پدرش را شستم و غسل دادم
دقیقا همونطور که پدرم را شستم و غسل دادم
اون بار، وحید کمکیم بود
و اینبار من کمکی محمود بودم
بعدش سدر
بعدش کافور
بعدش خشکش کردن
و کفن و تربت و فرات و عاشورا و ...
گفتم که ... دقیقا مثل بابام
ینی دو بار در کمتر از دوسال، عزیزانم را ...
اما ...
میسوزم از اینکه
#هنوز_آدم_نشدم😔😭
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
ینی اگه هدفم این باشه که بدتر از اینی که هستم نشم...
واااااای
خدا به دادم برسه
یادش بخیر دوس داشتم بهجت بشم
بعدش دیدم سخته، گفتم فاطمی نیا هم بشم بسه
دیدم اونم خیلی زحمت داره، گفتم همین ....... و .......
دیدم بالاخره اونام یه جورایی ...
آخرش اینی شدم که هستم
ینی حرص آدم شدن و بهجت و اینا شدن که گذاشتم کنار، هیچی
بلکه الان حس میکنم یه چیزیم طلبکارم
ینی اینقدر گاهی داغونما
یادته یه شب برات میگفتم که یه روز با خودم کشتی گرفتم و از خودم شکست خوردم؟
الان همون حسیّم
امشب بد زدم زمین
خیلی بد
با صورت زدم زمین و کشیده شد رو آسفالتا
عوضی
حتی نکرد یه کم یواشتر بزنه
چنان زد که انگار یه عمره من اغفالش کردم!