eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
96 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
672 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ ✍گويند كه در شهر نيشابور موشی به نام «زيرک» در خانه مردی زندگی می‌كرد 🔸زيرک درباره زندگی خود چنين می‌گويد: هرگاه مرد صاحبخانه خوراكی برای روز ديگر نگه میداشت من آن را ربوده و می‌خوردم و مرد هر چه تلاش می‌كرد تا مرا بگيرد كاری از پيش نمی‌برد 🔹تا اينكه شبی مهمانی برای مرد آمد او انسانی جهان‌ ديده و سرد و گرم روزگار چشيده بود 🔸هنگامی كه مهمان برای مرد سخن می‌گفت صاحبخانه برای آنکه ما را که از ميان اتاق رفت و آمد می‌کردیم فراری دهد دست‌هايش را به ‌هم میزد 🔹مهمان از اين كار مرد خشمگين شد و گفت من سخن می‌گويم آنگاه تو كف می‌زنی؟ مرا مسخره می‌كنی؟ 🔸مرد گفت برای آن دست میزنم كه موش‌ها بر سر سفره نريزند و آنچه آورده‌ایم را ببرند 🔹مهمان پرسيد آيا هر چه موش در اين خانه‌اند همگی جرأت و توان چنين كاری را دارند؟ مرد گفت نه! يكی از ايشان از همه دليرتر است مهمان گفت: بی‌گمان اين جرأت او دليلی دارد و من گمان می‌کنم كه این كار را به پشتيبانی چيزی انجام می‌دهد 🔸پس تيشه‌ای برداشت و لانه مرا كند من در لانه ديگری بودم و گفته‌های او را می‌شنیدم 🔹در لانه من ١٠٠٠ دينار بود كه نمیدانم چه ‌كسی آنجا گذاشته بود اما هرگاه آنها را می‌ديدم و يا به‌ آن‌ها می‌انديشيدم شادی و نشاط و جرأت من چند برابر می‌شد 🔸مهمان زمين را كند تا به زر رسيد و آن را برداشت و به مرد گفت كه دليری موش اين زر بود زيرا كه مال پشتوانه‌ای بس نيرومند است خواهی ديد كه از اين پس موش ديگر زيانی به تو نخواهد رسانيد 🔹من اين سخن‌ها را می‌شنیدم و در خود احساس ناتوانی و شكست می‌کردم دانستم كه ديگر بايد از آن سوراخ به جائی ديگر رفت 🔸چندی نگذشت كه در بين موش‌های ديگر كوچک شمرده شدم و جايگاه خود را از دست دادم و ديگر مانند گذشته بزرگ نبودم 🔹كار به جایی رسيد كه دوستان مرا رها كردند و به دشمنانم پيوستند، پس من با خود گفتم كه هر كس مال ندارد، دوست، برادر و يار ندارد 🔸مهمان و صاحبخانه زر را بين خود بخش كردند صاحب‌خانه زر را در كيسه‌ای كرد و بالای سر خود گذاشت و خوابيد 🔹من خواستم از آن چيزی باز آرم تا شايد از اين بدبختی رهائی يابم هنگامی كه بالای سر او رفتم مهمان بيدار بود و يک چوب بر من زد كه از درد آن بر خود پيچيدم و توان بازگشت به لانه را نداشتم به سختی خود را به لانه رساندم 🔸و پس از آنکه دردم اندكی كاسته شد دوباره آز مرا برانگيخت و بيرون آمدم مهمان چشم به راه من بود چوبی ديگر بر سر من كوفت آنچنان كه از پای درآمدم و افتادم با هزار نيرنگ خود را به سوراخ رساندم 🔹درد آن زخم‌ها همه جهان را بر من تاريک ساخت و دل از مال و دارایی كندم آنجا بود كه دريافتم پيش آهنگ همه بلاها طمع است 🔸پس از آن به ناچار كار من به جایی رسيد كه به آنچه در سرنوشت است خشنود شدم بنابراين از خانه آن مرد رفتم و در بيابانی لانه ساختم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگــر روزی... محبـت کـردیـم بـی منـت لـذت بـردیـم بـی گنـاه بخشیـدیـم بـدون شـرط آن روز واقعـا زنـدگـی کـرده‌ایـم💚 🍃🌺🍃 🍃🌺🍃
ما هم به ذهن سلیم و هم قلب نیازمندیم. شکوه زندگی این نیست که هرگز به زانو در نیاییم، در این است که هر بار افتادیم دوباره برخیزیم . 🍃🌺🍃🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ ✍مرجع تقلیدی که به حج نرفته بود! 🔸اگر گذرتان به قم افتاد به خیابان ارم کتابخانه آیت الله مرعشی هم سری بزنید وارد که می‌شوید دقیقاً جلوی در قبری قرار دارد که مدفن آیت الله مرعشی است 🔹کمی تعجب برانگیز است که چرا وی در اینجا دفن شده چرا در حرم کنار بقیه علما نیست؟ 🔸ولی وقتی وصیت نامه وی را می‌خوانید به روح بزرگ این مرد درود می‌فرستید 🔹وی در وصیت نامه خود نوشته است: مرا جلوی درب کتابخانه دفن کنید تا مزارم قدمگاه جویندگان علم باشد 🔸به کتابخانه که وارد می‌شوید به عنوان یک ایرانی احساس غرور می‌کنید اینجا سومین کتابخانه بزرگ دنیاست 🔹بیش از هفتاد هزار جلد کتاب خطی نفیس آنجاست و همه این تشکیلات به همت این مرد بزرگ پدید آمده است 🔸وقتی ماجرای کتاب‌ها و علت اینکار را جستجو کردم به نکته جالبی رسیدم 🔹آقای مرعشی زمانی که جوان بوده در نجف می‌بیند که کنسول انگلیس در حال خریداری وسیع کتاب‌های خطی است! 🔸وی از اینکار کنسول انگلیس مشکوک شده و متوجه دسیسه آنها می‌شود او عزم خود را جزم می‌کند تا گنجینه کتاب‌های خطی را از نابودی و به یغما رفتن حفظ کند اما بر خلاف کنسول انگلیسی هیچ پولی ندارد 🔹راه حل او این است: کارگری! اگر در کتابخانه به شما اجازه دیدن کتب خطی را بدهند پشت جلد اکثر آنها داستان خریدشان نوشته شده است 🔸مثلاً سه روز در شالی کوبی فلان کار کردم تا این کتاب را در تاریخ فلان خریدم و ... 🔹از جمله کتب خطی گردآوری شده می‌توان به نسخه‌ای قدیمی از انجیل برنابا به زبان گرجی اشاره کرد که بعضی از احکام حال حاضر مسیحیت را زیر سوال می‌برد 🔸مانند اشاره به حرام بودن گوشت خوک و ... که در انجیل های حال حاضر خلاف این احکام آمده است و مطالب این انجیل نقاط مشترک زیادی با اعتقادات شیعیان در مورد مسیحیت دارد 🔹همین تلاش باعث شد امروز هفتاد هزار جلد کتاب نفیس خطی به جای موزه‌های بریتانیا و ویترین‌های کلکسیون دارهای غربی در ایران باشد 🔸و این نتیجه احساس تکلیف یک روحانی جوان بی ادعا بود 🔹خوب است بدانیم که ایشان نتوانستند حتی یک بار به زیارت بیت الله الحرام بروند 🔸هیچ وقت به سفر حج نرفت و وقتی علت را از ایشان جویا می‌شدند می‌گفتند ما مستطیع نیستیم! 🔹وقتی یکی از نزدیکان ایشان خرج سفر حج را به ایشان هدیه کرد ایشان این پول را خرج یکی از بیمارستان‌های قم کردند 🔸وقتی از ایشان علت این کار را پرسیدند ایشان در پاسخ گفتند: اگر من به این سفر می‌رفتم و یک زن به علت نبود امکانات در این بیمارستان می‌مرد خداوند در مکه به من می‌گفت: لا لبیک ...