یکی از رفقا چند شب پیش یه پک کامل 100 قسمتی برام ارسال کرد که توی دو تا از اونا در جلسه ای سوالات دانشجویان #اسرائیل در رابطه با #حوزه علمیه قم مطرح شده!!
از فلسفه ارسطو تا ملاصدرا، از شهریه تا خدمت سربازی طلبهها!
✅در این جلسه، آقای #رابرت-گلیو پاسخ میدهد!
✳️ پروفسور رابرت گلیو (Robert Gleave) دارای مدرک پروفسوری مطالعات عربی از دانشگاه اکستر
🔹وی محقق اسلامی و فقه شیعه 12 امامی است که مهمان بسیاری از نشستهای تخصصی دینی در ایران است!!!
🔸بنظرم مشاهده این سخنرانی خالی از لطف نیست👇
دلیلی نداره تو زندگی ای که مشکلات رو ازت دریغ نمیکنه ، تو لذت های کوچیک رو از خودت دریغ کنی ..
ز بی خوابی همی خوانم
به عمدا این غزل هردم
همه شب مردمان در خواب
و من بیدار چون باشم
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: پنجاه و دوم
تهران _ در راه مسیر اداره _ تحت الحفظ
تو راه بودیم که با خودم انواع و اقسام افکار بهم دست داد. یه وقت با خودم فکر میکردم که ینی کی باهام کار داره؟ چیکارم دارن؟ چه خبرشونه؟ به قول اون بابا: چه خبرشونه؟! خوبه حالا پا تو کفش گنده تر از اینا نکردم... وگرنه دیگه لابد باید فاتحمو میخوندم!
خلاصه همه جور فکری کردم اما خبری از ترس نبود. نه اینکه بخوام بگم آدم نترسی هستم. نه! اتفاقا ترس خوبه و هر کی میگه ترس بده، اشتباه میکنه. اما... به قول بچه ها سنسورهای ترسم اون لحظه آلارم نمیداد و خطری را حس نمیکردم وگرنه باید ظرف مدت چند دقیقه کوتاه از وسط سه چهار تا جنازه خودمو نجات میدادم.
برخورد مامورها هم محترمانه بود و مثل همیشه برخورد که با همه برخورد میشد، با منم معمولی برخورد کردند.
تا اینکه رسیدیم به یه خونه و رفت داخل و در هم پشت سرمون بسته شد و پیاده شدیم و رفتیم تو.
منو به یه اطاق راهنمایی کردن. مبله و مرتب بود. دو سه دقیقه که نشسته بودم، دیدم یکی از افراد باسابقه و بسیار محترم اداره خودمون وارد شد. تا حالا باهاش کار نکرده بودم اما تعریف اخلاق و کلاسش زیاد شنیده بودم.
سلام و علیک کردیم و خیلی گرم و مهریون برخورد کرد. دو تا لیوان آب جوش ریخت و گذاشت جلوی خودم و خودش و چایی کیسه و قند و اینا تعارف کرد و خلاصه میخوام بگم جوّ بدی نبود.
بعدش کم کم شروع به صحبت کرد که من دو سه بخش مهمشو براتون میگم:
گفت: از مجموعه پرونده هایی که شما کار کردید، اغلب پرونده های جزئی و جزیره ای بوده که البته سر از سلسله عوامل فاسد داخلی و خارجی در آورده که نشون دهنده پختگی و ذهن سرشار شما داره...
اما برادر جان! شما در بدو انتقالتون از شیراز، به پرونده ای برخوردید که نه تنها جزیره و یا محصول یه شب و یه ماه و یه سال نیست، بلکه شاید کمتر پرونده ای به ریشه داری اینا در کل مرکز اسناد و فایل های اداره ثبت شده باشه!
شما وارد مرحله ای شدین که بالاخره انتظارشو داشتیم ولی نه به اندازه کمتر از یک ماه! خب عزیز من! تو خیلی عجیب و ضربتی و یا به قول خودتون انقلابی و جهادی، از شناسایی عوامل دارین عبور میکنین و چیزی نمونده که به سرپل و یا سرپل ها برسید! شایدم رسیده باشینا... دقیق اطلاع ندارم... اما دیگه خیلی نزدیکین!
گفتم: به خاطر همین که به خیمه کفرشون نزدیک شدم، داره دور و برم شلوغ میشه و جیغ یه عده ای دراومده؟!
لبخندی زد و گفت: دقیقا ... اما اون عده که میگی، تعدادشون خیلی نیست اما خب موثرن! میتونن چوب لای چرخ روند جاری پرونده بذارن!
پوزخندی زدم و گفتم: حالا که جسارتا چوب لای چرخای خودم گذاشتن! باباهه خلال دندونشو تو اعصاب ما جا گذاشت...
خنده ای کرد و گفت: اشکال نداره حالا ... ناراحت نباش... الان اینجایی که یه کم با هم مرور کنیم و ببینیم چیکار میشه کرد؟
گفتم: جسارتا من دیگه الان به چشمای خودمم اعتماد ندارم!
گفت: منظورتو خیلی واضح فهمیدم. خب اگه بگم دوباره پروندتو با یه رویکرد جدید بهت برمیگردونم چی؟ درست میشه؟
گفتم: درد من دیگه از دیشب تا حالا پروندم نیست. من از جای دیگه دردم گرفته!
گفت: خب... بذار ببینم... اصلا بذار برم سر اصلی کاری... (یه کم سرشو آورد جلو و جوری که مثلا خودم و خودش فقط بشنویم چیزی گفت که خیلی ماجرا را جالبتر کرد) سفارش شده حاج احمد هستی!
من که بهتم زده بود بهش گفتم: کدوم حاج احمد؟
لبخندی زد و گفت: همون که دم نوش حاج خانمش و شام نصف شبی و... اینا دیگه...
خب اعتمادم جلب شد. گفتم: حالا شد یه چیزی!
گفت: خب خدا را شکر! حالا میذازی کارمونو بکنیم؟
گفتم: بفرمایید! صاب اختیارید.
گفت: خب شما باید کلا یه مدت حذف بشی! نه باید تو چشم باشی و نه رو کاغذ! نوعی حبس خانگیه اما من مقدماتشو جوری فراهم میکنم که با یه تیر دو نشون بزنیم: هم بگیم که مثلا باهات برخورد کردیم و هم بگیم که تخلیه محتوای پرونده شدی و اینا. گزارششم با من!
دیدم منطقیه. یه کار حساب شده است و میشه در مدتی که اینجام، بیشتر کسب اطلاع کنم.
گفتم: من مشکلی ندارم. اگه اینجوری صلاح میبینید، بسن الله
گفت: اگه مجبور بشیم توبیخ کتبی رو پروندت بنویسیم که حلالم میکنی؟
گفتم: برای حفظ انقلاب و زدن علفای هرزش، اگه لازم بشه حتی انواع و اقسام چیزا هم بِهِم ببندین، من مشکلی ندارم چه برسه به توبیخ کتبی!
دیدم سکوت کرده و فقط نگام میکرد...
گفتم: حتی اگه احساس میکنین خودم اقرارنامه بنویسم و بگین از اون هم عذرخواهی کنم، مشکلی ندارم اما فکر کنم دیگه اینجوری ممکنه بو ببره!
قشنگ میشد بهت و تعجب را از چشماش خوند. من که خداوکیلی راست و حسینی گفتم. شایدم بخاطر همین بود که گفت: تا حالا چندین مرتبه جلوی هم نسلی های شما کم آوردم. یکیش همین حالا و این حرفایی هست که زدی!
دیگه اینبار من یه لبخند زدم و گفتم: حالا فعلا همش حَرفه که زدم. خدا کنه پای عملم نلنگه!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
Compress_1552861210205.mp3
51.6M
#از_دجال_خطرناکترها
سخنرانی #حدادپور_جهرمی
جمعه آخر سال 97
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در این دنیا
🌾دو چیز بهترینند
🌸زیستن از سر شوق
🌾وخندیدن از ته دل
🌸از صمیم قلب هر دو
🌾را در آخرین روزهای سال
🌸۹۷ برای تک تکتان آرزو دارم
🌾سلام صبح زیبای دوشنبہ
🌸بر شما شاد و دلپذیر 💚
دلنوشته های یک طلبه
#از_دجال_خطرناکترها سخنرانی #حدادپور_جهرمی جمعه آخر سال 97 #دلنوشته_های_یک_طلبه @mohamadrezahadad
عزیزان!
پیشنهاد میکنم حتما گوش بدید و نظرتون را درباره این بحث بفرمایید.
