4_6012685053094528555.pdf
3.76M
پاسخ به نقد کتب حدادپور جهرمی
#شماره_دوم
پاسخ به نقدهای #تب_مژگان
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: سی و یکم
قم _اداره مرکزی
گفتم: از متین بگو !
گفت: از چیش بگم؟
گفتم: از اینکه کیه؟ چیکاره است؟ اون تشکیلات را میچرخونه؟
گفت: چیزی که من فهمیدم و شناختم اینه که یه آخوند باسواد و سر و زبون دار که اینقدر رو اعضای دفتر ابَویش نفوذ داره، که همه کاره است و حاج آقا که هم مرجعه و هم مقلد داره، در تصمیم گیری های دفتر خودش چندان دخالتی نداره و همه چیزو سپرده به متین!
گفتم: نسبت و ارتباطش با داداشش که توی لندن هست و حوزه علمیه داره چیه؟
گفت: علامه منظورته؟!
گفتم: بهش میگن علامه؟!
گفت: پس چی خیال کردی؟! از همشون باسوادتره بنظرم.
پرسیدم: دیدیش مگه؟
گفت: دو بار ! واقعا آدم کاریزما و پر جیگری هست!
گفتم: چون نشسته ورِ دلِ ملکه الیزابت و از دور میگه لنگش کن، دل و جیگر داره؟
گفت: کلا . متین هم کم شجاعت نداره!
گفتم: اون که بعله. بشینی وسط درس و بحث و بگی ولایت فقیه مثل فرعون است، شجاعته؟ این جزعبلات شجاعت میخواد؟
سرشو به معنی نمیدونم تکون داد و گفت: اینو ازش نشنیده بودم!
گفتم: پس چطوری میگی باسوادن و شجاعن اما خبر نداری چی میگن و چیکار میکنن؟!
حرفی نزد و فقط به این طرف و اون طرف نگا میکرد.
گفتم:
ببین خانم محترم! من نه اصرار دارم ولایت فقیه را قبول کنی ... البته اگه مسلمونی! و اگه هم مسلمون نیستی، توقع ندارم مسلمون بشی... اما اجازه نمیدیم که کسی نظم عمومی مردم رو بهم بزنه و یا به عناوین مختلف، سر راه مردم سبز بشه. حالا چه به اسم مرجع تقلید و چه مثل تو که نزده میرقصی.
بگذریم...
گفت: میتونم ی سوال بپرسم؟
گفتم: میشنوم!
گفت: من الان دقیقا به چه جرمی اینجا هستم؟
گفتم: خودت چی فکر میکنی؟
گفت: جرمم اینه که اسلحه کشیدم؟
گفتم: شوخی میکنی؟!
گفت: میتونی اثبات کنی جاسوسم؟
گفتم: میخوای اثبات کنم جنگ سی و سه روزه لبنان و جنگ جهانی دوم هم کار خودت تنها بوده؟!
فقط نگام کرد!
بعدش گفت: ینی چی الان؟ ینی اینقدر زورت میرسه و هر کی هر کیه؟
گفتم: آفرین! به نکته خوبی اشاره کردی! شاید جای دیگه هر کی هر کی باشه که صرفا با ظاهر مذهبیت و سوز صدات و سفارش این و اون میکروفن بهت بدن، اما اینجا اینطوری نیست. اینجا حتی خنده و سکوت من و همکارام ... بیخیال.
گفتم: نگفتی متین چیکاره است؟ تو تشکیلات شما چیکار میکنه؟
گفت: ماشالله همه کاره است. خیلیا تا بگه بمیر، میمیرن براش!
گفتم: مسخره بازی درنیار! چند وقت قبل، دستگیر شد و چند شب حبس بود اما کسی براش تره خورد نکرد! پس کو اون همه عاشق سینه چاک؟! این که دختر بچشو بفرستن دم دادسرای ویژه روحانیت و ازش کلیپ مظلومیت پر کنن و بفرستن فضای مجازی و تو دو سه تا شبکه خودشون پخش بشه، دلالت بر خیل عظیم عاشقان و کشته و مرده ها داره؟! اصلا همین خودت! حداقل میذاشتی دو تا چک و لگد بخوری و بعدش فورا اسمشو بیاری!
سرشو انداخته بود پایین!
با صدای بلندتر گفتم: نگفتی! متین چیکاره است؟
گفت: من سر در نمیارم اما میگن ماموریتش اینه که مرجعیت را از قم به لندن بکشونه!
