📌 #پنجشنبه_ها_در_محضر_شهدا
(۲۰) سیم خاردار نفس
"من و ڪمیل، ڪہ جانبازم بود (یہ چشمش تخلیہ شده بود) تو مقر بودیم ڪہ سیّد مجتبۍ اومد و سر یہ موضوع ڪاملا ڪاری با هم بحثمون شد. با اینڪہ هر ڪدوم حداقل ۱۰-۱۲ سال ازش بزرگتر بودیم ولے خب ایشون فرماندهے ما بود (هم دورههاے خاصّے دیده بود، هم شاگرد ممتاز بود و هم منطقہ رو مےشناخت) و بہ هر حال تشخیص با ایشون بود و حرفشم منطقے و از روے اشراف به آرایش مسلّحین.
بحث بالا گرفت و تا نماز مغرب طول ڪشید. موقع نماز مثل همیشه با اصرار ما جلو واستاد و بہش اقامہ ڪردیم و بحث تموم شد.
سر شام دید من یہ ڪم ڪسلم و انگار بہم برخورده. اومد نشست پیشم. یہ لقمه گرفت و منو بوسید و گفت تا شما نخورے من نمےخورم بعد میگن تکخورین. خندم گرفت. دید ڪہ خندیدم و مطمئن شد از دلم دراومده شروع ڪرد بہ خوردن.
ڪجاۍ دنیا یہ همچین فرماندهایے پیدا میشن؟! اینڪہ میگن براے عبور از سیم خارداراۍ دشمن باید اول از سیم خارداراۍ نفست عبور ڪنی، خدا شاهده کہ همینہ. تو وجود سیّد مجتبی یڪ ذره مَنیّت و هواے نفس نبود و در ڪمال خضوع و تواضع با همه برخورد مےکرد."
راوی: یکی از همرزمان شهید مدافع حرم، #حسین_معزغلامی (با نام جهادی سید مجتبی)
📚 منبع: کانال رسمی شهید در ایتا
@shahid_hosein_gholami
___________
@mohameen