بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل پنجم»
قسمت: شصت و هشتم
تهران_ بیمارستان ... پیش حاج احمد
گفت: آره ... ببین! آمار بچه هایی که تو قم مشغولن دارم. بسیار موفق عمل کردند. الان هم دارن وارد فاز شهرستان میشن. کارتون تو بعد مجازی حرف نداشته. ولی سر شب بهشون گفتم ... گفتم مواظب پاتک اون طرف باشن. چون اینجوری که رحمان میگفت، چیزی حدود 5000 حساب فیک در اینستا و توییتر جدیدا شناسایی شده که مستقیم از عربستان و اسرائیل با زبان فارسی توسط حساب های حکومتی و امنیتی اونجاها دارن فعالیت میکنن و ممکنه هر لحظه اقدام مشترک داشته باشن.
گفتم: بعیده فعلا اقدام مشترک داشته باشن. اما از اینکه بچه های ما باید حواسشون جمع باشه ... آره ... کاملا درسته. راستی ظاهرا بعضیا هم تو اداره خودمون حساس شدن و حتی ممکنه بخوان ریشه و اصل بچه ها را دربیارن!
گفت: خب طبیعیه. شما چیکار کردین؟
گفتم: قرار شده حاجی تدیّن صحبت کنه و ببریمشون زیر دو سه تا از کارگروه های خودمون که اعلام هماهنگی بشه. البته بهتره بگم اعلام اطلاع. (ینی ما میدونیم و اوضاع خاصی نیست و دیگه کسی رو اونا و پیاماشون حساس نشه.)
گفت: خیلیم خوب ... کلا میخوام بگم با یه برنامه ریزی حساب شده، گام نرم ماجرا درست و موفق برداشته شده و حالا حالاها تا بیچاره نشن، دست از سرشون برنمیداریم. اما ... اون چیزی که الان تو درگیرش هستی، به خاطر یه اکانت به کسی رسیدی که حداقلش میشه گفت آشکار شده که به خارج از کشور وصله ولی هنوز نمیدونیم کدوم سرویس؟ این اولا ... ثانیا برنامه داخلیش چیه؟ و با کیا داره کار میکنه؟
گفتم: آره ... درسته ...
گفت: خب حالا با این حساب، برنامت چیه؟
گفتم: من فعلا خط و ربطش درآوردم ... این راحله خط و ربط دینی و مذهبی داره ... جلسه روضه و اخلاق داره و با سه چهار تا مداح گنده هم در ارتباطه و یه عالمه هم در و داف دور و برش ریختن و با عالِم و مرجع مسئله داری نیست که ارتباط نداشته باشه و از این داستانا .
گفت: تازه اگه بگیم خودش هست و پوشش موشش کسی نیست!
گفتم: حاجی تو رو قرآن نترسونم. اما ... آره ... همینه! تازه اگه فقط خودش باشه.
گفت: جنس کارش شبیه کیه؟
گفتم: منظورتون اینه که شبیه کدوم سرویسه؟
گفت: آره
گفتم: چه بگم والا ... یه جوریه ... درباره ارتباط با بیت مرجعیت و قم و هیئات و این چیزا کاملا پشت پرده و سکرت ... اما در ارتباط با الف و رفت و آمدش با الف، کاملا علنی ... جوری که ماشین میاد دنبالشو میرن جلسات حساس و ... الان بگم شکل کدوم سرویسه؟
گفت: الف چیکاره است؟
گفتم: غیر از مداحی؟
گفت: آره!
گفتم: یه شرکت داره که حدودا سه چهار ساله شروع به فعالیت کرده.
گفت: شرکت چی؟
گفتم : .................
گفت: باریک الله! بالاخره یه بیزینسمن مداح هم دیدیم.
گفتم: خودش که مال این حرفا نیست. همون رفیق فابریکش که از طرف زنش قوم و خویش آدم گنده های سیاسی هست و اسمش گذاشتیم آقای ب، شرکتو از نظر اجرایی میچرخونه. الف بیشتر تو کار اعتبار و شاخص شدن شرکت و روابط خارج از شرکت و این چیزاست.
گفت: جالبه! حالا راحله کجاست؟
گفتم: آهان ... اومدیم سر اصل ماجرا ... کجاشو دیدی؟ طبق آماری که قبلا داشتیم اما امروز چک کردم و مطمئن تر شدم، دیدم راحله اول به عنوان منشی، بعدش هم به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره و الان هم نمیدونم چطوریه که دیگه شرکت نمیره اما به قول مداحا عنایت داره بهشون!
گفت: پس راحله هم اونجاست. سفره ای پهن شده و ... جالبه ... این روزا تاسیس شرکت و فعالیت های اقتصادی، پوشش خیلی خیلی موجّه و خوبی هست.
گفتم: به خاطر همین، مفیدترین کار امروزم، این بود که عصر نشستم زیر و روی شرکتو درآوردم.
گفت: شرکت خاصی هست. شک برانگیز و پول شویی و این چیزا هم نداره که بگیم بچه های اداره روش حساس بشن و حاشیه ساز بشه. اما آخه روابط خارجی که یه جاهایی پیدا میکنه اذیتم میکنه!
گفتم: راستی حاجی! فرصتم خیلی محدود بود و بخاطر فاصله ای که از پرونده گرفته بودم، یه کم از حافظم رفته بود... اما سر شب تو اداره دوباره ورق که میزدم یه چیزای جالبتری نظرمو جلب کرد... مثلا یه بار ساجده (زن دوم آسید رضا) گفت راحله ایرانی الاصل نیست ... اما وقتی بچه ها تحقیق کردند، فهمیدن که ایرانی الاصل هست اما ... نقطه مشترک هر دو خبر این بود که راحله حداقل بیست سال در فرانسه زندگی میکرده!
گفت: فقط اونجا زندگی کرده؟
گفتم: حالا همین ... بی صاحاب با موسسه یادوشم اسرائیل هم که تو فرانسه و انگلستان بیشترین فعالیت را داره ارتباط داشته. اما بالاخره به وطنش ینی ایران برمیگرده و میشه همین وضعی که داریم میبینیم.
گفت: نه ... صبر کن ... زود رد نشو ... یادوشم و اسرائیل برای خودت ... اما فرانسه و انگلستان جالبه برام!
گفتم: خب این دقیقا همین چیزی هست که دیگه نمیتونم چراغ خاموش حرکت کنم. منظورم اینه که اگه بخوام پیگیری کنم، دیگه فکر نکنم بشه به این راحتی و بدون دردسری حرکت کرد.
حاجی رو کرد به طرف رحمان. گفت: محمد برو رحمانو بیدارش کن!
گفتم چشم و رفتم بالا سر رحمان و آروم صداش کردم. وقتی بیدار شد، یه نگا به ساعت انداخت. دید ساعت از 2 گذشته. در حالی که چشماشو میمالوند گفت: تو اینجا چی میخوای؟
گفتم: رحمان وجدانا باید نوبل بهترین همراه مریض را بدن به خودت! پاشو حاجی کارت داره!
پاشد اومد پیش حاجی. حاجی بهش گفت: ببین میتونی مشخصات راحله را با سفارت فرانسه تطبیق بدی ببینی اونجا چی داره؟
رحمان گفت: رفیقم امشب شیفت نیست. بذار صبح آمارشو براتون درمیارم. اگه بخوای میتونم از اداره خودمون دربیارما.
حاجی گفت: سه ساعته دعوامون همینه که از اداره نمیخوایم فعلا آمار بگیریم. پس صبح خبرشو به محمد بده!
ادامه دارد ...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
🔸 از قدیم، ینی از دوران دبیرستانم و طلبگیم و... شبهای جمعه که اغلب تا صبح کار میکردم، از بهترین شبهام بوده. دیشبم تا صبح کلی کار عقب مونده داشتم که باید انجام میدادم.
خلاصه دارم میفتم دیگه
اما ...
یادم اومد ۲۳ فروردین هست و روز #دندانپزشک
به بچه های دندون حاضر در کانال تبریک میگم🌹☺️
ایشالله خدا سر و کار گرگ بیابون هم به شماها نندازه😂
#دلنوشته_های_یک_طلبه
#حدادپور_جهرمی
نمیشه نسخه واحد برای همه پیچید اما بنده هم با زود ازدواج کردن موافق نیستم. اول باید بلد باشیم مسئولیت خودمون و یکی دیگه بعهده بگیریم، بعدش ازدواج.
