آدم شبها حالش خاصه
شبها تو موضع ضعفه
شبها خود خودشه
شبها احساسات فرمان میده و منطق بیاحساس به خواب رفته.
صبحها که بلند میشیم، نقاب میزنیم
و به شب قبل خودمون میخندیم،
ولی واقعیت همونیه که شبها میبینیم.
حقیقت ما تو تاریکی شب آشکار ميشه
و قسم به شبها
و خلوت
و سکوتش...
شب خووووش❤️
✔️ وضعیت غریب
شرایط به گونه ای است که طیف وسیعی از جوانان و دانشجویان در تلاشند تا به یکدیگر ثابت کنند که به «هیچ چیز اعتقاد ندارند» و از خانواده و جامعه و جبر جغرافیایی و همه چیز گذر کرده اند و انسانهایی آزاده و جهان وطنند.
در این آشفته بازار عجیب که بیش از هر چیز نتیجه نظام آموزشی و نظام دانشگاهی شکست خورد و فَشل است هر کسی تلاش دارد تا به شکل و صورتی گوی سبقت را از دیگری بربیاید و پرچمدار آوانگاردیسم و خط شکنی را به تنهایی بر دوش بکشد.
یکی با بدگویی به خدا و پیغمبر، دیگری با توهین دینداران و خلاصه هر چیزی که رنگ و بویی از دین دارد تلاش می کنند تا «آزاداندیش!» بودن خود را به نمایش بگذارند. در این میان برای خالی نبودن عریضه جمله "دین افیون توده هاست" (کارل مارکس)؛ "خدا مرده است" (نیچه)؛ "در زندگی زخم هایی هست" (صادق هدایت) و یا گزارهایی از این قبیل را گوشه صفحات اجتماعی و دیوار خانه خود آویزان کرده اند و با سیگاری بر لب به حماقت بشر لبخند می زنند و همانگونه که ریه خود را از دود حشیش و گل و سیگارشان پر و خالی می کنند برای انسان قرن بیست و یکمی که به خدا باور دارد و راهی کلیسا و [و به ویژه] مسجد می شود افسوس عمیق میخورند.
عده ای از این جماعت علاوه بر موارد فوق برای نشان دادن "عمق معرفتی خود" هر اندیشه و تفکر و نگاهی که بویی از علاقه به خانه و وطن و سرزمین و خانواده داشته باشد را مورد تمسخر و توهین قرار می دهند. کافیست کسی یکبار پیش این جماعت پستمدرن و پستمارکسیست از عشق و علاقه به خانواده و کشور و وطن بگوید تا با پوزخند بلندی جمله «بابا تو دیگه چقدر شوتی» را تحویل گرفته و نسخه نادانیش به آنی پیچیده و بسته شود.
این جماعت شیفته توجه که عمیقاً از عقده حقارت رنج میبرد یک روز با برهنه شدن در کنسرت و تجمعات خیابانی در غرب، یک روز با تتو و آرایش و پوشش عجیب و غریب، یک روز با نمایش تصویر بطری مشروبی که صبح ناشتا میخورند، یک روز با رکیک گویی و فحاشی به جای موسیقی، یک روز با هرزهبافی به جای شعر و ادبیات و روزی دیگر با سایر اَداهای مشمئزکننده (و عموما بدون هیچ درک و شناختی از مفهوم جامعه و اجتماع و تمدن و فرهنگ و هنر) به اسم آوانگاردیسم دنبال بهانه ای برای میدان دادن به عقده های سرکوب شده جنسی خویش است.
این طیفها و گونه های عجیب انسانی از هر ارزش و هنجاری به اسم امروزی و مدرن پستمدرن بودن گریزانند و جز علف و مشروب و احتمالا چند تک جمله از نیچه و کامو و سارتر و عکس صادق هدایت و شاملو و فروغ فرخزاد بر دیوار خانه و [و بعضاً گیتار و سازی بر دوش] چیز دیگری نمی شناسند و پادشاه جهان دُن کیشوتی خویشند.
باید به خاطر داشت که چنین افرادی نه فهمی از فلسفه و مارکس و نیچه و کامو دارند، نه معنای عمیق بودن را می فهمند، نه از هنر و شعر و ادبیات چیزی می دانند و نه فهمی از تعلق خاطر و عشق و نوع دوستی و هویت دارند.
در مواجه با چنین افرادی یک راه بیشتر وجود ندارد و آن گذاشتن دو دست بر روی سر و فرار کردن و دور شدن از آنها با تمام توان و سرعت ممکن است.
چرا که بحث کردن با آنها آب در هاون کوبیدن است.
#ارسالی_مخاطبین
سلام علیکم
چرا اینقدر ناراحتید؟
خب طبیعی است
به حس و حال این روزهای دخترخانم شما میگویند *ایام تحیّر*
باید دوره اش بگذرد
همین
یعنی باید این روزها را سپری کند و اصطلاحا *ایام گذار* ش را سپری کند.
خیلی ها را میشناسم که همین طور بودند اما وقتی بزرگتر شدند و با واقعیت های جهان پیرامونشان آشنا شدند، کمر به خدمت صادقانه بستند و بهترین پدرها و مادرها شدند.
این را برای دلخوشی شما نگفتم. کاملا جدی و بیتعارف عرض کردم.
صبور باشید
حساسیت به خرج ندهید
عادی و مهربان برخورد کنید
پناهگاهش باشید
شاید یک روز نشست و از این روزهایش و تردید و شکها و از کسانی برای مخاطبانش نوشت که دستش را گرفتند و کمکش کردند و مثلا یهو شد #مممحمد۳ 😉
والا
خدا را چه دیدید
#نگران_نباش
✍ #حدادپور_جهرمی
این روزها
بیشتر از هر وقتی احساس میکنم که همه ما یک خانواده ایم
#جدی
اینو ببینید👆
یادمه فاطمه حقیقت جو در دورانی که مرحوم سعدایی نماینده جهرم در دوران اصلاحات بود و ما دبیرستان بودیم، اومد جهرم.
در فرمانداری سخنرانی داشت. با بچههای مسجد شهرک قرار گذاشتیم بریم جلسهاش. خلاصه خیلی چرت و پرت گفت تا این که اومد دو تا کلمه درباره حضرت آقا بگه. دیگه بچهها اجازه ندادند و کلی باهاش بحث کردند.
هنوز صداش تو گوشمه که همه نهادهای انقلابی را زیر سوال برد و به کسی اجازه حرف زدن نمیداد و بچهها به زور دو تا کلمه حرف حالیش کردند.
حتی یادمه حاجی صادق شبیری(که اون موقع مسئول هیئت انصار بود) حسابی از خجالتش دراومد.
تا این که جلسه را نیمه ناقص رها کرد و رفت.
اما سعدایی در حیاط فرمانداری معرکه گرفته بود. خدا شاهده فقط دو تا سوال ازش پرسیدم. اما تا دید نوجوان هستیم، مثلا خواست جوانگرایی کنه. بخاطر همین خیلی حرف زد و کلا زیر بار هیچ مسئولیتی نرفت و همون تیپ حرفای فاطمه حقیقت جو را تکرار کرد!
تا جایی که طرفدارانش و کارمندان فرمانداری جدامون کردند و نداشتند ادامه پیدا کنه.
بعدش رفتم نماز مسجد جامع. باورت میشه وقتی برگشتم خونه، دیدم مادرم نگران هست! پرسید: محمد تو فرمانداری چه خبر بوده؟ چه شده؟
گفتم: چطور؟
گفت: غروب از یه جایی زنگ زدند و گفتند حواست به پسرت باشه😂
همین قدر جوان گرا و اهل آزادی و گفتمان!!
ما روزگاری را با این افسادطلب ها سپری کردیم و تجربه اش کردیم که به هر که بگیم باور نمیکنه!
یادم نمیره این فاطمه حقیقت جو چقدر به ما بچه بسیجی ها و حاج صادق شبیری و چند تا خانم بسیجی توهین کرد!
حالا بفرما
اینم شده روزگار الانش.
✍ حدادپور جهرمی
@Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
اینو ببینید👆 یادمه فاطمه حقیقت جو در دورانی که مرحوم سعدایی نماینده جهرم در دوران اصلاحات بود و ما د
ولی خداییش داشتن حجاب برای بعضیا نعمت هستا
حداقل برای عدم ایجاد رعب و جلوگیری از وحشت عمومی
والا
حتی چند روز پیش به بعضی رفقا ی حرفی زدم اما نمیدونم چرا خییییلی خندیدند!!
گفتم دلم میخواد به خیلی از این بیحجابها بگم به درک که حجاب نداری! اصلا لیاقتت همینه اما جان مادرت حداقل موهاتو شونه کن و بیا بیرون😐🙈😒
به خدا
طرفای شما نمیدونم اما طرفای ما همشون یه شکلن تقریبا ... و همشون باعث ایجاد رعب و وحشت عمومی!
والا با حجاب قابل تحملتر هستند
اما چرا دارن لجبازی میکنن؟ خدا عالمه
#زیبایی_شهر_را_مخدوش_نکنید
✍ حدادپور جهرمی
@Mohamadrezahadadpour