✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍مرد بسیار ثروتمندی که ازحکیمی
دل خوشی نداشت
با خدمتکارانش در بیرون شهر با حکیم
و تعدادی از شاگردانش رو به رو شد
🔹مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر
به حکیم گفت:
تصمیم گرفتهام پول خودم را هدر دهم
و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم
🔸بگو جنس این سنگ از چه باشد
و روی آن چه بنویسم
تا هر کس بالای آن قبر بایستد
و برای تو آرامش طلب کند شاد شود
و خندهاش بگیرد!
🔹حکیم خندهای کرد و پاسخ داد
اگر خودت هم بالای سنگ قبر میایستی
سنگ قبر مرا از جنس آئینه انتخاب کن
و روی آن هیچ چیز ننویس
بگذار مردمی که بالای آن میایستند
تصویر خودشان را ببینند
و اگر هم آمرزشی طلب میکنند
نصیب خودشان شود
🔸مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود
برای اینکه جلوی اطرافیانش
کم نیاورد با تمسخر گفت:
اما همه که برای دعای آمرزش
بالای سنگ قبر نمیایستند؟
🔹و حکیم با همان تبسم گرم و صمیمانه
همیشگیاش گفت:
آنها آئینهای بیش نخواهند دید
🔸آئینه چو نقش تو بنمود راست
خودشکن آئینه شکستن خطاست
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر چقدر وقت میذاری تا
دیگران رو خراب کنی،
همونقدر وقت کم میاری
که خودت رو بسازی ...!
🎙#دکتر_انوشه
📌 دوشنبه
☀️ ۲۹ بهمن ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۱۸ شعبان ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 17 فوریه 2025 میلادی
📎 #تقویم
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی
از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن
🔸صبح زود مثل هر روز مردم آن منطقه
که اکثراً یا کارگر معدن بودند و یا صاحب
مشاغل سیاه از خانههایشان بیرون زدند
تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند
🔹زنان و مردانی که تفریح و لذت در زندگیشان
نامفهوم بود و به قول معروف زندگی نمیکردند
بلکه به اجبار زنده بودند تا ریاضت بکشند
که نمیرند
🔸آن روز نیز آن مردم بینوا در حالی که
خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند
و نمیدانستند آیا امشب هم باز سر گرسنه
زمین خواهند گذاشت یا نه و خود را برای
یک روز مشقت بار دیگر آماده میکردند
🔹ناگهان صدای ویولن زیبائی از گوشه
یک خرابه توجهشان را جلب کرد!
آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود
که پای آن مردم فقیر زیر برفی که نم نم
شروع به باریدن کرده بود از رفتن باز ماند
🔸اکثراً آنها با اینکه میدانستند اگر دیر برسند
جریمه میشوند بی توجه به این مشکل
در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود
جمع شدند و حدود دو ساعت و نیم در آن
سرما با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا
و استثنائی وجودشان گرم شد، اشک ریختند
خندیدند و به خاطراتشان فکر کردند
🔹سرانجام ویولونیست خیابانی
که مردی ۳۵ ساله بود کارش تمام شد
ویولنش را برداشت و آماده رفتن شد
🔸اما در همین حال و احوال و تشویق بی امان
مردم کمی مکث کرد همه آنها را صدا کرد
و به همگی که حدود ۳۰۰ نفر بودند نفری
۵ دلار داد و سپس در حالی که برای آنان
بوسه میفرستاد سوار تاکسی شد و رفت
🔹تا آن مردم فقیر از فردا این ماجرا را
همچون افسانه برای دوستانشان تعریف کنند
🔸اما آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست
۳۵ ساله کسی نیست جز "جاشوا بل"
یکی از بهترین موسیقی دانان جهان
که ۳ روز قبل هر بلیت کنسرتش ۱۰۰ دلار
به فروش رفته بود
🔹فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش
که از این موضوع با خبر شده بود گفت:
من فرزند فقرم آن روز وقتی در کنسرت
فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم
خجالت کشیدم که فقیران را از یاد بردهام
🔸به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم
و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم
🔹بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من
باید جریمه شوند تمام پولی را که از کنسرت
نصیبم شده بود میان آنها تقسیم کردم
لذتی بردم که تاکنون در هیچ کنسرتی نبردهام
📌 سهشنبه
☀️ ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۱۹ شعبان ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 18 فوریه 2025 میلادی
📎 #تقویم