوشت.(696)
تواضع زگردن فرازان نكوست گدا گر تواضع كند خوى او است
بزرگان نكردند در خود نگاه خدابينى از خويشتنبين مخواه
بلندى چو خواهى تواضع گزين كه اين بام را نيست سُلَّم جز اين
شبى حضرت على عليهالسلام خضر عليهالسلام را در خواب ديد و از او درخواست نصيحت كرد.
خضر عليهالسلام دست خود را به على عليهالسلام نشان داد.
على عليهالسلام مشاهده كرد كه در كف دست او با خط سبز چنين نوشته شده:
قد كُنتَ ميِّتاً فَصِرتَ حيّاً وَعَن قليلٍ تَعُودُ ميِّتاً
فابنِ لِدارِ البَقاءِ بَيتاً وَدَعْ لِدارِ الفَنَاءِ بَيتاً
يعنى: مرده بودى زنده شدى، و به زودى مرده مىشوى، بنابراين براى خانه بقا، خانه بساز و خانه فانى را رها كن.(697)
📚پی نوشتها
696 - سفينة البحار، ج 1،ص 309، بحار، ج 39،ص 133.
697 - همان،ص 391، مناقب آل ابى طالب عليهم السلام، ج 1،ص 409.
#ادامه.دارد....
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت خضر ع
#قسمت2⃣1⃣
دعاى پُر پاداش
روزى حضرت على عليهالسلام مشغول طواف كعبه بود، ناگاه ديد مردى پرده كعبه را به دست گرفته و چنين دعا مىكند:
يا مَن لا يَشغُلهُ سَمعٌ عَن سَمعٍ، يا مَن لا يُغَلِّطُهُ السائِلُونَ، يا مَن لا يَتَبَرَّمُ اِلحاحُ المُلِحِّينَ اَذِقنِى بَردَ عَفوِكَ وَ حَلاوَةَ مَغفِرَتِكَ؛
اى خدايى كه شنيدنت تو را از شنيدنى هاى ديگر غافل نكند، اى خدايى كه در دريافت سؤال تقاضاكنندگان اشتباه نمى كنى، اى خدايى كه اصرار اصراركنندگان تو را آزرده نمى كند، خنكى عفوت، و شيرينى آمرزشت را به من بچشان.
على عليهالسلام به او فرمود: دعايت را شنيدم. او كه خضر عليهالسلام بود گفت: اين دعا را بعد از هر نمازى بخوان، سوگند به خدايى كه جان خضر در دست اوست، اگر گناهت به اندازه تعداد ستارگان، و ريگها و خاكهاى زمين باشد، خداوند سريعتر از يك چشم به هم زدن، آنها را مى بخشد.(698)
📚پی نوشتها
698 - بحار، ج 39،ص 132، و نظير آن در ص 133.