دلنوشته های یک طلبه
آیه بسیار جذابی هست ...
دقایقی بهش فکر کنیم...
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل سوم»
قسمت: پنجاه و سوم
اگه بخوام بگم چه نقشه و طرحی ریخته شد و بهتره بگم ریخته شده بود و منم افتخار اینو داشتم که یه تیکه از اون پازل بودم، از دهن میفته و خوندن ادامه قصه لطفی نداره! پس اجازه بدید اینجوری ادامه بدم:
48 ساعت همونجا بودم. الحمدلله فضای مناسبی برای مطالعه برخی اسناد و مدارک پیش اومد و مطالب آرشیوی خاصی دیدم که بچه ها جمع کرده بودند و مربوط به دو جریانی بود که قراره دست به دست هم بدن و ازشون حمایت های پنهانی صورت گرفته تا به اینجا برسن و قطعا آینده مهمی هم براشون طراحی و مهندسی کردند!
در لا به لای مطالب، به یه سری نکات جالب هم رسیدم که اگه اجازه بدید خودتون در قسمت های بعد خواهید خوند اما در این قسمت، به علت مساوی نبودن اطلاعات خوانندگان گرامی و چون در قسمت های بعدی به این دو نکته نیاز داریم و یه جورایی مقدمه محسوب میشه، لطفا به دو مطلب زیر دقت کنید:
(اما قبلش باید اعلام کنم که این چند نکته ای که در ادامه میگم، چندان ارتباطی با شخصیت های پرونده های ما از جمله متین و آسید رضا نداره) :
1. «جفری هالورسون» نظریه پرداز و پروفسور دانشگاه آریزونای امریکا، پس از فتنه 88 با انتشار مقاله ای (که در سایت مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه آریزونا منتشر شد) تصریح نمود که دیگر راهکارهای نظامی برای مقابله با حکومت ایران چندان کارآیی نداشته و جبهه غرب و استکبار باید تغییر تاکیک داده و «براندازی نرم» را در دستور کار خویش قرار دهد.
هالورسون نظریه خود را اینگونه مطرح می کند که ما برای موفقیت در مقابل نظام و حکومت ایران، باید از ماجرای کربلا بنفع خویش بهره برداری کنیم. بدین صورت که از تمام امکانات خویش برای «یزید» معرفی کردن «حکومت ایران» استفاده نماییم. اما نکتۀ جالب توجه در اینجاست که او «جریان شیرازی ها» را بعنوان بهترین کاراکتر برای ایفا نمودن نقش طرفداران امام حسین و مقابله با یزید ساختگی یعنی نظام مقدس جمهوری اسلامی معرفی می کند!
این نظریه پرداز، برای اثبات مناسب بودن این نقش برای جریان شیرازی ها، دلیل های متعددی عنوان می کند؛ از جمله: سید بودن رهبر این جریان، اهل کربلا بودن اکثر طرفداران این طیف، منتقد بودن آنها نسبت به نظام ایران، منتسب دانستن رهبر این جریان به عنوان «امام شیرازی» و اینکه شایعۀ کشته شدن او بوسیله سم و بدست حکومت ایران، بهترین دستاویزی است که ایفای نقش لشکر اولیاء را در این سناریوی مخوف برای این طیف مناسب جلوه می نماید.
نکتۀ پایانی این مقاله، پیشنهاد به سنای امریکا برای کمک به این جریان بوسیله وسائل ارتباط جمعی از جمله شبکه های ماهواره ای، اینترنت و سایتهای خبری در جهت ترویج افکار این جریان می باشد.
2. «احمد بن اسماعيل بصری» که بعدها خود را «احمد الحسن » نامید، آغازگر جریانی نوظهور در عرصه مهدویت شده است که با حمایت کانون های دین ستیز و الگوپذیری از سران مرتد #بهائیت، ادعاهای مختلفی ارائه داده است. (لطفا روی کلمه بهاییت دقت بیشتری بفرمایید!)
فعالیت این جریان در ایران و عراق، در اواخر سالهای حاکمیت صدام رشد فزاینده ای داشته است. وی با کمک برخی از باقیمانده های رژیم بعث عراق، تشکیلات وسیعی را در مناطقی همچون نجف، در کربلا، ناصریه و بصره به راه انداخت.
احمد اسماعيل از قبیله «صیامر» در حدود سال ۱۹۷۰م/ 1349ش در منطقه ای به نام «هوير» از توابع شهرستان «زبیر» از استان بصره متولد شد. وی در سال ۱۹۹۹م از دانشگاه مهندسی بصره فارغ التحصیل شد و به حوزه علمیه شهید سید محمد صدر در نجف وارد و حدود دو سال در آنجا تلمذ نمود، سپس به خارج از کشور مسافرت کرد و در بازگشت خود را یمانی موعود و سفیر امام مهدی خواند.
او خود را با چند واسطه فرزند حضرت ولی عصر می داند و شجره نامه خود را اینگونه بیان می دارد: احمد فرزند اسماعیل فرزند صالح فرزند حسین فرزند سلمان فرزند امام مهدی(ع) و این در حالی است که طبق گفته نسب شناسان عشيرة «ابو سويلم» که احمد اسماعیل نیز به طایفه «همبوش» از آن عشيره منسوب است، سلمان فرزند داوود است و تا جد چهل و ششم وی را دقیق مشخص نموده اند که هیچ ارتباطی به ائمه و امام عصر علیه السلام ندارد.
در زمان صدام حسین، این شخص مقدمات حرکت خود را قبل از ادعای یمانی بودن پی ریزی کرد. مثلاً به فقرا کمک میکرد و سعی میکرد بین مردم وجهه مثبتی پیدا کند و خود را انسان با تقوایی نشان می داد. در ضمن این حرکات، این شخص در دانشگاه بصره فوق لیسانس عمران میگیرد و بعد از آن دو سال در حوزه شهید صدر در نجف درس میخواند و معمم میشود.
یکی از دلایلی که پشت این جریان احمد الحسن دستهای پنهان وجود دارد این است که اینها مدعی هستند که حتی یک برگ فتوکپی شناسنامه، عکس، مدرک دانشگاهی و... از وی در حوزه و دانشگاه موجود نیست و این را یک نشانه میدانند و ادعا میکنند امر خدا بر آن شد که این مدارک از بین بروند و باقی نمانند. در حالیکه علم پیامبر(ص) و امامان(ع) اکتسابی نیست بلکه الهی و از سوی خداست. احمد الحسن ادعای عصمت می کند و بر فرض عصمت، باید علم الهی داشته باشد ولی درس خوانده است و این نشانه دیگری بر باطل بودن این مدعی دروغین است.
احمد الحسن پس از نابودی حکومت صدام با همکاری شخصی بنام حیدر مشطط ادعای خود را مبنی بر اینکه امام زمان(عج) را در خواب دیده، ارائه کرد، نظیر کاری که دقیقا بهائیت انجام داد. این جریان به گمان من دقیقاً تجدید بهائیت است زیرا اکنون تاریخ مصرف بهائیت در زمینه مهدویت و خاتمیت و سایر مباحث تمام شده است.
جریان احمد الحسن دقیقا کپی جریان بهائیت حتی در تلوّن عقیده است. احمد الحسن از رؤیت امام در خواب به رؤیت امام در بیداری و از آن به بابیت امام که نوعی دیگر از یمانی بودن است، رسیده است. و به تازگی مبلغان این جریان چهرهای از احمد الحسن معرفی می کنند که کاملا مطابق با امام زمان (عج) است. یعنی به مرور مطابق جریان بهائیت در حال انتقال کارکردهای امام زمان (عج) به احمد الحسن هستند. و بعید نیست که احمد الحسن ادعای پیامبری و خدایی نیز بکند.
مهد این جریان انحرافی در عراق است. در بین برادران عرب زبان ما مسئلهای به نام بیعت وجود دارد که از قدیم رسم بوده است. مبلغین این جریان انحرافی از این مسئله سوءاستفاده کردهاند و طرفدارانی در بین برادران عرب زبان ما در استان خوزستان و شهر اهواز داشتهاند. اخیرا نیز یک برنامه ریزی و کار استراتژیک و تشکیلاتی جدید بر روی حوزههای علمیه ما شروع کردهاند. فقط همین را بگم که مثلا میبینید در یه جلسه درس یا حتی مهمونی از فضلا و آخوندای جا افتاده، یهو دو سه نفر پیدا میشن و اولش به صورت تیکه و کنایه و بعدش هم به صورت طرح سوال و نقل قول و اینکه بعضیا میگن و این حرفا ... و بعدش هم اگه اوضاع جلسه را مساعد ببینن، اعلام رسمی و قاطع میکنند! اینقدر دارن کار میکنن که حتی بعضی از طلبه هاشون حتی به قیمت برخورد حوزه و طرد شدن از جمع حوزویان و افتادن از کارای تبلیغی و ... حاضر نیستند گرایششون به یمانی کذاب را مخفی و یا انکار کنند!
وجوه اشتراکی بین جریان احمد الحسن و وهابیت وجود دارد که حداقل آن دشمنی آنان با مرجعیت شیعی به خصوص در عراق و دیگری تکفیری بودنشان است. در بحث تکفیر خیلی راحت میگویند که باید ایمان بیاورید و اگر ایمان نیاورید، کافر هستند و بعضا در فضای مجازی و حقیقی افراد مخالف خود را تهدید به مرگ میکنند.
خب ...
ما با اینا مواجهیم. نکات مشترکشون را یه گوشه نوشتم:
خواستگاه و شروع دوتاش از عراق هست
دوتاشون مراجع و مردم را گمراه میدونند
شدیدا دارای مظاهر مذهبی و اصطلاحا ظاهرالصلاح هستند
از متن تشیع و به بهانه های حسینی و مهدوی بلند شدند
جمهوری اسلامی را رد کرده و اگر شرایط را مساعد ببینند، حتی از هتاکی به رهبر معظم انقلاب هم ابایی ندارند
در شکل و فرم و حتی بخش قابل توجهی از محتوا، شباهت زیادی به بهاییت و وهابیت دارند و اصلا باید این دو تا را ورژن ارتقا یافته بهاییت و وهابیت دونست!
و کلی چیزای دیگه ...
دیدید؟! دیگه کلمه و شعار و چیز خاصی هم هست که مال شیعه باشه اما این دو گروه، دست روش نذاشته باشن؟
از کربلا و ولایت فقیه و سیادت و مرجعیت و برائت و این چیزا گرفته ... تا امام زمان و مهدویت و انتظار و رهبری و حکومت جهانی نیابت و ...
حالا اینا را داشته باشین ...
خب ...
اما بعد از 48 ساعت دوباره با اون بنده خدا جلسه گذاشتیم و حدودا سه ساعت و نیم طول کشید که طرح و نقشه عملیات را برام تشریح کرد و توصیه های تکمیلی و لازم را مطرح کرد.
گفتم: بسیار خوب! پس اولین گام من در طرح جدید کجاست و چطوریه؟
گفت: #قم ... برگرد همونجا ... هر #خبری هست، همونجاست!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
✔️ تا حالا به این خط و ربط ها فکر کرده بودین؟
این همه شباهت، اتفاقی است؟!🤔
💠 راستی امسال دو جا بیشتر منبر برای #اعتکاف قول ندادم و بنظرم از گعده ها و حلقه هایی که با معتکفان و یه گوشه مسجد نشستن و به سوال و جوابشون جواب بدیم، خیر و برکت بیشتری دیدیم.
خودم معتکف نمیتونم بشم و باید چند جا سر بزنم اما نمیخوام کوتاهی کنم و دنبال نوشتن و تجمیع چند تا بحث خاص هستم که کمتر مطرح میشه!
دعا بفرمایید درست نوکری کنیم.
راستی شما چطور؟
برنامتون برای اعتکاف چیه؟
🍀اجازه بدید امشب و فردا شب چند تا نکته درباره اعتکاف و معتکفین بگم.
اجازه هست؟
سلام و وقت شما بخیر!
امیدوارم تحت عنایات خداوند سبحان و توجهات ائمه اطهار علیهم السلام موفق و پیروز باشید.
از فضائل ماه رجب و شرافت اعتکاف که الحمدلله از نعمت های ویژه خداوند در نظام جمهوری اسلامی است، سخنان بسیاری شنیده و میشنوید. لذا لزومی به تکرار نیست و اجازه بدید به اصل موضوع بپردازیم.
اعتکاف، قشنگ ترین قرنطینه معنوی است که هیچکس سراغ ندارم که یک سال رفته باشد اما دلش برای سالهای بعد، به تب و تاب رفتن و شرکت در این مراسم نورانی نیفتاده باشد. دقیقا مثل اربعین و کربلا ...
👈 اما گاهی مسائلی دیده میشود که جالب نیست و نیاز دیدم که نکاتی را عرض کنم: