💎جملاتی برگزیده و زیبا از نهج البلاغه
🌸 مردم را با لقب صد ا نکنید.
🌸 روزانه از خدا معذرت خواهی کنید.
🌸 خدا را همیشه ناظر خود ببینید
.🌸لذت گناه را فانی و رنج آن را طولانی بدانید.
🌸 بدون تحقیق قضاوت نکنید.
🌸 اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.
🌸 صدقه دهید چشم به جیب مردم ندوزید.
🌸 شجاع باشید مرگ یکبار به سراغتان می آید.
🌸 سعی کنید بعد از خود،نام نیک بجای بگذارید.
🌸 دین را زیاد سخت نگیرید.
🌸با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید.
🌸 انتقادپذیر باشید.
🌸مکار و حیله گر نباشید.
🌸 حامی مستضعفان باشید.
🌸 اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد،از او تقاضا نکنید.
🌸نیکوکار بمیرید.
🌸خود را نماینده خدا در امر دین بدانید.
🌸فحّاش و بذله گو نباشید.
🌸بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید.
🌸 رحم دل باشید.
🌸 با قرآن آشنا شوید.
🌸تا میتوانید بدنبال حل گره مردم باشید.
🌸گریه نکردن از سختی دل است.
🌸سختی دل از گناه زیاد است.
🌸 گناه زیاد از آرزوهای زیاد است.
🌸آرزوی زیاد از فراموشی مرگ است.
🌸 فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.
🌸 محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای معاوضه کتاب «المیزان» علامه طباطبایی با یک شعر از ایرج میرزا از زبان استاد اسماعیل آذر
#حکایت_خواندنی_وآموزنده
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🔹زیرکی یا علم؟
✍️زمانی که ابن سینا از همدان فرار کرد، به بغداد رفت. آنجا مردی را دید که دارو میفروخت و ادعای طبابت میکرد. ابن سینا ایستاد و به تماشا مشغول شد.
زنی نزد طبیب آمد و ظرف ادرار بیماری را به او داد. طبیب بلافاصله گفت: "بیمار یهودی است!"
به زن نگاه کرد و ادامه داد: "تو خدمتکاری؟"
زن گفت: "بله!"
طبیب پرسید: "دیروز ماست خوردهای؟"
زن پاسخ داد: "بله!"
طبیب گفت: "از مشرق آمدهای؟"
زن تأیید کرد: "بله!"
مردم از دانش عجیب طبیب شگفتزده شدند، و حتی ابن سینا نیز در حیرت فرو رفت!
نزدیک رفت و پرسید: "چطور اینها را فهمیدی؟"
طبیب خندید و گفت: "همانطور که تو را شناختم!"
ابن سینا شگفتزده شد و با اصرار از او خواست که توضیح دهد.
طبیب پاسخ داد:
وقتی زن ظرف ادرار را آورد، دیدم که آستینش خاکی است، پس فهمیدم یهودی است.
لباسهایش کهنه بود، پس دریافتـم که خدمتکار است.
چون یهودیان معمولاً خدمتکار مسلمانان نمیشوند، پس بیماری که از او مراقبت میکند نیز یهودی است.
لکهای از ماست بر لباسش بود، پس متوجه شدم که بیمار دیروز ماست خورده است.
خانههای یهودیان معمولاً در مشرق بغداد است، پس فهمیدم از آن سمت آمده است.
ابن سینا گفت: "اینها را درک کردم! اما من را از کجا شناختی؟"
طبیب لبخند زد و گفت: "امروز شنیدم که ابن سینا از همدان گریخته است. میدانستم که به بغداد میآید و جز تو کسی مکر و زیرکی من را درک نمیکند. پس دانستم که تو همان ابن سینا هستی!"
🔹نتیجه:
گاهی اوقات آنچه به نظر "معجزه" یا "علم غیب" میآید، تنها حاصل دقت، تجربه، و هوش سرشار است. درک جزئیات و استفاده از منطق، انسان را به درک عمیقی از امور میرساند