بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
✅ «آغاز فصل دوم»
قسمت: سیزدهم
یک سال و نیم قبل _ایام اربعین_مسیر نجف کربلا_ راوی: آسید رضا
تازه رسیده بودیم. تازه که میگم، ینی دو سه روزی بود رسیده بودیم و قرار بود فعلا باب آشنایی با بچه های شهرهای دیگه باز بشه و یه کم بیشتر که با هم آشنا شدیم و جا افتادیم، برنامه ها و تقسیم کار و این چیزا ...
این که میگم باب آشنایی با بقیه باز بشه، اینه که اون سال برنامه های خاصی باید هماهنگ میکردیم و برای کل سال بچه های شهرهای مختلف راشارژ میکردیم. وگرنه خودم سال اول و دومم نبود که اربعین میرفتم. بلکه ما از زمانی که اربعین اینجوری مُد بشه، میرفتیم و کار میکردیم.
کارای سخت افزاری که اصلا با ما نبود و با خود بچه های نجف و کربلا بود. اینقدر قشنگ کار کرده بودن که کم و کسر سازه ای و این چیزا نداشتیم و حتی به خاطر بانیانی که از سال های گذشته داشتند، تدریجا در ایام غیر اربعین ساخت و سازها شده بود و حسینیه و زینبیه هایی که ساخته شده بود، توی کل مسیر زبان زد بود و همه میومدند و میموندن و برای بیتوته و استراحت، موکب های ما را انتخاب میکردند.
از قبلش هم به ما گفته بودند که اطراف موکب های بزرگ ایرانی نریم. چون هم اکثرشون با ما مخالفند و هم از حمایت های پنهان حکومت عراق برخوردارند و ممکنه شر بشه برامون. به خاطر همین تلاش میکردیم از اونا فاصله بگیریم و از هر گونه کارهای تنش زا پرهیز کنیم.
اینا همش یه طرف، اما ساپور و حمایت از بقیه موکب های عراقی و ایرانی هم در دستور کارمون بود. آقا و آقازادشون امر کرده بودند که تحت هر شرایطی که هست، نان و آب و حتی پذیرایی موکب های اطراف را تا جایی که برامون امکان داره تامین کنیم و همسایه های خوبی بشیم. این کار اینقدر تاثیر داشت، که باعث شده بود موقع نمازها حداقل بیست سی تا موکب های درشت و کوچیک اطرافمون، نمازشون تعطیل کنن و به موکب ما بیان. خب البته جای ما هم بیشتر از هزار و پونصد نفر نبود و بعضی وقتا مجبور بودیم برای نماز، کل مسیر را میبستیم و از اون طرف هم تا چشم کار میکرد، جمعیت ایستاده بود و نماز میخوند و اغلبشون هم برای سخنرانی و تبلیغات بعد از نماز مینشستند.
مگه میشه این همه مهمون و زائر برای نماز و تبلیغات و این چیزا در موکب جمع بشن ولی بعدش بدون پذیرایی و شام بگیم بفرمایید تشریف ببرین؟ خب نه! به خاطر همین زحمت پخت و پز از حدود بیست سی تا موکب اطراف برداشته بودیم و شام و ناهارشون را با افتخار تامین میکردیم.
یه شب که پخش مستقیم سخنرانی آقا را از بیتشون در شبکه امام حسین داشتیم، خطاب مستقیمشون به خادمان موکب ها بود و ما گرفتیم منظورشون چی هست؟ ایشون گفتند که به هیچ وجه از خوراکی و پذیرایی و صفوف طولانی برای گرفتن غذا و آب و این چیزا برای زائران و دم در موکب پرهیز کنین. میگفتن اینا باعث تبلیغ مکتب و شعائر نیست و از شیعه، یک چهره غیر واقعی در اذهان مردم و جهان میسازه.
میگفتن حتما از طریق تبلیغات سمعی و بصیری و سخنرانی های پر محتوا و مداحی های جذاب برای جذب استفاده کنین. میگفتن شما این کارا را انجام بدین. بقیش با خود اباعبدالله الحسین علیه السلام هست و اگه قرار باشه کسی جذب بشه و بمونه، از این راه های باید بمونه. نه به خاطر شکم. اما باید اسباب سفر و زیارت و استراحت زائر را مهیا کنیم و اجازه ندیم به کسی سخت بگذره.
من تو بخش تبلیغات چهره به چهره بودم. البته من تنها نبودم. من و حدودا پنجاه نفر از بچه های بیت خودمون و دوستان فاضلی که در قم و اهواز و مشهد و تهران و شهرهای دیگه داشتیم، دعوت کرده بودیم و اونا هم سنگ تموم گذاشتند و حدودا یکی دو ماه کامل اومدند و موندند و کارای تبلیغی انجام میدادند.
همه چیز خوب پیش میره و به برکت امام حسین علیه السلام، بچه ها هم کارای تبلیغی و اینا انجام میدادند. ما حداقل چهارتا کار مهم داشتیم: سخنرانی که معمولا از چهره ای شاخص ایرانی خودمون و شخصیت های عتبه حسینی و علوی استفاده میشد. پاسخگویی به مسائل شرعی و اعتقادی که از بچه های بعضی موسسات اعتقادی بودند. هیئت و مجالس پر شور روضه و سینه زنی که با خودم و یکی دو تا از بچه های دیگه بود. آخریش که شاید از همش مهم تر بود، بچه هایی بودند که کارهای رسانه ای میکردند. تعدادشون حداقل نیمی از ما بودند و حسابی تو کارشون حرفه ای بودند و دقیقا نمیدونم کجا و چطوری آموزش دیده بودند.
خب به ما گفته بودند که باید خوراک یک سوم سال چندین شبکه ماهواره در طول اون دو ماه تامین کنیم و بعلاوه اینکه روی جذب معنوی و عاطفی هم خیلی تاکید شده بود.
من خیلی از بقیه خبر ندارم. چون سرم گرم کار و وظیفه خودم بود. از بعد از نماز صبح و زیارت عاشورا با صد لعن و سلام تا روضه آخر شب که برای بچه های چایی خونه و آشپزخونه به صورت خصوصی روضه میذاشتیم، کار رو سرمون ریخته بود تا آشنایی با هیئات مختلف مخصوصا هیئات ایرانی که یا بهمون لیست داده بودند و گفته بودند با اینا ارتباط بگیرین و حتی ازشون آدرس و شماره بگیرین که بتونیم در طول سال ساپورتشون کنیم. چون اغلب اون هیئات، بچه هایی بودند که یا از طرف اطرافیان و خانوادشون طرد شده بودند و یا سپاه و اطلاعات و هیئت رزمندگان و بقیه هیئتی های شهرشون تحویلشون نمیگرفتند و چوب لای چرخشون میذاشتند.
من یکی از مهم ترین مسئولیت هام این بود که اونا را بشناسم و باهاشون ارتباط بگیرم و دوست بشیم و در طول سال باهاشون قرار بذاریم. بچه های بدی نبودند اما حسابی کینه و ناراحتی بقیه هیئات شهرشون تو دلشون بود و فقط منتظر یک پدر یا بزرگ یا لیدر معنوی بودند که تحویلشون بگیره و هر از مدتی احوالشون بپرسه و بتونن پیش خودشون دلگرم باشن که آره! ما هم بزرگتر و آقا داریم و راهمون درسته و بر خلاف بقیه، یه مرجع تقلید و بیتش هست که ما را همین جوری که هستیم تحویل بگیره. نه اونجوری که خودش میخواد و یا مصلحت میبینه که اونجوری باشیم.
من باید اونا را کشف میکردم. بهشون پناه میدادم. دوسشون میداشتم و حلقه وصل اونا باشم.
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
سلام و روز جمعتون بخیر و ایام به کام
حرف دارم اما امروز کم کم باهاتون حرف میزنم و همشو یهویی و در یه پست نمیگم.
تقدیم با احترام👇🌹
✔️ ارسالی از طرف یکی از اعضای محترم کانال👇
+ شنیدی نزدیک یکی از سفارت ها انفجار شده؟
- واقعا که بی عرضه ایم! شعور دیپلماتیک نداریم! این کارا رو می کنیم کشورا ول می کنن میرن!
+ انفجار عمدی نبوده بخاطر اتصال برق بوده!
- خوب همینه دیگه! همه زیرساختامون قدیمیه هی فاجعه رخ داده!
+ بابا ایران نبوده که! سوییس بوده!
- من نمی دونم این اسلامگرا های تند رو جهان سومی کی می خوان کشتار توی کشورای پیشرفته رو تموم کنن!
+ کسی کشته نشده که!
- می بینی چقدر پیشرفته هستن؟ انفجار رخ میده هیچ کس کشته نمیشه! حالا اگه ایران بود نصف جمعیت تهران مرده بودن!
✅ یک کلیپ عالی از جناب پناهیان دیدم که بنظرم حتما ببینید و روحیه بگیرید. حتی پیشنهاد میکنم دو سه بار ببینید. اصلا ذخیرش کنین و هر از گاهی نگاش کنید:
https://www.aparat.com/v/x2vNY
🔸به قول یکی از دوستان:
خوش به حال اونی که برای صبحانه از جا بلند شد و وضو گرفت تو سرما رفت سر سفره امام زمان غریب ناشتایی شو بخوره، من که عرضه ندارم حتی بلند شم دگمه تلوزیون رو بزنم و تو خونه گرمم دعای ندبه گوش کنم😩😓