eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
104.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
742 ویدیو
130 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم: نه . منظورم یکی هست که با شماره عراقی خودت کانکت میشه ها. همونو میگم. رنگ از رخسارش پرید. ینی اگه بگم مثل گچ سفید شد، دروغ نگفتم. گفت: آهان ... اونو میگین ... خیلی نمیشناسمش! گفت: آباریک الله! ببین. سید جان. هر چی هستو همین حالا برام بگو. حتی اگه از حرم رفتیم بیرون و فکرش کردی و یه چیز دیگه یادت اومد، قبول نمیکنم. لطفا هر چی هست و بینتون هر چی میگذره و هر کاره ای که هست. بسم الله ... گفت: اون ... والا ... چی بگم ... (پایان فصل اول) ادامه دارد... @mohamadrezahadadpour
خوبین؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدای مهربانم .... ترسهای بی امانم را بگیر.... آشوبهای قلبم را آرام کن... و بگذار بدانم آنچه پیش می آید بهترین چیزیست که تو برایم خواسته ایی... خدایا .... دل به مهر تو داده ام و سر بر آستان تو دارم. مرا از من خویش رها ساز و به خودم باز رسان... و بگشای چشمانم را به روی معجزات بیشمارت که سخت محتاج معجزه ام.. مرا در آغوش امنت بگیر و بگذار بدانم که عشق تنها حقیقت موجود است.... بگذار بدانم که تنها با تجلی عشق تو در درونم است که میتوانم رها کنم وابستگیهایم را .... و آنچنان که شایسته است عشق بورزم به بندگانت.... خدای بخشنده ... ببخشای بر من خطاهایم را و مرا در مسیر عشق و نورت راهنما باش..... الهی .... به تو میسپارم قلبی را که نگه دارش تویی و خانه ای را که تنها امانتدارش هستم و بس...... مرا در حفاظت از امانت الهی ات یاری کن آمين اى مهربانترين مهربانان🙏♥️🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت رفقا ایشالله شب جمعه نورانی و امام حسینی داشته باشین چون دارم میرم شاه عبدالعظیم، گفتم ادامه را همین الان تقدیم کنم. دعاگوتونم❤️ تقدیم با احترام👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی ✅ «آغاز فصل دوم» قسمت: سیزدهم یک سال و نیم قبل _ایام اربعین_مسیر نجف کربلا_ راوی: آسید رضا تازه رسیده بودیم. تازه که میگم، ینی دو سه روزی بود رسیده بودیم و قرار بود فعلا باب آشنایی با بچه های شهرهای دیگه باز بشه و یه کم بیشتر که با هم آشنا شدیم و جا افتادیم، برنامه ها و تقسیم کار و این چیزا ... این که میگم باب آشنایی با بقیه باز بشه، اینه که اون سال برنامه های خاصی باید هماهنگ میکردیم و برای کل سال بچه های شهرهای مختلف راشارژ میکردیم. وگرنه خودم سال اول و دومم نبود که اربعین میرفتم. بلکه ما از زمانی که اربعین اینجوری مُد بشه، میرفتیم و کار میکردیم. کارای سخت افزاری که اصلا با ما نبود و با خود بچه های نجف و کربلا بود. اینقدر قشنگ کار کرده بودن که کم و کسر سازه ای و این چیزا نداشتیم و حتی به خاطر بانیانی که از سال های گذشته داشتند، تدریجا در ایام غیر اربعین ساخت و سازها شده بود و حسینیه و زینبیه هایی که ساخته شده بود، توی کل مسیر زبان زد بود و همه میومدند و میموندن و برای بیتوته و استراحت، موکب های ما را انتخاب میکردند. از قبلش هم به ما گفته بودند که اطراف موکب های بزرگ ایرانی نریم. چون هم اکثرشون با ما مخالفند و هم از حمایت های پنهان حکومت عراق برخوردارند و ممکنه شر بشه برامون. به خاطر همین تلاش میکردیم از اونا فاصله بگیریم و از هر گونه کارهای تنش زا پرهیز کنیم. اینا همش یه طرف، اما ساپور و حمایت از بقیه موکب های عراقی و ایرانی هم در دستور کارمون بود. آقا و آقازادشون امر کرده بودند که تحت هر شرایطی که هست، نان و آب و حتی پذیرایی موکب های اطراف را تا جایی که برامون امکان داره تامین کنیم و همسایه های خوبی بشیم. این کار اینقدر تاثیر داشت، که باعث شده بود موقع نمازها حداقل بیست سی تا موکب های درشت و کوچیک اطرافمون، نمازشون تعطیل کنن و به موکب ما بیان. خب البته جای ما هم بیشتر از هزار و پونصد نفر نبود و بعضی وقتا مجبور بودیم برای نماز، کل مسیر را میبستیم و از اون طرف هم تا چشم کار میکرد، جمعیت ایستاده بود و نماز میخوند و اغلبشون هم برای سخنرانی و تبلیغات بعد از نماز مینشستند. مگه میشه این همه مهمون و زائر برای نماز و تبلیغات و این چیزا در موکب جمع بشن ولی بعدش بدون پذیرایی و شام بگیم بفرمایید تشریف ببرین؟ خب نه! به خاطر همین زحمت پخت و پز از حدود بیست سی تا موکب اطراف برداشته بودیم و شام و ناهارشون را با افتخار تامین میکردیم. یه شب که پخش مستقیم سخنرانی آقا را از بیتشون در شبکه امام حسین داشتیم، خطاب مستقیمشون به خادمان موکب ها بود و ما گرفتیم منظورشون چی هست؟ ایشون گفتند که به هیچ وجه از خوراکی و پذیرایی و صفوف طولانی برای گرفتن غذا و آب و این چیزا برای زائران و دم در موکب پرهیز کنین. میگفتن اینا باعث تبلیغ مکتب و شعائر نیست و از شیعه، یک چهره غیر واقعی در اذهان مردم و جهان میسازه. میگفتن حتما از طریق تبلیغات سمعی و بصیری و سخنرانی های پر محتوا و مداحی های جذاب برای جذب استفاده کنین. میگفتن شما این کارا را انجام بدین. بقیش با خود اباعبدالله الحسین علیه السلام هست و اگه قرار باشه کسی جذب بشه و بمونه، از این راه های باید بمونه. نه به خاطر شکم. اما باید اسباب سفر و زیارت و استراحت زائر را مهیا کنیم و اجازه ندیم به کسی سخت بگذره. من تو بخش تبلیغات چهره به چهره بودم. البته من تنها نبودم. من و حدودا پنجاه نفر از بچه های بیت خودمون و دوستان فاضلی که در قم و اهواز و مشهد و تهران و شهرهای دیگه داشتیم، دعوت کرده بودیم و اونا هم سنگ تموم گذاشتند و حدودا یکی دو ماه کامل اومدند و موندند و کارای تبلیغی انجام میدادند. همه چیز خوب پیش میره و به برکت امام حسین علیه السلام، بچه ها هم کارای تبلیغی و اینا انجام میدادند. ما حداقل چهارتا کار مهم داشتیم: سخنرانی که معمولا از چهره ای شاخص ایرانی خودمون و شخصیت های عتبه حسینی و علوی استفاده میشد. پاسخگویی به مسائل شرعی و اعتقادی که از بچه های بعضی موسسات اعتقادی بودند. هیئت و مجالس پر شور روضه و سینه زنی که با خودم و یکی دو تا از بچه های دیگه بود. آخریش که شاید از همش مهم تر بود، بچه هایی بودند که کارهای رسانه ای میکردند. تعدادشون حداقل نیمی از ما بودند و حسابی تو کارشون حرفه ای بودند و دقیقا نمیدونم کجا و چطوری آموزش دیده بودند. خب به ما گفته بودند که باید خوراک یک سوم سال چندین شبکه ماهواره در طول اون دو ماه تامین کنیم و بعلاوه اینکه روی جذب معنوی و عاطفی هم خیلی تاکید شده بود.
من خیلی از بقیه خبر ندارم. چون سرم گرم کار و وظیفه خودم بود. از بعد از نماز صبح و زیارت عاشورا با صد لعن و سلام تا روضه آخر شب که برای بچه های چایی خونه و آشپزخونه به صورت خصوصی روضه میذاشتیم، کار رو سرمون ریخته بود تا آشنایی با هیئات مختلف مخصوصا هیئات ایرانی که یا بهمون لیست داده بودند و گفته بودند با اینا ارتباط بگیرین و حتی ازشون آدرس و شماره بگیرین که بتونیم در طول سال ساپورتشون کنیم. چون اغلب اون هیئات، بچه هایی بودند که یا از طرف اطرافیان و خانوادشون طرد شده بودند و یا سپاه و اطلاعات و هیئت رزمندگان و بقیه هیئتی های شهرشون تحویلشون نمیگرفتند و چوب لای چرخشون میذاشتند. من یکی از مهم ترین مسئولیت هام این بود که اونا را بشناسم و باهاشون ارتباط بگیرم و دوست بشیم و در طول سال باهاشون قرار بذاریم. بچه های بدی نبودند اما حسابی کینه و ناراحتی بقیه هیئات شهرشون تو دلشون بود و فقط منتظر یک پدر یا بزرگ یا لیدر معنوی بودند که تحویلشون بگیره و هر از مدتی احوالشون بپرسه و بتونن پیش خودشون دلگرم باشن که آره! ما هم بزرگتر و آقا داریم و راهمون درسته و بر خلاف بقیه، یه مرجع تقلید و بیتش هست که ما را همین جوری که هستیم تحویل بگیره. نه اونجوری که خودش میخواد و یا مصلحت میبینه که اونجوری باشیم. من باید اونا را کشف میکردم. بهشون پناه میدادم. دوسشون میداشتم و حلقه وصل اونا باشم. ادامه دارد... @mohamadrezahadadpour
"از هيچى بهتره" ى آدما نباشيد. شب خوووووش🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا