eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
642 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت چهل و سوم» 🔺لطفاً این قسمت را حدّاقل دو بار بخوانید! کم‌کم داشتم میشدم همان سمن سابق؛ با یک‌کم ایمان، اعتقاد بیش‌تر و یک ذرّه هم بگویی نگویی مسلمانتر! ولی ماندن در آن حالت؛ یعنی حالتی که بخواهی اسلام و معنویّتت را حفظ کنی، کار راحتی نبود و خطرناک هم به نظر میرسید. به‌خاطر همین، از یک طرف باید تعامل و ارتباطم را با ماهدخت حفظ می¬کردم، از یک طرف هم باید کاری میکردم که خیلی به کارهایم سرک نکشد؛ چون همان‌طور که در قسمت قبل گفتم، چیزی به ذهنم رسید که باید انجامش میدادم و باید حواسم را جمع میکردم که وقتم را از دست ندهم و تا حسّ و حالم خوب بود و دوباره درگیر نفس، رنگ‌و‌لعاب اروپا و اسرائیل نشده بودم، باید یک کاری میکردم. از آن روزهای سگی، چیزهایی یادم بود که باید ردگیری می¬شد. چیزهایی مثل «چند تا تار مو» و «صفحه 66 کتاب تاریخ طب در ایران» و... یک روز که در دفتر پژوهشکده نشسته بودم و سرگرم کارم بودم، تند‌تند هر چه اطّلاعات لاتین و غیرلاتین بود درباره این کتاب گرفتم و ذخیره کردم. خیلی زیاد نبود، امّا خوب بود. همه اطّلاعات را جمع‌و‌جور کردم، مشترکات و تکراری‌ها را حذف کردم و با کمال تعجّب دیدم که از بین تمام حرفهایی که درباره کتاب نوشته شده توسّط «دکتر سیریل الگود» یهودی وجود دارد و بقیّه دارند از آن چند تا منبع مادر استفاده میکنند، سه تا کتاب بیش‌تر نیست. دو تا از کتابها را کامل توانستم پیدا کنم. مطالب عالی داشـت. هم شـرح کتاب سیریل الگود محسوب میشد و بعضی جاها نقدش کرده بودند و بقیّه‌اش هم تکمله و اضافاتی بود که خیلی به درد کسانی میخورد که این کاره باشند و دوست داشته باشند اطّلاعات بیش‌تری مطالعه کنند. صفحه 66 کتاب سیریل الگود را کامل چک کردم؛ یعنی همان صفحه‌ای که یک تکّه از آن توسّط ماهر به من داده شده بود. یک تکّه کوچک از آن صفحه، فصلی درباره تحقیقات خاصّی بود که یک گوشه‌اش نظرم را حسابی جلب کرد؛ چون آن قسمت صحبتهایی پیرامون «کروموزوم» و «ژن» بود که توسّط دانشمندان مسلمان، برای اوّلین بار در طول چندین قرن صورت گرفته بود. خب! این خیلی مسئله جالب و جذّابی بود که بدانیم دانشمندان مسلمان از اوّلین پیشگامان عرصه مطالعات ژنتیک بوده‌اند. به گونه‌ای که تحقیقات خودشان را در طول قرون متمادی انجام داده و نگذاشته بودند که این تحقیقات زمین بماند. امّا من چیز دیگری از آن فصل و صفحات نتوانستم بفهمم. خیلی هم زیر و بالا کردم، امّا نشد که نشد! یعنی اگر فرد دیگری هم بود، نمی‌توانست چیز زیادتری از فهم من دریافت کند. آن دو تا شرح و تعلیقیه هم چیز دندان‌گیری در آن زمینه نگفته بودند و به ذکر شواهد و این جور چیزها اکتفا کرده و رد شده بودند. خب شما جای من! وقتی این‌جوری به بن‌بست برسید، خدایی شاخکهایتان به‌طرف آن کتاب سوّم تحریک و حسّاس نمیشود؟! دوست ندارید بروید هر جور که شده است پیدایش کنید؟! من هم مثل شما! شاید دو روز درگیرش بودم، امّا باز هم حواسم