گفتم: ینی پروژه انتقال مرجعیت از بستر قم که میگن همینه؟ کار متین هست؟
گفت: آره! متین قراره همه مقلدان داخلی و خارجی را به لندن معطوف کنه. به مرجعیت داداشش.
گفتم: خودش چی؟ ینی اینقدر فداکاره؟
گفت: خیلی خیلی بیشتر از اونی که فکرش بکنی! خدا نکنه بفهمه چیزی تکلیفش هست. همه را به خط میکنه.
گفتم: کار تو چیه؟ خیلی رک و روراست بگو!
گفت: کار من تشکیلات سازیه! یکی از سر حلقه های وصل اینا با یمانی ها ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
🔴📸 در اولین رویداد فعالان فضای مجازی فارس حجتالاسلام #حدادپور_جهرمی نویسنده رمان های کف خیابون، حیفا، تب مژگان و... در فضای مجازی به عنوان #برترین_چهره_فعال_فضای_مجازی در سال 97 در استان فارس انتخاب شد.
@shiraze_ir
✔️ سومین گپ نصفه شبی با #رادیو_معارف
امشب
۴۵ دقیقه بامداد
رادیو معارف
#حدادپور_جهرمی
دلنوشته های یک طلبه
✔️ سومین گپ نصفه شبی با #رادیو_معارف امشب ۴۵ دقیقه بامداد رادیو معارف #حدادپور_جهرمی
کلا مرغ شب پر هستیما
قصه نصف شب
غصه نصف شب
خنده نصف شب
گریه نصف شب
گپ نصف شب
بیداری؟ نصف شب
خوابیدی؟ نصف شب
.
.
.
درد داریم كه تا نصفه شب بیداریم
ورنه هر آدم سالم سر شب مى خوابد
#حدادپور_جهرمی
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعتمان را بیشتر و بیشتر میکنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن، از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم!
اسفند را باید نشست
باید خستگی در کرد
باید چای نوشید...
یازده ماه تمام، دردها، رنجها و حتی خوشیها را به جان خریدن که الکی نیست، هست؟!
اسفند را نباید دوید
اسفند را باید با کفشهای کتانی، قدم زد!
پس روزهای رفته ی سال را ورق میزنم .......
چه خاطراتی که زنده نمی شوند.......
چه روزها که دلم می خواست تا ابد تمام نشوند.......
وچه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد.......
چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود.......
چه لبخندها که بی اختیار بر لبانم نقش بست و
چه اشک ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد......
چه آدم ها که دلم را گرم کردند و
چه آدم ها که دلم را شکستند......
چه چیزها كه فکرش را هم نمیکردم و شد ...
و چه چیزها كه فکرم را پرکرد و نشد.......
چه آدم ها که
شناختم و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان.......
و چه.......!
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر می شود.......
کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا......
آرامشی که هیچگاه تمام نشود......
و دوست خوب من...
من برای تمام آدم های روی این زمین آرزوی سعادت دارم،
تو كه عزیز دلی جای خود داری!
بخند كه بهاری که در راه است...
با شكوفه لبخند تو زییاتر خواهد بود💕
آرزو دارم ...
هر طپش قلبت
آمیخته با آمین های خدا
برای آرزوهای قشنگت باشد..🙏🏻
دلنوشته های یک طلبه
ما آدمها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگری خستهایم اما نمیدانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم، سرعت
متن دلنشینی هست👆
لطفا یه کم آرومتر
یه کم راحتتر
یه کم با حوصله تر
یه کم شادتر
یه کم مهربون تر
یه کم با توجه بیشتر به عزیزدلامون
یه کم به چشم تفریح
یه کم بدون بلندپروازی های روزمره
یه فنجون چایی
یه اینقد 👌 با استراحت
زندگی کنیم و از #اسفند لذت ببریم
اسفند، خط پایان زندگی نیست
نباید زود تموم بشه
شدیدا معتقدم که حال و هوای اسفند، از حال و هوای ایام نوروز خییییییلی با حال تر و دلنشین تره ...
با اینکه خیلی ها فکر میکنند اگه عید بشه، خوش میگذره اما متاسفانه از لذت بوی بهار و جوش و خروش مردم در اسفند و هوای عالی این ماه بی بهره میشن.
زندگی کنیم
حالشو ببریم
والا
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour