مسابقه غدیری🌠
💟جشن بزرگ غدیر💟
🌸 جلسه چهاردهم(قسمت آخر) : ضرورت راه انداختن کاروان شادی🌺🌺
بعد از مشاهده هر فیلم، پاسخ سوال رابصورت کامل به همراه نام و نام خانوادگی و سن خود، به سامانه 50002030404060
ارسال کنید.
🍃سخنران: استاد حسن محمودی✅
‼️با یک بارشرکت،نام شما درلیست قرعه کشی قرار میگیرد.با شرکت درپاسخ دادن به همه کلیپ ها شانس شما بیشتر می شود‼️
📆مهلت ارسال: تا ۸ مرداد ۱۴۰۰
جوایز این بخش
به چهارنفر، نفری 5.000.000ریال
به ده نفر، نفری 3.000.000ریال
به بیست نفر هم بسته فرهنگی حاوی 3 کتاب مهدوی اهدا می گردد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
http://eitaa.com/joinchat/4162322450Ce6537df690
به نام خدا
💥سلام و عرض احترام خدمت مخاطبین گرامی
📣📣📣📣📣📣
🌺محتوای غدیری با زبانانگلیسی و عربی برای کودکان آماده کرده ایم ✅
💢در صورتی که میتوانید مُبلّغ غدیر برای کودکان خارج از کشور باشید به ادمین پیام دهید و کلیپ را تحویل بگیرید.✅
@montazerenoor110
هدایت شده از استاد مریم حاجیعبدالباقی🍃
13.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ ویژه عید غدیر🌸
#خانم_دکتر_حاجی_عبدالباقی
https://eitaa.com/hajiabdolbaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق را در دلِ یک جملهی کوتاه بگو
اَشْـهَـدُ أَنَّ عَلِـیاً وَلِی اللّه بگو
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#عید_غدیر_مبارک
http://eitaa.com/joinchat/4162322450Ce6537df690
📌#پنجشنبهها_در_محضر_شهدا
(۳۹) اعزام اجناس اهدایی برای نبرد! 😳
شاید بعد از ظہر بیستم بهمن [۱۳۶۴] بود ڪہ سوار بر کامیونهاے سر پوشیده، پنهانے اردوگاه کارون رو بہ سوے مقصدۍ نامعلوم ترک کردیم. این نحوهے انتقال برای این بود ڪہ ستون پنجم دشمن متوجہ جابہجایی نیروها نشود و عملیات لو نرود. تازه براے این که پوزهی ستون پنجم بو نکشد ڪہ درون کامیونها پر از رزمنده است، پلاکاردهایی روے همہے خودروها چسبانده بودند ڪہ "اهدایی مردم ... بہ جبہههاے نور علیہ ظلمت"؛ یادم نیست مردم کرج یا کہکلیویہ و بویر احمد. تا موقع حرکت حتے آنتن بسیج هم هنوز کشف نکرده بود ڪہ مقصد ڪجاست. هیچ کس خبر نداشت ڪہ بہ ڪجا مےرویم.
براے رعایت نکات امنیتی کسے حق نداشت برزنت روے قسمت بار کامیون را کنار بزند، سرک بکشد یا بیرون را نگاه ڪند. حتے بلند شدن سر و صدا هم ممنوع بود. بنابراین مثل بچہهاے باادب کف کامیون نشستیم و تا بہ مقصد برسیم، دخل یک صندوق پرتقال را درآوردیم. در میانہے راه البته سر شوخی بچہها باز شد؛ آرام و کم صدا؛ چنان ڪہ صداے بچه ها در دل زوزهے کامیون گم بود. چون ما را اجناس اهدایی جا زده بودند؛ یکے مےگفت: من گونی عدس هستم. یکے دیگر مےگفت: من هم گونی لوبیا چیتے هستم؛ از بس بهمان خوراک لوبیا دادهاند. یکی بع بع مےکرد 🐏ڪہ یعنے من گوسفندم. دیگرۍ قدقد مےکرد 🐓 ڪہ یعنۍ مرغم 😂😂😂
📚دسته ی یک، بازروایی خاطرات شب عملیات، ص ۵۰ و ۵۱
@mohameen