26.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺پخش برای نخستین بار
تبیین آیتالله رئیسی از چرایی ورود به عرصه انتخابات:
🔹از جایگاه مطالبهگری قوه قضائیه، خودم را در جایگاه پاسخگویی قوه مجریه قرار دادم تا مشکلات را شخصا حل کنم!
✨﷽✨
🔰 حسادت حاصل جمع کدام دو ویژگی در انسان است؟
✍به طور کلی حسد از اجتماعِ دو صفت است در انسان: یکی «نقص» و دیگری «ضعف».
شخص حسود اگر فرض شود فاقد آن چیزی که به آن [حسد] دارد نباشد، حسد نمیورزد و لهذا اگر خودش فکر کند و عقل خود را به کار اندازد و خودش را ده درجه بالاتر و دارندهتر از شخص محسود فرض کند میبیند در آن صورت اهمیتی به محسود نمیدهد و این دلیل بر این است که «نقص» او سبب حسد او شده؛ و چون ضعیف است در خود آن قدرت را نمیبیند که او هم از راهش وارد شود و کام خود را از روزگار بگیرد و پلههای زندگی را یک به یک بالا رود، آرزو میکند پس دگری از پله بیفتد و پایش بشکند، و بالاخره در خود آن همت را نمیبیند که از طرف، جلوتر و بالاتر رود، آرزو میکند پس او به عقب برگردد و به زمین بیفتد.
از این جهت اشخاص قوی وقتی میشنوند که فلان شخص به فلان مقام رسید شادمان میشوند و میفهمند پس میشود به آن مقام رسید.
📒 استاد مطهری، حکمتها و اندرزها، ج۲، ص۱۴۱
🍀🍀🍀بسم رب الشهداء والصدیقین🍀🍀🍀
🌹من المؤمنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه🌹
🖤#رئیسی_عزیز خستگی نمیشناخت.برای او صلاح و رضایت مردم که حاکی از #رضایت_الهی است بر همه چیز ترجیح داشت، از این رو #آزردگی_هایش از ناسپاسی و طعن برخی بدخواهان، مانع #تلاش_شبانه_روزی اش برای #پیشرفت و اصلاح امور نمیشد. (#امام_خامنه_ای)
🏴 جلسه بزرگداشت #سید_شهیدان_خدمت
حضرت حجت الاسلام شهید #سیدابراهیم_رئیسی و همراهان گرامی شان با عنوان🔻
🍀🍀🍀🍀 #رئیسی_عزیز 🍀🍀🍀🍀
🌹🌹 شهید #نویدبخش #آینده_بهتر 🌹🌹
🎙 #سخنران: سیدامیربهادر
🎤 #مداح: کربلایی مجید صادقی
👈 #پنجشنبه ۳ خرداد
👈 #ساعت_۲۰ (همراه با نماز جماعت)
✅ گرگان نبش #لاله_نهم
✅ مسجد ملاابوالحسن فلسفی
🙏 خواهران و برادران
😔🤔 به #سوگ گذشته می نشینیم
🤝💪 #در_کنار_هم
😍🤲🏻 تا #آینده_بهتر را مشق کنیم.
🙏 قدمهاتون بر چشم
🚩 هیئت #تنهامسیرزندگی
🚩 هیئت #محمدرسول_الله
🖤 #رئیسی_عزیز
😔 سیدامیربهادر
🍀 #تنهامسیرزندگی
╔ @TanhaMasirZendegi_b110d
╚═════.🌷.══════╝
✨﷽✨
#داستان_زیبا
✍پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد.
پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت.
پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