eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
96 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
672 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داســتــان مـعـنــوی ▪️کرامتی فوق العاده زیبا و جالب از حضرت رقیه سلام الله علیها ✍یکی از علمای روحانی به نام افشار که مردی متدین بود و به صداقتش ایمان داشتم حدود چهل سال قبل برایم نقل کرد: در جوانی که روضه می‌خواندم زخمی عمیق در زانویم پیدا شد و بر اثر آن در بیمارستان بستری شدم پس از گذشت دو ماه پزشکان چاره‌ای جز قطع پای من ندیدند 🔸وقتی از این موضوع باخبر شدم مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم به مولایم امام حسین علیه‌السلام توسل پیدا کنم برای فراهم آمدن توجه بیشتر منتظر ماندم که تاریکی شب برسد 🔹شب هنگام با خود گفتم دختر پیش پدر خیلی عزیز است خوب است از نازدانه امامم بخواهم که از پدر شفای مرا بخواهد 🔸سپس این اشعار صامت بروجردی را خواندم و گریه کردم: بود در شهر شام از حسین دختری آسیه فطرتی، فاطمه منظری 🔹همینطور با گریه شعرها را ادامه دادم سپس در حال خواب و بیداری دیدم مولایم به طرف تخت من می‌آید و این دختر انگشت پدر را گرفته او را به سوی من می‌کشد 🔸حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: افشار من این اشعار صامت را دوست دارم برایم بخوان خواستم بخوانم که فرمودند: بایست عرض کردم: آقاجان قریب دو ماه است که نمی‌توانم بایستم فرمودند: اگر ارباب به نوکرش می‌گوید بایست، می‌تواند او را شفا دهد "برخیز" من ایستادم و اشعار را خواندم 🔹در حین خواندن ناگهان بخود آمدم و دیدم که ایستاده ام و چند نفر از پزشکان و پرستاران و بیماران اطرافم گریه می‌کنند صبح دکترها مرا معاینه کردند و گریه کنان با تعجب گفتند: پایت هیج مشکلی ندارد و می‌توانی مرخص شوی 🔸بیماران دیگر اتاق‌ها از این موضوع باخبر شدند و با عصا و ویلچر به اتاق من آمدند و گفتند: باید این اشعار را دوباره بخوانی تا ما هم گریه کنیم: من اشعار را خواندم و آنان گریه کردند سپس از همه خداحافظی کردم و مرخص شدم 🔹پس از یک هفته به بیمارستان رفتم تا به دو هم اتاقی خود سری بزنم اما از آن دو خبری نبود پس از پرس و جو مسئولان بیمارستان گفتند: آن روز همه بیماران شفا گرفتند و مرخص شدند ✍راوی: استاد سازگار ↲کتاب ریحانه کربلا، صفحه ۱۵۴
🚩 ✍کلمات پر کاربرد زبان عربی به لهجه عراقی 👈 در ایام اربعین در کربلا به دردتان میخورد. 🌟آن را ذخیره کنید🌟 🔹فارسی : گذرنامه - پاسپورت ✅العربية : جَواز - باسبورت 🔸فارسی : گذرنامه ها ✅العربية : جَوازات 🔹فارسی : گذرنامه ات رو بده ✅العربية : إنْطِني جَوازَك 🔸فارسی : بگذار ببینم - نگاه کنم ✅العربية : خلّي أشُوف 🔹فارسی : ويزا ✅العربية : فيزَة 🔸فارسی : كجاست؟ ✅العربية : وِين 🔹فارسی : سرويس بهداشتی کجاست؟ ✅العربية : وِينِ المَرافِق الصَّحيَّة (بدون کلمه صحیه بکار ببرید، چون اینگونه عامیانه تر است) 🔸فارسی : میخواهم ✅العربية : أريد 🔹فارسی : بروم ✅العربية : أرُوح 🔸فارسی : به نجف ✅العربية : إلْنَجف (در اصل الی النجف بوده) 🌟نحوه تلفظ : أريد أروحِلْنَجف🌟 🔹فارسی : اتوبوس میخوای یا ون ✅العربية : تِريدِ الباص لُو كَيّة؟ 🔸فارسی : کرایه اش چنده - چقدر میشه ✅العربية : إشگَد؟ - إشگد الأجرة چ 🔹فارسی : ده هزار - 10000 دینار - 10 ✅العربية : عَشِر - عَشرتالاف 🔸فارسی : خوبه ✅العربية : زِيَن 🔹فارسی : نه گرونه! ✅العربية : لا، باهِز 🔸فارسی : خيلی - گرونه ✅العربية : إهوَاي، كِلَّش - باهز 🔹فارسی : گروهتون، چند نفر هستید؟ ✅العربية : جَماعَتْكُم، چَم نفرات؟ 🔸فارسی : بیا بالا - سوار شو - بپر بالا ✅العربية : صْعَد - يا أللّه صْعد 🔹فارسی : تمام شديد؟ همه سوار شدید؟ - تکمیل شد - تمام شد. ✅العربية : خَلاص؟ - يا به صورت خبري :خلاص! 🔸فارسی : چمدان - ساک ✅العربية : جُنطَة - جمع : جُنَط 🔹فارسی : راننده ✅العربية : سايِق 🔸فارسی : ایستگاه پلیس ✅العربية : سِیطَرَة 🔹فارسی : گیت - دروازه - ورودی ✅العربية : بَوّابَة 🔸فارسی : افسر - مامور - مسؤول ✅العربية : ضابُط 🔹فارسی : گاری - ارابه ✅العربية : عَرَبانة 🔸فارسی : گاری چی - ارابه کش ✅العربية : عَرَبَنچي 🔹فارسی : (بردار،بلند کن) - چمدون رو بردار ✅العربية : (شيل) - شيلِ الجُنطَة 🔸فارسی : کیف - کوله ✅العربية : حَقْبَة 🔹فارسی : هوا گرمه - گرمه ✅العربیة : ألْجَو حار - حار 🔸فارسی : آبجوش ✅العربیة : مایِ الحارّ، ماي حار 🔹فارسی : نان ✅العربیة : خُبُز 🔸فارسی : نان ساندویچی(مخصوص به عراق) ✅العربیة : صَمّون 🔹فارسی :کولر را روشن کن ✅العربیة : شَغِّلِ الْمُكَيِّف 🔸فارسی : خاموش کن - خاموشش کن - کولر را خاموش کن ✅العربیة : طَفْ - طفِّيَه - طفّي المُكيّف 🔹فارسی : وایستا - نگه دار ✅العربیة : اُگُفْ 🔸فارسی : اینجا - آنجا ✅العربیة : إهْنا - إهناك 🔹فارسی : بیا ✅العربیة : تعال 🔸فارسی : برو ✅العربیة : رُح (روح) 🔹فارسی : گم کردم ✅العربیة : ضَيَّعِت 🔸فارسی : بگذار - قرار بده ✅العربیة : خَلّي 🔹فارسی : چرا - برای چه ✅العربیة : لِيَش 🔸فارسی : نمی فهمم - نمی فهمم چی میگی ✅العربیة : مَافْتَهِم (الف خوانده نمي شود) - مَفتَهم شِتگول 🔹فارسی : کم - کمی عربی بلدم ✅العربیة : شُوَیّ، شْوَيّ - شوي أعرف، شوي أحچی 🍃اگه قسمت شد مشرف شدید و استفاده کردید از این پست ما را هم یاد کنید...🍃 🙏التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✍عباس صفوی در شهر اصفهان از همسر خود سخت عصبانی شده و خشمگين می‌شود‌ در پی غضب او دخترش از خانه خارج شده و شب برنمی‌گردد 🔹خبر بازنگشتن دختر که به شاه می‌رسد بر ناموس خود كه از زیبائی خيره كننده‌ای بهره داشت سخت به وحشت می‌افتد 🔸مأموران تجسس در تمام شهر به تكاپو افتاده ولی او را نمى‌يابند 🔹دختر به وقت خواب وارد مدرسه طلاّب می‌شود و از اتفاق به در حجره محمدباقر استرآبادی كه طلبه‌ای جوان و فاضل بود می‌رود در حجره را می‌زند‌ محمدباقر در را باز می‌کند دختر بدون مقدمه وارد حجره شده و به او می‌گوید از بزرگزادگان شهرم و خانواده‌ام صاحب قدرت اگر در برابر بودنم مقاومت كنی تو را به سياست سختی دچار می‌کنم 🔸طلبه جوان از ترس او را جا می‌دهد دختر غذا می‌طلبد، طلبه می‌گوید جز نان خشک و ماست چیزی ندارم می‌گوید بياور غذا می‌خورد و می‌خوابد 🔹وسوسه به طلبه جوان حمله می‌کند ولی او با پناه بردن به حق دفع وسوسه می‌کند آتش غريزه شعله می‌کشد، او آتش غريزه را با گرفتن تک تک انگشتانش به روی آتش چراغ خاموش می‌کند 🔸مأموران تجسس به وقت صبح گذرشان به مدرسه می‌افتد احتمال بودن دختر را در آنجا نمی‌دادند ولى دختر از حجره بيرون آمد چون او را يافتند با صاحب حجره به عالی قاپو منتقل كردند 🔹عباس صفوی از محمدباقر سئوال می‌کند ديشب در برخورد با اين چهره زيبا چه کردی؟ وی انگشتان سوخته را نشان می‌دهد 🔸از طرفى خبر سلامت دختر را از اهل حرم می‌گیرد چون از سلامت فرزندش مطلع می‌شود بسيار خوشحال می‌شود 🔹به دختر پيشنهاد ازدواج با آن طلبه را می‌دهد دختر نيز که از شدت پاکی آن جوانمرد بهت زده بود، قبول می‌کند 🔸بزرگان را می‌خوانند و عقد دختر را براى طلبه فقير مازندرانی می‌بندند و از آن به بعد است كه او مشهور به ميرداماد می‌شود و چیزی نمی‌گذرد كه اعلم علمای عصر گشته و شاگردانی بس بزرگ همچون ملاصدرای شيرازی صاحب اسفار و كتب علمی ديگر تربيت می‌كند 📚عرفان اسلامی، شرح جامع مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه جلد ۸، حسين انصاريان