نگفتم کسی نمیشنوه؟
اینا
حتی تو هم نشنیدی چی گفتم!
فقط دیدی و خوندی و گذشتی!
یه مدتی هست عاشقش شدم
قبلن اینقدر دوسش نداشتم
اما دیدم خیلی پام صبر کرده و تحملم کرده
از اولشم رو صورت و پیشونیش و لپاش و حتی لباش خط خطی بود
اما برا من نه
ینی خطهای چهرشو نمیدیم و فقط بهش زل میزدم
یه جور خاصیه
میدونی
اصلن نمیشه ازش بگذرم
سفید
نرم و نازک
چه بوی خوشی
از اولش که دیدمش، فقط دوس داشتم بهش دست بزنم و بگیرمش تو بغلم
فقط به اون میتونستم بگم
حتی وقتایی هم که دلم خدا میخواست، وقتی به اون میگفتم، حس میکردم و حس میکنم زودتر به گوش خدا میرسه
وقتی تو فاصله نزدیک و جلوی صورتم بغلشو برام باز میکنه، فقط باید یه دستمو اینجوری بزنم زیر چونم و با اون یکی دستم خودمو بریزم تو آغوشش
حس امشب و دیروزمم نیست
کلا همه هم میدونن... هرچند به روم نمیارن ... اما میدونم که دیگه همه از این رابطه خبر دارن
حتی خانمم هم میدونه
الهی دور خانمم بگردم که وقتی میدونه میرم سراغ اون، همه جا باید خلوتتر بشه و بچه ها هم توجیه میشن که بابا داره بدون کلام، پیش معشوقش حرف میزنه و نباید بپریم وسط حرفاش!
آره
میدونم
دیوونم کلا
راستی بعد از اینی که تو راه داریم، بازم داریم بچه دار میشیم.
دو سه ماه دیگه مونده
الان من و اون ... اجازه بدید بشمارم ... دو تا... چهار تا ... اونم شد هشت تا و ... بعله ... دوازده تا با هم بچه داریم
قد و نیم قد
کف خیابون ۱
کف خیابون ۲
حیفا
تب مژگان
حجره پریا
همه نوکرها
دفترچه نیم سوخته
چرا شیعه
چرا سنی
گناهشناسی
الان هم پشت در اطاق عملیم
دکترش گفته تا فرداشب دنیا میاد
اسمشو گذاشتیم #نه
ممنونم
زنده باشین
ایشالله خدا روزی خودتون کنه
#کاغذ
#قلم
#دفتر
#کتاب
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
💠متن مصاحبه با خبرگزاری تسنیم http://tn.ai/1879366
لطفا حتما این مصاحبه را مطالعه کنید تا از حالا به بعد، اگر توفیق دیدار و جلسات درباره کتب بنده پیش اومد، دیگه لازم به تکرار این کلیات نباشه و موضوعات اساسی تر دیگه مطرح کنیم.
اینقدر از بعضی چیزها حرف نزدیم که فکر کردیم اصلن مال ما نیست و فقط یه عده خاصی باید دربارش حرف بزنن.
مگه میشه هر روز ببینیش و ازش دم نزد؟
مگه میشه هر روز خودشو برات خوشکل بکنه و تریپ هفت رنگ بزنه و ازش بگذری؟
موهاش که توی آرایشگاه ریخته پایین پاش یه طرف
موهایی که هر روز برات یه رنگ میزنه هم یه طرف: شرابی ... نارنجی ...
فقط دوس داری باد بیاد و یه تکون به خودش بده و چشمات توی موهاش غرق بشه
و ته ته دلت فقط بگی: آخ ... تو چقدر نازی پاییز!
👈 اما من فقط یه مصرع بی کلام و والسلام:
#پاییز شد که #خاطرهها دورهام کنند ...
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
راهنمایی بودم که در انشا نوشتم "چقدر بوی پرتقال روی بخاری حال میدهد" و معلم بعد از بیان جمله "... نخور" 3مداد را لای انگشتانم خورد کرد که بفهمم "حال" کلمه خوبی نیست و هرجایی کاربرد ندارد. لااقل مناسب سن ما نیست پس "حال بی حال" حتی اگر بخاطر بوی پرتقال باشد.
بعد از آن دیگر نباید حال میکردیم، نه از بوی توپ پلاستیکی مارک شقایق، نه از شوقِ زنگ ورزش و حتی نه از بوی کاغذِ دورِ ساندویچِ کالباسِ مدرسه؛ چون حال برای بزرگترهاست.
حالمان را گرفت و گفت برو سر جایت بشین!
پدرم هرشب میامد خانه و میگفت حال ندارد و مادرم ترش میکرد و میگفت تو هیچ وقت حال نداری، و من فکر میکردم حرف بدی میزنند. یکبار هم گفتم "مامانی، بابا بیرون حال میکنه میاد خونه حال نداره؟" و مادر سیلی زیر گوشم زد و گفت "دیگه نبینم ازین حرفا بزنیا، بابا "کار" میکنه خسته میشه حال معنی بدی میده" با گریه گفتم "پس چرا وقتی با دوستام بازی میکنیم میگن حال میده؟" و گفت "دیگه حق نداری باهاشون بازی کنی
یکبار هم دوستم "اصغر" داخلِ کیفِ دختری ترقه انداخت و وقتی ترکید و دختر جیغ زد اصغر گفت "چقدر حال داد" و من دیگر با اصغر رفاقت نکردم چون فکر میکردم حال کردن یعنی کارِ بد
درست لحظه سال تحویل بود که به خدا هم مشکوک شدم. حول حالنا الی احسن الحال؟ پیش خودم در حالیکه که 4چشمی پدر را نگاه میکردم گفتم "خدایا تو هم؟" البته بعدا اصغر گفت که خدا اینجا با خودش خیلی حال کرده که موجودات باحالی مثل ما را خلق کرده! وای که چقدر این اصغر بی ادب است!
دبیرستان با انواع حال آشنا شدیم، حال استمراری، حالِ اخباری، حال کامل، حال ساده، حال حال حال وای که چقدر ما در زبان فارسی حال داریم و چقدر بی ادبیم.
👤 ج.داوری
@mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
امشب این عکسو دیدم👆 خیلی خیلی تحت تاثیرشم اصلن یه جوریه حس میکنم ... خاطرات اون لحظه هایی هستن که دو
عطف به عکس بالا👆
هیچگاه نتونستم بفهمم چرا ؟
دردها رو باید تنهایی تحمل کنیم
ولی
برای شاد بودن به نفر دومی هم احتیاج داریم!