بود که جلب توجّه نکنم تا بتوانم راحتتر به تحقیقاتم ادامه بدهم؛ حتّی کارهای شخصی‌ام را خیلی به موقع انجام میدادم که نیاز نباشد ماهدخت برایم دل بسوزاند و کارهایم را انجام بدهد. میخواستم کاملاً مخفی و چراغ خاموش پیش بروم. پس‌از مشورت‌های بسیار با اساتید و مخصوصاً با آن دو تا آمریکایی فهمیدم که معمولاً هرکسی کتاب یا جزوه خاصّ و اثرگذاری را گـم مـیکند، حالا می‌خواهد اروپا باشد یا هر جای دیگری، حتماً سری به کتابخانه ملّی اسرائیل میزند. ببینید! یعنی یک چیزی میگویم یک چیزی هم می¬شنوید. به چیزهایی رسیدم که عمراً نمیتوانستم بفهمم و چندان کسی هم اطّلاع نداشت. ادامه ... 👇
بگذارید اوّل کمی اطّلاعات کلّی و عمومی درباره¬اش بدهم: کتابخانه ملّی اسرائیل (به عبری: הספרייה הלאומית) نام کتابخانه ملّی در کشور اسرائیل است. این کتابخانه با ۵ میلیون نسخه دارایی، مالک بزرگ‌ترین کتابخانه جهان به زبان عبری و در مورد دین و موضوعات مربوط به یهودیّت است. این کتابخانه در سال ۱۸۹۲ میلادی، توسّط بنیاد خیریه یهودی به نام فرزندان پیمان (בני ברית) در شهر اورشلیم بناشد. کتابخانه ملّی اسرائیل، یکی از ۲۶ مؤسّسه از ۱۹ کشور جهان بود که در راه‌اندازی «کتابخانه دیجیتال جهان» مشارکت داشت. حالا اوّلین چیزی که به آن برخورد کردم و نمیدانستم از شدّت تعجّب و تحیّر چه بگویم این بود که: کتابخانه ملّی اسرائیل مالک دو گنجینه مهم از نسخ خطّی عبری به نام‌های «جنیزه قاهره» و «جنیزه افغان» است. این اسناد مربوط به تاریخ و پیشینه یهودیان می‌باشند که در اصطلاح به آن «جنیزه» می‌گویند. از بین تمام آثار موجود، جنیزه افغان از همه معتبرتر و قطورتر است. جنیزه افغان؟! آره... جنیزه افغان! تعریفش میشود: «اسناد پیشینه هزارساله یهودیان در افغانستان امروز»! آن‌ها در افغانستان چه‌کار میکردند که الان وقتی به بزرگترین کتابخانه یهود در کلّ جهان (با کلّ آثار یهودی و غیر یهودی) مراجعه میکنی، میبینی که جنیزه افغان این‌قدر حرف برای گفتن داشته و دارد که تاریخ هزارساله قوم یهود، بسته به آن‌جاست و نمیشود نادیده‌اش گرفت، امّا کسـی چیزی نمیگوید و اصلاً کسی خبر ندارد. شاید حدوداً چهار پنج روز، هر روز هم شش هفت ساعت درباره‌اش تحقیق و بیش از دو سه هزار صفحه را با دقّت مطالعه کردم. دیدم که از سال ۱۹۵۲ میلادی یهودیان از خدمت در ارتش افغانستان معاف شدند و مجبور بودند به جای آن مالیات معیّنی را پرداخت نمایند. در سال ۱۹۹۰ میلادی تنها ۱۵ الی ۲۰ خانواده یهودی در کابل باقی‌ ماندند که آنان نیز در جریان جنگ‌های داخلی افغانستان آن جا را به قصد ایران، ترکمنستان، ازبکستان و هند ترک کردند. تا سال ۲۰۰۱ میلادی چندین یهودی در کابل شناخته شدند. «اسحاق لوی» هشتادساله سرایدار کنیسه کابل در ژانویه ۲۰۰۵ درگذشت و برای خاکسپاری به کوه زیتون در اورشلیم برده شد. در حال حاضر زبولون سیمینتوف یکی از یهودیان بازمانده در افغانستان است. با این حال بسیاری از یهودیان در افغانستان به‌خاطر مسائل سیاسی و امنیّتی خود تغییر دین داده‌اند و به‌صورت ناشناس در افغانستان به زندگی خود ادامه میدهند. این‌ها را گفتم تا این را بگویم که: یکی از گروه‌های بسیار پر نفوذ یهودی در افغانستان، یهودیان سامری‌اند که در شهرهایی همچون کابل و هرات در حال زندگی هستند، ولی هویّت واقعی خود را بروز نمیدهند. مهم‌ترین خصیصه آن‌ها این است که بزرگانشان جزء بزرگان «رشته پزشکی» و «مطالعات ژنتیک» هستند. میگیرید چه شد؟! پزشکی! ژنتیک! حالا خوب دقّت کنید: آن کتاب سوّمی که در به در دنبالش بودم، توسّط یکی از همین یهودیان سامری افغانستان نوشته شده که فقط یک نسخه از آن بیش‌تر باقی نمانده است و آن نسخه هم در جایی نیست مگر در «کتابخانه ملّی اسرائیل»! یعنی دقیقاً همان‌جایی که نشسته بودم. رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سی‌ان‌ان: کتائب حزب‌الله عراق این پهپاد را از شهر در جنوب غربی عراق به سمت پرتاب کرد. 👈 این کلمات شما را به یاد بانو حنانه و تیمش و رمان نمی‌اندازد؟😉 https://virasty.com/Jahromi/1706481317657420077
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️اصولگرا و اصلاح طلب ⏺ اصولگرا: ۱- عضو فعال بسیج دانشجویی و حضور در نشست های سیاسی مختلف و گاهی هم حضور در تریبون آزاد و بیان چند جمله و شعار حماسی. ۲-مقداری ریش آنکادر شده و پوشیدن پیراهن سفید و کت شلوار ساده. ۳- کار کردن با واژه های مانند شیطان بزرگ و آرمان های انقلاب و آرمان فلسطین و خون شهدا. ۴- حضور در راهپیمایی های مانند اربعین و حتی المقدور ثبت چندین عکس با سربند و پلاکاردی در دست. ۵- نزدیک شدن به نهادهای نزدیک به قدرت مانند افراد متنفذ در شهرستان یا دانشگاه محل تحصیل. ۶- کاندیداتوری در انتخابات شورای محل. ۷- ثبت چندین توییت تند، علیه بی حجابی و ورزشگاه رفتن زنان و سلبریتی ها و داشتن حیوان خانگی. ۸- استفاده از عکس پروفایل حرم امامان و شهدا و برخی مقامات نظامی و سیاسی. ۹- فحاشی به خاتمی و موسوی و روحانی و برجام و ظریف و زنگنه و.. ۱‌۰- حضور در یکی از هیات های معروف و ثبت چند عکس یادگاری با محمود کریمی و بنی فاطمه و حدادیان. ۱۱- تعریف نادرست، درهم برهم و آشفته‌‌ای از مفاهیمی مانند لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و انداختن تمام مشکلات بشریت به گردن آنها. ۱۲- و در نهایت نزدیک شدن بیشتر به هسته قدرت و کاندید شدن برای نمایندگی مجلس و گرفتن پست مدیریتی در نهادهای مختلف به عنوان جوان تراز انقلابی ⏺ اصلاح طلب: ۱- ته ریش مرتب و پوشیدن لباس های نسبتا امروزی. ۲- ثبت عکس یادگاری با خاتمی و سیدحسن خمینی و ظریف (در صورت مقدور نبودن ثبت عکس با این افراد، کفایت کردن به عکس یادگاری با سید احمد خمینی) ۳- خواندن خطبه عقد توسط یکی از روحانیون سرشناس مانند خاتمی، موسوی لاری، عبدالله نوری. ۴- چاپ یکی دو یادداشت کوتاه در روزنامه شرق یا اعتماد. ۵- داشتن مواضع نرم انتقادی نسبت به گشت ارشاد و ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه. ۶- اعتراض گهگاهی ادامه حصر و حمایت از حقوق اجتماعی کروبی و موسوی. ۷- انتقاد آرام و متلک به سیاست خارجی کشور در قبال فلسطین و حزب الله و سوریه و یمن. ۸- اعلام مواضع تند علیه چین و روسیه و در عین حال سکوت در برابر سخت گیری های آمریکا و غرب. ۹- خویشاوندی یا نزدیکی به یکی از چهره های سرشناس جریان اصلاحات و قرار گرفتن در لیست انتخاباتی این جریان. ۱۰- فالو کردن صفحه توییتر و اینستاگرام چهره های شاخصی مانند ظریف و روحانی. ۱۱- پخش ربنای شجریان به عنوان پیشواز آهنگ گوشی در ماه رمضان و عکس یادگاری با چند سلبریتی ورزشی و سینمایی. ۱۲- گفتن آیت الله (به جای حجت الاسلام) به مرحوم رفسنجانی و آیت الله العظمی (به جای آیت الله) به مرحوم صانعی و منتظری ◀️ اشتراکات: ۱- حداقل یکبار حضور در پیاده روی کربلا و انتشار گسترده تصاویر آن. ۲- داشتن گوشی آیفن. ۳- خرید فالوئر در اینستاگرام و توییتر ۴- دست و پا کردن مدرک دانشگاهی از یک کشور غربی یا شرقی. ۵- سفر به کشورهای مختلف به بهانه ترویج آرمانهای انقلاب. ۶- عضویت در هیات مدیره چندین شرکت دولتی. ۷- داشتن کارت تجارت و بازرگانی و فعالیت در حوزه واردات کالاهای چینی. ۸- وضع اقتصادی خوب. ۹- تایید صلاحیت از سوی شورای نگهبان با عنوان میدان دادن به تمام سلایق موجود در جامعه. 🔺پ.ن: تا زمانی که چنین بازی مبتذل و مضحکی، در یک دایره محدود و فامیلی به نام تضارب آراء شکل می‌گیرد، نه دولت و مجلسی کارآمد و کاردان و دلسوز و عاشق وطن(که در کشور کم هم نیست) شکل خواهد گرفت، نه اندکی از شکاف حاکمیت- ملت کاسته خواهد شد، نه مشارکتی حداکثری (که در شرایط امروز جهانی و منطقه‌ای اصلی‌ترین نیاز ایران است) شکل خواهد گرفت، نه مشکلی از مسائل متعدد کشور حل خواهد شد و نه تحصیل‌کردگان و افراد باسواد و خوش‌فکری که درک درست‌تری از شرایط ایران و جهان و منطقه و مسائل مختلف کشور دارند وارد مجلس و دولت خواهند شد. (به نقل از کانال خرمگس؛ فرهاد قنبری)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✔️افراد مسلح به یک پایگاه نظامیان پاکستانی در بلوچستان حمله کردند 🔹براساس گزارش‌ها افراد مسلح به یک پایگاه نظامیان پاکستانی در منطقه بولان بلوچستان حمله کرده اند. گزارش‌ها حاکی از آن است که نخست انفجار رخ داده و سپس درگیری آغاز شده است. برخی منابع محلی از کشته شدن بیش از ۵٠نفر خبر داده‌اند. تمام بیمارستان ها از مچ بولان تا کویته در کل منطقۀ پاکستان به حالت آماده باش درآمدند. علت این آماده باش تعداد بالای کشته و‌زخمی ها عنوان شده است.
✔️ وضعیت در پاکستان به حالت جنگی درآمد. منابع خبری تا این لحظه بر اثر حمله جبهه‌های آزادی بخش بلوچ ۵۰نفر از ارتش پاکستان کشته شده و۴۵نفر اسیر !!
👈 به احتمال قوی این حمله از طرف افغانستان(جبهه آزادی‌بخش بلوچ و از طریق مرز افغانستان) و با چراغ سبز نشان دادن بدنه خائن Isi (دستگاه امنیتی پاکستان) انجام شده. طبیعی نیست که یه عده موفق بشن بدون سلاح و ادوات سنگین، ظرف دو ساعت و زیر گوش Isi و در شرایط حساسِ دو هفته گذشته، یک شهر کامل با زندانش و حدودا ۱۲ تا ایست و پاسگاهش بگیرن و دولت مرکزی پاکستان اعلام شرایط جنگی کنه!!
✔️ از دیروز ، تمام مقامات آمریکا به طور یکصدا و هماهنگ، مسئولیت حمله به ۵۰ نفر از افسران و سربازانشان در اردن را مستقیم متوجه ایران می‌دانند. دقایقی قبل، وزیر خارجه آمریکا در تهدیدی تلویحی علیه جمهوری اسلامی ایران گفت که در زمان و روشی که انتخاب می‌کنیم با ایران مقابله به مثل خواهیم کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته های یک طلبه
#ارسالی_مخاطبین ✔️اصولگرا و اصلاح طلب ⏺ اصولگرا: ۱- عضو فعال بسیج دانشجویی و حضور در نشست های سی
سلام رفقا امروز ی کم از اصولگرا و اصلاح‌طلب حرف بزنیم؟ 😉 بنظر شما دیگه چه خصوصیاتی دارن؟ و آیا بنظرتون احزاب خوبن یا بد؟ و آیا تونستند در بدنه اجتماعی مردم جا باز کنند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
scary-music-instrumental 006.mp3
1.7M
موسیقی متن رمان
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت چهل و چهارم» 🔺به‌کار بردن لفظ «کشور» برای اسرائیل از زبان سمن است، وگرنه ما حتّی «طویله»‌ای به نام اسرائیل نمی‌شناسیم چه برسد به کشور! مثل گرسنه‌ای که از کیلومترها آن طرف‌تر، چشمش به طعمه لذیذی افتاده است یا مثل تشنه‌ای که از بس عطش دارد، ظرف و آب را با هم میبلعد، سراغ کتاب سوّم رفتم، امّا یک مشکل اساسی وجود داشت، آن هم این بود که اسمش را نمیدانستم. میتوانستم درباره‌اش توضیح بدهم و بگویم که چه می‌خواهم، امّا نمیدانستم اسمش چیست؟ چطوری هست و دارای چه نوع طبقه‌بندی است؟ دو روز معطّل پیدا کردن اسم و رسمش بودم، مکافاتی بود برای خودش! نمی‌دانستم حتّی باید به چه کسی اعتماد کنم و چطوری سؤال کنم که حسّاسیّت‌برانگیز نشود. همان روزها یک دعوت‌نامه هم از طرف شیرین به دستم رسید که قرار بود «ارائه» داشته باشد. خودش تنها روی آن موضوع کار کرده و چیز جالب توجّهی شده بود. موضوعش درباره «نقش ادیان در پایمالی حقوق زن» بود. اصلاً مثل اینکه تخم و ترکه آن دختر را با ضدّیّت و دشمنی با دین کاشته بودند. هر چه میگفت و هر مقاله و ارائه‌ای که میخواست داشته باشد، تا دقّ دلش را سر دین و مذهب مخصوصاً دین اسلام و مذهب شیعه خالی نمیکرد، راحت و ساکت نمیشد. برای دو روز دیگر دعوت کرده بود. حسابی هم تبلیغ، سفارش، به این بگو و به آن بگو و همه بیایند و بحث مهمّی هست و حدّاقل بچّه‌های کشورهای همسایه بیایند و پای آبروی علمی‌ام وسط هست و همین چیزها! من هم حسابی درگیر آن کتاب کوفتی سـوّمی بـودم و ذهـن و روانم مشـغـول بود. حـتّی به کارهای خـودم هم نمی‌رسـیدم چـه برسد به اینکه بنشینم پای تخیّلات آن ترشیده! واقعاً احساس تشنگی میکردم. دوست داشتم زودتر پیدایش کنم و یک دل سیر بخوانم؛ چون میدانستم پیدا کردن آن کتاب، اگر حدسم درست باشد؛ یعنی حل شدن نیمی از یک معمّا و پیش آمدن ده¬ها معمّای دیگر! یعنی یک چیزی مثل آغاز کار، بسم‌الله یک عملیّات، یک چنین چیزی! بگذارید از ماهدخت هم بگویم. خدا را شکر ماهدخت هم حسابی مشغول بود. بیش‌تر با دختر افغانی‌ها و دختر ایرانی‌ها می‌پرید. کم پیش می‌آمد که اهل پسر و مرد و دخترهای جاهای دیگر باشد. اصلاً اهل رو دادن به بقیّه جاها نبود و سرش به کارهای خودش مشغول بود، به همین تحقیقات، جزوات و ارائه‌های خودش. هر چند از هم غافل نبودیم و حواسمان به هم بود، امّا من جوری احتیاط میکردم که حتّی بعضی وقتها خودم هم نمیدانستم الان فازم چه هست و دارم چه‌کار میکنم! این‌قدر در نقشم غرق شده بودم. تا اینکه... تا اینکه داشتم یک سر نخهایی به دست می‌آوردم و حسابی پیگیر و مرموز بودم که یک روز اتّفاق خیلی خاصّی افتاد. یک روز، تقریباً پیش از ظهر بود که وسط کارم در کتابخانه ملّی، نیاز به دستشویی پیدا کردم. معده من اسیدی هست و اگر گفت «پاشو که دستشوییم میاد!» باید فوراً به دادش برسم وگرنه بعدش یکی باید به داد خودم برسد. رفتم و کارم را کردم. وقتی برگشتم تا روی صندلی‌ام نشستم، چشمم به یک تکّه کاغذ کوچک تا خورده افتاد. اوّلش فکر کردم یکی قصد لوس‌بازی دارد، امّا ما آن‌جا لوس‌بازی نداشتیم. همه مثل مرده‌های از گور فرار کرده، میدوند که گلیمشان را از آب بکشند، امّا دستم نمی¬رفت که کاغذ را بردارم و بخوانم. وجداناً همین الان که یادم می¬آید، همان احساس ته دل خالی شدن و به تپش افتادن بهم دست داد. تا آمدم بردارم، یک‌مرتبه یکی از پشت‌سر سلام کرد. من هم هول کردم و یک‌مرتبه رویم را برگـرداندم. دیدم یـکی از پرسنل کتابخانه است. گفت: «خانم! جسارتاً مدّت اعتبارنامه مؤسّسه مطالعات برای شما و میزان دسترسیتون به منابع گروهC و بالاتر تموم شده. میتونین امروز مهمون ما باشین، امّا از فردا نیاز به تمدید اعتبارتون دارین که میتونین به جای مراجعه به مؤسّسه مطالعات، از طریق سیستم هوشمند استعلام کنین.» گفتم: «بسیار خوب! جسارتاً چرا خودتون این کارو نکردین؟ باید حتماً وقت منو میگرفتین و منو از پشت‌سر میترسوندین؟!» ادامه ...👇
برای گوشی‌اش اس‌ام‌اس آمد، به گوشی‌اش نگاه کرد و لبخندی زد. بعدش لبخندش را خورد و به من نگاه کرد و گفت: «قصدم ترسوندن شما نبود؛ چون نباید تا زمانی که دوربین سمت چپ صورتتون روی میز شما زوم بود، دست به اون کاغذی میزدین که دارین از من مخفیش میکنین! بیش‌تر مراقب خودتون باشین. روز خوبی داشته باشین.» من داشتم سکته میکردم. آن بنده خدا چه کسـی بود؟ همین‌جور روی صندلی‌ام خشکم زده بود. باز همان دلشوره لعنتی دخترانه که وقتی بهم دست بدهد، دیگر حتّی از سایه خودم هم میترسم، بهم دست داد. آب دهانم را قورت دادم، برگشتم و درست روی صندلی‌ام نشستم. یک نگاه کوچولو به دوربین سمت چپ کردم. دیدم به‌طرف من نیست، امّا دارد خیلی آرام حرکت می‌کند و به‌طرفم می‌آید. نباید زمان را از دست می‌دادم. باید لااقل فوراً یک نگاه به آن کاغذ می‌انداختم. کف دست راستم قایمش کردم. مشتم را باز کردم. با همان حالت استرس و اضطراب چیزی دیدم که دنبالش بودم و تشنه‌اش بودم. وسط آن کاغذ کوچک نوشته شده بود: «ب اسناد، ط ژنیک، الف 66، ق 33، ر سوّم، ک پنجم!» خیلی تلاش میکردم که تابلو به نظر نیایم. با آرامی و پس‌از چند دقیقه کوتاه از سر جایم بلند شدم. یک لحظه به ذهنم آمد و گفتم: «نکنه تله و چاله باشه؟ نکنه دارم اشتباه می‌کنم؟» امّا حرکت کردم. یک حسّی داشت دستم را میگرفت و به آن طرف میکشاند. ب اسناد: وارد بخش اسناد شدم. بخش اسناد جایی بود که حتّی همه کارمندان آن‌جا را راه نمیدادند. باید یا محقّق باشی یا نامه خاص داشته باشی. ط ژنتیک: رفتم طبقه ژنتیک. الف 66: وارد اتاق 66 شدم. ق 33: دلم را به دریا زدم و به‌طرف قفسه 33 رفتم. دقیقاً منتهی‌الیه راست دوربین بود. ر سوّم: دستم و چشمم را بردم روی ردیف سوّم قفسه 33. ک پنجم: کتاب پنجم برداشتم! خدای من! همان کتاب لعنتی سوّمی بود که خودم را به‌خاطرش به آب و آتش زدم. روی کتاب نوشته بود: «نه!» کتاب ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت چهل و پنجم» 🔺نه به چه؟ نه به که؟! تا چشمم به آن کتاب خورد، خیلی خودم را کنترل کردم که از خوشحالی و هیجان جیغ نکشم و داد و فریاد راه نیندازم. فقط تلاش میکردم نفس عمیق بکشم و به اعصابم مسلّط باشم. کتاب را برداشتم و به‌طرف میز تحریر آن‌جا رفتم. روی صندلی نشستم. در حالی که چشم از روی کتاب برنمیداشتم، همین‌جوری ورق میزدم و نگاهش میکردم. به‌محض اینکه چشمی یک دور نگاهش کردم، چند تا نکته نظرم را جلب کرد: اوّل اینکه کلّاً به زبان افغانستانی و بعضی جاهایش عبری نوشته شده بود. معلوم بود که یا نویسنده‌اش افغان بوده و یا اینکه بالاخره یک ربط و نسبت قابل توجّهی به افغانستان داشته است. دوّم اینکه مشخّص بود نویسنده یهودی بوده است؛ چون نکاتی که اطرافش بود و بخش خطّ عبری‌اش و این چیزها دلالت بر یهودی بودن و عبرانی بودنش داشت. سوّم اینکه چندان قطور نبود. حدود 400 صفحه، حتّی کمی کم‌تر. با جلدی ساده و مرموز، امّا یک عکس وسطش بود که خیلی توجّهم را جلب کرد. عکس دو تا چشم نگران، پایینش هم عکس یک زن میانسال که دارد با سربازی که حالت متجاوز دارد، صحبت میکند و مثلاً از چیزی و یا کاری منصرفش می‌کند. آن سرباز هم مسلّح و آماده بود. نگاهی به ساعت انداختم. حدود دو ساعت و نیم تا پایان وقت اداری مانده بود. آن‌جا اگر وقت اداری تمام بشود، امّا تو هنوز کار داشته باشی، وارد وقت آوانس میشوی و میتوانی 24 ساعت بمانی و حتّی غذا و میان وعده هم به تو می‌دهند، امّا بدی‌اش این است که میزان دسترسی‌ات محدود میشود. من هم به‌خاطر اینکه احتمال دادم ممکن است میزان دسترسی‌ام محدود بشود، تصمیم گرفتم فقط بنشینم بخوانم. حالا تا هرجا و هر تعداد صفحه‌اش مهم نیست. فقط تصمیم گرفتم خوب بخوانم، به ذهن بسپارم و از محتوای کلّی‌اش، یک نقّاشی و طرح مناسب به‌خاطرم بسپارم. فقط نشستم و شروع به خواندن کردم. بابام کتابخانه سیّار بود، از بس کتاب میخواند و کتاب میخرید. همیشه میگفت: «با درد بخون! با نیاز بخون! جوری کتابو نگاه کن و بخونش، انگار لحظات آخر عمرت هست و مایه حیاتت تو اون چند صفحه‌ست. برای تموم کردنش عجله نداشته باش. اگه چند صفحه با درد و نیاز بخونی، حتّی اگه مقدّمه و مطالب اوّلیّه باشه، بازم به جون و دلت میشینه و سبب میشه به جاهای خوبتر و مهم‌ترش که رسیدی، بیش‌تر قدر بدونی و بفهمی که چرا این نتیجه رو گرفته و یا قراره بعدش چی بگه!» اجازه بدهید یک بخش¬هایی از کتاب را برایتان بگویم: کلّاً این کتاب، سرگذشت تلاش 300 ساله «یهودیان» در «افغانستان» و «ایران» برای از بین بردن طبّ سینایی را شرح میداد. اسم این کتاب «نه!» بود. ینی «نه گفتن» به ایجاد نسلی سالم با میزان عمر و بازدهی مناسب و بالا! این‌ها اطّلاعات خوبی بود. خیلی هم از وقتی فهمیدم، در روند زندگی‌ام اثر داشت، امّا این‌ها آن چیزی نبودند که من دنبالش بودم، خودم را به آب و آتش زده و الان هم وسط کتابخانه ملّی کُفرستان نشسته بودم. داشت فرصت دسترسی‌ام تمام میشد. کمی عجله کردم ببینم چیزی که دنبالش هستم به دست می‌آورم یا نه؛ ناگهان ذهنم به‌طرف صفحه 66 رفت... سریع آوردم صفحه 66 و شروع کردم. خودش بود! تمام راز و رمز کلّ داستان ما در گره‌گشایی از همان صفحه 66 بود. بقیّه کتاب، مثل مزرعه‌ای بود که فقط قرار است این‌قدر شاخ و برگ پیدا کند که فلان سنگ مهمّ نشاندار را که زیرش یک عالمه حرف و سخن نهفته است، مخفی کند! من آن سنگ را بالاخره پیدا کردم... صفحه 66! رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته های یک طلبه
✔️ جناب رائفی‌پور به دادسرای تهران دعوت شد. در پی ایراد برخی ادعا‌ها از سوی جناب آقای علی‌اکبر رائفی
جناب رائفی‌پور اسنادش را ارائه کرد 🔹«مسعود ستایشی» سخنگوی قوه‌قضائیه در نشست خبری توضیح داد که پس از ادعای «علی‌اکبر رائفی‌پور» درمورد دریافت ۱۴۰ سکه توسط یکی از نمایندگان مجلس، رائفی‌پور از طرف دادسرای تهران دعوت شد تا اسناد و مدارک خود را ارائه دهد. 🔹حالا او اسنادش را ارائه کرده و در مرحله بررسی است. 🔹ستایشی گفته چنانچه مقام قضایی به تصمیم برسد، اطلاع‌رسانی خواهد شد.
دلنوشته های یک طلبه
جناب رائفی‌پور اسنادش را ارائه کرد 🔹«مسعود ستایشی» سخنگوی قوه‌قضائیه در نشست خبری توضیح داد که پس ا
وقتی موجی علیه کسی به راه میفته، بدترین چیزی که میشه علیه اون شخص گفت، اینه که بگن *دروغ میگه!* وقتی به کسی بگی دروغگو، دیگه حتی اگه بگه ماست سفید است، کسی باور نمیکنه. پس لطفا در نسبت دادن این صفت به کسی خیلی دقت کنید. بخاطر سوالات زیاد شما در خصوص جناب رائفی‌پور، بنده تصمیم گرفتم همین یک خط را دنبال کنیم تا ببینیم عاقبتش چی میشه؟ آیا مطلبی که در خصوص گرفتن ۱۴۰ سکه توسط یکی از نمایندگان مجلس مطرح کردند، توسط مراجع ذی‌صلاح تایید می‌شود یا خیر؟! خب این خیلی چیزها را روشن می‌کند و اصلا نیازی به دست و پا زدن عده‌ای برای از چشم انداختن رائفی‌پور نیست و اصولا این مدل کارها را میدانم. لذا اجازه بدید توسط بررسی و اعلام بشود.
✔️ گفتن عملیات تلافی‌جویانه آمریکا تا ساعاتی دیگر آغاز می‌شود اما جای نگرانی نیست چون پشت پرده، با توقف عملیات کتائب علیه آمریکا و صدور آن بیانیه کذایی، قرار شده آمریکا بخاطر کنترل افکار عمومی مردمش و انتخاباتی که در پیشِ رو داره و گِل گرفتن دهان ترامپ، فقط چند تا ترقه بزنه و بره.
🌷🌹
🌹🌷