🏵پشمک حاج عبدالله
✍حتما نام برند پشمک حاج عبدالله به گوشتون خورده؛ بعدش حتما یه خورده تعجب کردین و یا حتی خندیدین،
🤔اما راز نام گذاری این برند چیست؟؟؟
🔸حکایت این داستان برمیگرده به دهه 1330 زمانی که بچه های دبستان اکبریه
تبریز توی زنگ تفریح از بوفه ی مدرسه و از فراش مهربون مدرسه پشمک میخریدن.
عبدالله علیزاده معروف به حاج عبدالله مستخدم دبستان اکبریه تبریز بود که اصالتا
از روستاهای نزدیک ارس که پس از قحطی و فراگیر شدن بیماری واگیردار وبا
ناشی از حمله متفقین، تمام اعضای خانوادش رو از دست داده بود و سپس به تبریز مهاجرت کرده و در این دبستان به عنوان مستخدم کار میکرد.
🔹اما حاج عبدالله قصه ی ما به بچه های مدرسه علاقه وافری داشت
چون خودش علاوه بر همسرش داغ سه کودک در همین سنین رو دیده بود.
بچه ها توی زنگ تفریح از بوفه مدرسه پشمک میخریدن و هر کس پول نداشت از حاج عبدالله پشمک قرضی میگرفت.
اما حاج عبدالله با اینکه به همه جنس قرضی میداد اما هیچ دفتر ثبت بدهی نداشت،
رفته رفته بچه ها از مهربونی حاج عبدالله سوء استفاده کردند و اصلا پول نمیدادند،
و برخلاف تصور حاج عبدالله، علی رغم درآمد ناچیز فرراشی به هیچ کس نه نمیگفت.
تا اینکه مدیر مدرسه با دیدن تمام بچه های پشمک به دست در ایام زنگ تفریح
با پیگیری ماجرا از این قضیه باخبر شد و سر همه کلاسها حاضر شد و با صحبتهای دلسوزانه اش همه رو توجیه کرد.
🔸با این وجود هنوز اندکی از بچه ها شیطنت میکردند و پشمک مفتکی از حاج عبدالله میگرفتند.
این منوال تا اوایل دهه چهل ادامه داشت تا اینکه در اواخر خردادماه 1341 حاج عبدالله به دلیل بیماری و کهولت سن درگذشت.
حاج عبدالله با اینکه توی تبریز غریب بود اما یکی از باشکوهترین تشییع جنازه ها رو داشت
انبوهی از جمعیت که اکثرا هم جوان بودند و گریه میکردند حاج عبدالله ،بابای مهربون مدرسه رو تا قبرستان قدیم تبریز بدرقه کردند.
اما جالبتر اینکه هر پنج شنبه بر سر قبر حاج عبدالله و برای شادی روحش پشمک پخش میکردند
و این منوال چندین سال و تا اوایل دهه پنجاه ادامه داشت.
بله بچه های دبستان اکبریه داشتند قرضشان را به حاج عبدالله ادا میکردند،
🔹احسان البرزی و علی مردان طاهری موسسان پشمک حاج عبدالله دو تن از همان کودکان شیطونی هستند که هرگز بابت خوردن پشمک پول به حاج عبدالله نداده بودند.
و الان به یاد مهربونی و بخشش بی منت و همراه با لبخند حاج عبدالله فراش ،
مستخدم دبستان اکبریه نام برند تجاری پشمک شرکت خودشون رو، حاج عبدالله گذاشتند.
روح این پیرمرد مهربون و همه مهربانان دنیا شاد
زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
هدایت شده از لاله های حرم
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☑️ پاکم کردی ، پاکت کردم ...
#یااباعبداللهالحسینعلیهالسلام
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
✅ گروه جهادی شهدای مدافع حرم و امنیت استان گلستان👇👇
https://eitaa.com/shohadaymodafeharam
📌 یکشنبه
☀️ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ هجری شمسی
🌙 ۲۸ شوال ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 27 آوریل 2025 میلادی
📎 #تقویم
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🔸در باغِ دیوانه خانهای قدم میزدم
که جوانی را سرگرم خواندن
کتاب فلسفهای دیدم
🔹منش و سلامت رفتارش
با بیماران دیگر تناسبی نداشت
کنارش نشستم و پرسیدم:
اینجا چه میکنی!؟
🔸با تعجب نگاهم کرد
اما دید که من از پزشکان نیستم
پاسخ داد:
خیلی ساده پدرم که وکیل ممتازی بود
میخواست راه او را دنبال کنم
🔹عمویم که شرکت بازرگانی بزرگی داشت
دوست داشت از الگوی او پیروی کنم
🔸مادرم دوست داشت تصویری از
پدر محبوبش باشم
🔹خواهرم همیشه شوهرش را به عنوان
الگوی یک مرد موفق مثال میزد
🔸برادرم سعی میکرد مرا طوری پرورش بدهد
که مثل خودش ورزشکاری عالی بشوم
🔹مکثی کرد و دوباره ادامه داد:
در مورد معلم هایم در مدرسه
استاد پیانو و معلم انگلیسیام هم
همین طور شد
🔸همه اعتقاد داشتند
که خودشان بهترین الگویند!!!
🔹هیچ کدام آنطور به من نگاه نمیکردند
که باید به یک انسان نگاه کرد
طوری به من نگاه میکردند
که انگار در آئینه نگاه میکنند
🔸بنابراین تصمیم گرفتم
خودم را در این آسایشگاه بستری کنم
اینجا دست کم میتوانم خودم باشم
📚قصههائی برای پدران، فرزندان، نوهها
👤پائولوکوئیلو
🤔شیعه کیست؟
🌹امام جعفرصادق علیه السلام خطاب به اصحاب خود فرمودند :
👌هر گاه یکی از شما راستگو، امانتدار و خوشاخلاق باشید و در وصفتان بگویند:
"این شخص، شیعه است"؛
من خوشحال می شوم.
زیرا خواهند گفت که:
"این نمونه ای از آداب شیعیان است"
🔸اما اگر اخلاق شما به غیر از این باشد، پیش از همه، ننگ و ناراحتی به من می رسد زیرا دیگران با مشاهده شما خواهند گفت:
"این نتیجه تربیت امام شیعیان است"
📚اصول کافی ، ج ۲
✅ علامه حسن زاده آملی (ره)
یک روز بعد از نـمـاز صـبـح همان گونه
که در سجاده نشسته بودم و مشغول
مناجات ذکر پروردگار متعال بودم،
مکاشفهای برای من اتفاق افتاد
در مکاشفه دیدم لبهای من را با نخ
و سوزن می دوزند و بسـیار هم درد و
رنج دارد؛ بعد به من گفتند این باطنِ
عمل و سزای کسی است که زبانش را
از حرف های بیهوده نگه نمیدارد.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
💠