کامل شدن کاملا نسبی هست و هر کس نسبت به حالت قبلش ناقصه.
پس نه باید عجله کرد و نه باید وسواس به خرج داد.
اساس، مسئولیت پذیری هست. و اینکه بشه به طور نسبی از پسش بربیاییم. همین.
👈 قطعا بزرگانی که توصیه به زود ازدواج کردن میکنند، منظورشون این نیست که الکی و بدون مسئولیت پذیری و بدون حساب کتاب اقدام به ازدواج صورت بگیره. چون بچه مردم گناهی نکرده که بخواد کم و کسرهای والدین را در تربیت فرزندشون جبران کنه و بیچاره بشه.
⛔️ توجه لطفا ⛔️
قابل توجه اعضای محترم جدید الورود:
کلیه آثار داستانی و غیر داستانی بنده در سایت زیر جهت عرضه و ارسال وجود دارد و میتوانید درب منزل تحویل بگیرید.
🔸ضمنا #هزینه_ارسال سه کتاب به بالا #رایگان میباشد.
سایت عرضه آثار:
Www.haddadpour.ir
May 11
⛔️ راستی ...
اینکه سپاه، بیشتر تحریم میشه و حتی اسمش تو گروه های تروریستی میره، نشون میده که راهش درست رفته و هنوز هم خار تو چشماشون شده و دمش خییییلی گرمه.
اینو همه میدونن.
دوست و دشمن میدونن و کسی حرفی نداره.
اما ...
میگم چرا اسم بقیه تو لیست تحریم و تروریسم نیست؟
ما نهاد دینی و مذهبی و سیاسی کم نداریم که تو خارج هم شعبه دارن و ادعای اثرگذاری بر دنیا دارن و کلی برو و بیا و ... دارن
چرا اونا هیچ وقت تحریم نمیشن؟
چرا اونا هیچ وقت مورد اشاره حتی کارشناس ها و رجال درجه چندم جهان استکبار قرار نمیگیرن و خار تو چشمشون نمیشن؟
✔️ توی لیست جامع تحریم ها و لیست جامع تروریست های آمریکا، اشخاص غیر نظامی و دینی و سیاسی بقیه کشورها هم وجود داره!
پس چرا اسم حضرات نیست؟
آیا ما تراز انقلاب عمل کردیم؟
آیا ما مطابق مواضع علمدار انقلاب، رهبر فرزانه و شجاعمون بودیم که جهان استکبار از ناحیه ما احساس بدی پیدا کنه؟ تا جایی که بخواد سر رو تنمون نباشه و به ما بگن خطرناک و تروریست؟
آیا ما برای استکبار، خطری هم داریم؟ یا همیشه مثل کبریت بی خطر موضع میگرفتیم؟
چرا برای ایادی کفر، ایجاد مزاحمت جدی نداریم؟ یا وجود و عدم وجودمون فرقی برای جهان کفر نداره؟!
#فاین_تذهبون؟
#چرا_بقیه_تروریست_نیستند؟
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل پنجم»
قسمت: شصت و نهم
تهران_ ستاد
از کله صبح چشمام دوخته بودم به مانیتور و گوشیم. هم منتظر حرک جدید از طرف الف و راحله بودم و هم منتظر پیام و یا تماس رحمان. این که میگن انتظار از درد دندون بدتره، حقیقتا راست گفتند.
خبری از الف و راحله نبود. اما پیامی در بعضی گروه های مذهبی خاص و معلوم الحال که همه تقریبا میدونن توی اون گروه ها چی میگذره، داشت پخش میشد که جالب بود برام. نوشته بود:
«السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
سخنرانی روشنگرانه و اخلاقی فاضله ارجمند؛ سرکار خانم دکتر ............... (راحله)
استاد برجسته حوزه و دانشگاه
پیرامون: مقدمات میهمانی خدا در رجب و شعبان
مکان: ................
زمان: امروز، ساعت 17 »
داشتم بالا میاوردم. استاد حوزه و دانشگاه؟! فاضله ارجمند؟! سخنرانی اخلاقی؟! خدایا اینا چقدر پشتشون گرم بوده که فرصت کردن تا جایی پیش برن که مردم براشون تبلیغ کنن و زیر منبر درس اخلاقشون بشینن؟!
