📌 یکشنبه
☀️ ۴ خرداد ۱۴۰۴ هجری شمسی
🌙 ۲۷ ذیالقعده ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 25 مِی 2025 میلادی
📎 #تقویم
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🔹گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود
که به او ترمان (terman) میگفتند
او بسیار شیرین عقل بود و گاهی سخنان
حکیمانه عجیبی میگفت
🔸مرحوم پدرم نقل میکرد در سال ۱۳۴۵
برای آزمون استخدامی معلمی از خوی
قصد سفر به تبریز را داشتم
ساعت ۱۰ صبح گاراژ گیتی خوی رفتم
و بلیط گرفتم از پشت اتوبوسی دود سیگاری
دیدم نزدیک رفتم دیدم ترمان زیرش کارتنی
گذاشتهو سیگاری دود میکند
🔹یک اسکناس پنج تومانی نیت کردم به او
بدهم او از کسی بدون دلیل پول نمیگرفت
باید دنبال دلیلی میگشتم تا این پول را
از من بگیرد
🔸گفتم: ترمان این پنج تومان را بگیر
به حساب من ناهاری بخور و دعا کن
من در آزمون استخدامی قبول شوم
🔹ترمان از من پرسید: ساعت چند است؟
گفتم: نزدیک ۱۰ گفت: ببر نیازی نیست
خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی
به پیشنهاد من داشت؟
🔸پرسیدم: ترمان مگر ناهار دعوتی؟
گفت: نه من پول ناهارم را نزدیک ظهر میگیرم
الآن تازه صبحانه خوردهام اگر الآن این پول
را از تو بگیرم یا گم میکنم یا خرج کرده
و ناهار گرسنه میمانم
🔹من بارها خودم را آزمودهام
خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر میدهد
واقعاً متحیر شدم رفتم و عصر برگشتم
و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم
پرسیدم: ناهار کجا خوردی؟
گفت: بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید
جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند
روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید
خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای
نهار به آبگوشتی دعوت کرد
🔸ترمان دیوانه برای پول ناهارش نمیترسید
اما بسیاری از ما چنان از آینده میترسیم
و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا
نابود خواهد شد جمع کردن مال زیاد
و آرزوهای طولانی و دراز داریم