درگیر بد و بیراه گفتن به این و اون تو دلم بودم که رحمان پیام داد:
«سلام حاجی. هستی؟
سلام. آره. کُشتیم از انتظار!
ببخشید. زودتر از این نمیشد.
خب؟ بگو! چی شد؟
حاجی این زنه حداقل دو سال و خورده ای کارمند سفارت فرانسه بوده. توی خود تهران. هنوزم ظاهرا کد پرسنلیش فعاله!
یا علی! جدی میگی؟ پس ماجرای سکونت و ولادت و این چیزا که ما توی فرانسه و ایران درگیرش بودیم، این بوده که یارو کارمنده!
آره. ضمنا حاج احمد گفت اگه تونستی یه چک کن ببین اونطرف چیکاره بوده؟
چطور؟ ینی ممکنه اون طرف مثلا نظامی بوده باشه؟
هیچی تو این شرایط محال نیست! یهو دیدی افسر اطلاعاتی اونجا از آب دراومد!
باشه. ممنونم. چیزی دیگه هم هست که باید بدونم؟
یه چیز دیگم هست. اسم زن دوم آسید رضا چی بود؟
ساجده! چطور؟
ظاهرا اونم یه مدت تو سفارت انگلستان بوده.
دروغ میگی!
به قرآن! کار پاس و ویزای اغلب آخوندای مسئله دار که مثلا برای تبلیغ به انگلستان میخواستن برن اما در اصل برای ملاقات های مشکوک رفت و آمد میکردن و همچنین ورود آخوندای موسسه های ضد شیعی لندن که با یادوشم و یاسر الحبیب و مرجعیت و اینا کار میکردند، همین ساجده راست و ریس میکرده!
عجب! حالا چی شد یهویی یاد ساجده افتادی؟
یادش نیفتادم. از قبل میدونستم که بچه های قم دارن روی اون کار میکنن اما نمیدوستم ظرف یه هفته اخیر که دستگیر شد و بعد از اون شبی که تو رفته بودی خونشون، اعتراف کرده. بچه ها هم صحت سنجی کردن و فهمیدن که آره. واقعیت داره.
عالی شد. دم بچه های قم گرم. دیگه چی؟
دیگه سلامتیت. راستی برای حاجی دعا کن. فردا عمل داره. تست بی هوشی داده اما خیلی جالب نبوده. دارم از ترس سکته میکنم.
نگرانشون بودم. نگران تر شدم. چشم. محتاجم به دعا. فقط لطفا بی خبرم نذار.
چشم. فعلا. راستی بازم کاری داشتی بگو. این سفارش موکد حاجیه.
چشم. ممنونم ازت. یاعلی»
اول کاری که رحمان گفت انجام دادم. فورا دادم استعلام کنن که آیا راحله اون طرف، سِمَت نظامی و یا امنیتی داشته یا نه؟
جواب استعلامش چند ساعت طول کشید. اما منفی بود. خب وقتی منفی بشه، میره تو خط سیاسی و فرهنگی. که اینم از اولش خودم حدس زده بودم.
خب ... این از این!
حالا باید قدم به قدم جلو میرفتم و ادامه مسیر ...
تصمیم گرفتم یه جورایی از جلسه عصر راحله کسب اطلاع کنم. به رحمان گفتم یه نفر از خانم های مورد اعتماد را بهم معرفی کنه. معرفی کرد. دعوتش کردم و حدودای ساعت یازده بود که اومد. با هم صحبت کردیم:
«خب! تشکر میکنم از شما که با این همه دغدغه و کار، وقت گذاشتید.
خواهش میکنم. امر بفرمایید!
موضوع، جلسه امروز عصر هست. به این آدرس...
(نگاهی به آدرس انداخت و گفت) آره ... اینجا را میشناسم. خیلیم شلوغ میشه.
بسیار خوب. لطفا همه چیز را بررسی و آنالیز کنین.
چشم. تمرکزم بیشتر رو چی باشه؟
محتوای سخنرانی سخنران اصلی! اطرافیانش... افراد و تیپ و حضور و همه چیزایی که مردم میبینن و نمیبینن!
چشم. دیگه امری نیست؟
تشکر! بفرمایید.»
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour