🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۴۵
گوشی ام زنگ خورد ،قبل از اینکه فرصت جواب دادن داشته باشم،صدای انفجار بلند شد.صدای جیغ و فریاد زن ها و بچه هایی که داخل ماشین بودند،بلند شد.همه میخواستند از ماشین پیدا شوند.من به کمک مرد دیگری که داخل ماشین بود،از آن ها خواستیم که نترسند و برای پیاده شدن عجله نکنند ،اما کسی گوش نمیداد.از لرزش گوشی در دستم متوجه شدم که بچه ها دو مرتبه تماس گرفتند.گوشی را جواب دادم و گفتم:یک ماشین نزدیک ما منفجر شد.از ماشین پیاده شدم و گفتم :خوبم،جای نگرانی نیست. هنوز حرفم با محسن تمام نشده بود که دیدم یک بچه حدودا پنج ساله محکم پای من را گرفته،خم شدم و بغلش کردم.قلبش مثل گنجشکی که ترسیده باشد،به تندی میزد.محکم بغلش کردم و به سینه خودم چسباندمش و نوازشش کردم..آرام در گوشش گفتم:نترس همه چیز تموم میشه.حالا تپش قلبش منظم تر شده بود.زنی سراسیمه و گریه کنان به سمت ما آمد. مشخص بود مادر این پسربچه باشد.خودش را به بچه رساند و محکم در بغل گرفت.راننده سوار ماشین شد،من هم به همراه بقیه مسافرها سوار شدیم.راننده همینطور که زیر لب غر میزد،باقیمانده مسیر را سریع تر رفت.پیاده که شدم ،اول به بچه ها خبر دادم و بعد به سمت حرم حضرت زینب س راه افتادم وارد که شدم.بعد. سلام به بی بی جانم گفتم:قربان صلابت و صبرتان خانم جان، شما به دل اهل کاروان آرامش دادید و پناه بچه ها بودید.حال و هوای چشم های من حسابی بارانی شد.به برکت همین توسل،قبل از ورود به حرم آرامش پیدا کردم.در حال و هوای خودم بودم که حس کردم کسی سرشانه ام میزند،سرم را بالا آوردم، چشم های ریز سیدعلی را از پشت قاب درشت عینکش دیدم.سیدعلی خندید و گفت:به به سلام،رسیدن به خیر،خوبیه حرم عمه جانم اینه که آدم اشناهاش را پیدا میکنه.سرم را تکان دادم و گفتم:خوبی؟تو اینجا چی کار میکنی.؟کنارم نشست و. گفت:اومدم زیارت.از او خواستم برایم روضه بخواند.چقدر آن روز روضه به دلم نشست.با سیدعلی خداحافظی کردم و به خانه برگشتم.
شکر خدا نزدیک به دوماه و نیم وظیفه حفظ امنیت را به خوبی انجام دادیم.به ما پایان ماموریت را اعلام کردند. حس عجیبی داشتم ،ذوق برگشتن به خانه و دیدن خانواده و دوستانم از یک طرف و بغض دور شدن از حرم،آن هم در شرایط سخت و حساس نیز از یک طرف.با ابوحسنا قرار گذاشتیم که بعد از یک استراحت دو مرتبه برگردیم و با این قرار،دلمان آرام شد.نیروی جایگزین ما در خانه مستقر شد و دو روز آخر را به مقر اصلی مان آمدیم.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
#سلام_امام_زمانم 🥀
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْإِمَامُ الْوَلِیُّ الْمُجْتَبَی وَ الْحَقُّ الْمُنْتَهَی...
🌱سلام بر تو ای گوهری که خدا تو را برای خودش آفریده است.
سلام بر تو که تمام حقایق عالم، پرتویی از خورشید توست.
سلام بر تو و بر روز طلوعت...
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
♡••
#ایهاالعزیز
ای بهترین بهانہ خلقت ظہور کن
صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن
آقا بیا و با قدمی گرم و مہربان
قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن
صبر و قرار رفته ز دلہای عاشقان
با دسٺ عشق آتش دل را صبۅر کن
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
#کنترل_ذهن 129
✅ وقتی که ذهن انسان کنترل بشه، یه اتفاقای خوبی براش می افته.
اول از همه گوشش رو وقف علم #سودمند میکنه.
👌 برای خودش حرام میکنه که بخواد هر چیزی رو گوش بده...
میگه: من برای چی باید در مورد همه چیز فکر کنم؟☺️
مگه من چقدر عمر و وقت دارم که بشینم به چیزای به درد نخور فکر کنم؟!
🔶 جالبه که بعضی آدم ها رو میبینی میشینن پای فیلم!
باورتون میشه؟🙄
خیلی راحت میشینه پای تلویزیون که هرچی پخش شد رو ببینه!
💢باورتون میشه که یه همچین آدم هایی روی کره زمین باشن؟!
بعد بهش میگی آقا این فیلم در مورد چیه؟
میگه والا نمیدونم!😑
- خب برادر من، خواهر من! این فیلم هم مثل یه خوردنی هست. داره میره توی مغز جنابعالی! الان میخواد با تو چیکار کنه؟
میگه نمیدونم!🙃
- صبر کنن ببینم! یعنی تو برای غذا خوردن هم همینجوری دهان مبارک رو باز میکنی که هر چی رسید بریزی توش؟ 😊
#کنترل_ذهن 130
مگه قرآن نفرمود: فَلْیَنْظُرِ الِانسان اِلَی طعامِه
آدم باید بدونه که چی میخوره...
میگه والا نگفتن که فیلم هدفش چیه که!!!🙃
همینجوری داره نشون میده، ما هم داریم میبینیم دیگه!
- اینجا دیگه آدم نمیدونه که باید چی بگه!
✔️ انسان باید به غذاش نگاه کنه.
امام باقر علیه السلام فرمود منظور اینه که انسان به منبع تغذیه فکریش هم دقت کنه.
🔶 ببین اطلاعاتت رو از کی میگیری؟
ببین چه افرادی دارن بهت #اطلاعات میدن.😒
💢 مثلا الان اینی که توی #تلویزیون داره برای تو حرف میزنه چرا باید تو بشینی پای حرفاش؟
🔵 آیا انقدر تقوا داره که تو رو به درست ترین جای ممکن متوجه کنه؟ یا کلا میخواد حواست رو از مهم ترین مسائل زندگیت پرت کنه؟
اینا کیا هستن که برامون فیلم درست میکنن که بریم توی سینما ببینیم؟
#کنترل_ذهن 131
✔️ واقعا تا حالا از این زاویه به موضوع فکر کرده بودید؟
💢 اینایی که توی کانال ها و پیج ها مطلب میذارن کی هستن؟
چقدر دلسوز شما هستن؟ چقدر نگران شما هستن که ذهنتون پراکنده نشه؟
اصلا خودشون حواسشون هست که دارن چیکار میکنن؟
✔️ یه چیزی رو تمرین کنید:
هر چی میخوای بشنوی
هر چی میخوای ببینی، یه ذره صبر کن.
✅ اول صبر کن. ببین آیا واقعا نیازه که ذهن تو رو درگیر خودش کنه یا نه.☺️
اگه نیاز نیست الکی ذهنت رو درگیرش نکن!
🔸https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
محامین المهدی🌿
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۴۵ گوشی ام زنگ خورد ،قبل از اینکه فرصت جواب دادن داشته باشم،صدای انفجار بلند شد.صدا
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۴۶
فصل نهم.رفاقت🌸
به قول رضا،خیلی ها هستند که در ارتباط با آدم ها ادای دوستی درمیارند و معلوم نیست این آدم ها دنبال چه چیزی هستند؟این ها از دوستی به دنبال منفعتند.این نوع دوستی ختم به رفاقت نمیشه.این حرف رضا برای من مهم بود و همیشه تلاش میکردم برای برقرار کردن ارتباط،قبل از هرچیزی خودم باشم.
یکی دو برنامه خاص داشتم که اکثر دوستان از این برنامه ها خبر داشتند ،یکی از این برنامه ها مربوط به روزهای پنجشنبه من بود
که با دوستانم بودم.بچه های شهرک محلاتی یا بچه های شهر ری .برای همین به قول دوستان به راحتی قابل ردیابی بودم و آمارم را میگرفتند.اولین پنجشنبه باحسین تماس گرفتم .باهم قرار گذاشتیم به زیارت حضرت عبدالعظیم برویم.
بعداز ظهر صابر زنگ زد و گفت:رسول پیش حسین هستی؟گفتم بله .فکر کنم یکی دوساعت دیگه برگردم. کاری داری؟
میخوام با هم بریم شمال،بچه ها قبل از ما رفتند،من منتظر شدم تو بیای.بچه ها نکائ منتظر ما هستند.از حسین خواستم که همراهم بیاد ولی قبول نکرد.امدم خانه سریع وسایلامو جمع کردم،با صابر راه افتادیم.به سمت روستایی رفتیم که در آنجا خانه گرفته بودند.وقتی رسیدیم من خیلی خسته بودم،واقعا از خستگی چشمام باز نمیشد.سهم یا اصلاحا(دونگم)را به امین دادم و رفتم خوابیدم.رضا،صابر و احمد روی شوخی و شیطنت ،من را با رخت خواب بلند کردند و به دیوار زدند و گفتند:رسول نور خان دونگ را بده.آن قدر این کار را کردند که بیدار شدم.اولش واقعا عصبانی شدم، ولی وقتی خنده رو صورت بچه ها دیدم،شروع کردم به خندیدن.رضا خندید و گفت دلمون برایت تنگ شده،اومدیم سفر کنار هم باشیم،برای همین خواستیم اذیتت کنیم.مهدی آمد کنارم نشست و گفت:رسول عاشق این خنده هاتم،به خصوص وقتی همراه خنده گریه میکنی. مهدی راست میگه،وقتی میخندیدم،اشک از چشمانم راه میافتاد. برای دوستانم این اتفاق جالب بود.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۴۷
شهید مدافع حرم محمد حسن خلیلی
تمام شب تا وقت صبح نشستیم پای تعریف کردن و خندیدن.رضا شروع کرد از جن و پری حرف زدن،در مورد احضار روح و چیزهایی که شنیده بود،امین و احمد هم به قول معروف روغن پیاز داغ حرف های رضا را زیاد کردند. مهدی بنده خدا کمی ترسید و چندبار گفت:این بحث و تموم کنید. همین حساسیت مهدی جرقه یک شیطنت را به ذهن ما انداخت.فردای آن روز باهم قرار گذاشتیم که مهدی را اذیت کنیم.تصمیم گرفتیم برای شام به رستوران برویم. بعد از شام،موقع برگشت،رضا گفت:یک مقوای سفید بزرگ بخرید،من میخوام روح احضار کنم.مهدی گفت:آقا بی خیال این بحث بشید.اما بچه ها گفتند،ما دوست داریم احضار روح را ببینیم.بین راه،نزدیک یک قبرستانی که پایین روستا بود،امین توقف کرد و پیاده شد.مهدی گفت:تو این تاریکی برای چی تو قبرستون وایسادی؟امین خونسرد گفت.برم یه مشت خاک قبرستون بیارم برای احضار روح.مهدی رفت دست امین را کشید ،و گفت:خاک قبرستون نمیخواد.احضار روح ،پری برای چی آخه؟امین سوار شد راه افتادیم.
وقتی پیاده شدیم، بیرون از خانه ایستادیم و به صابر گفتیم برو داخل خانه زیرانداز بیار.هنوز چندثانیه از رسیدن صابر به خانه نرسیده بود که دیدیم صدای دادو هوار صابر بلند شد،تا نزدیک ما دوید.طوری داد و بیداد کرد که همه ی جا خوردیم.رفتیم داخل خانه ،دیدیم پنجره ها باز و تمام خانه زیرورو شده.رضا خیلی جدی نگاهی به همه جا انداخت و گفت:نگاه کنید ،ببینید دزد اومده؟چرخی زدیم و گفتیم،همه جا به هم خورده،ولی چیزی نبردند.رضا سرش را تکان داد و گفت:جن اومده اینجا و به هم ریخته..
صابر گفت :این قدر از دیشب تا حالا گفتید که اومدند سراغمون.رضا گفت:کاری نداره،الان احضارشون میکنم،امین گفت؛برم خاک قبرستون بیارم؟گفتم .،نه بابا بشینیم با همین چیزهایی که هست،احضارشون کنیم.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
اگه میخواید دلبری کنید، اگه میخواید اثرگذاری کنید، اگه میخواید کارِتون تأثیر داشته باشه، هر کاری میکنید برا خدا بکنید.
#حسین_یکتا
#سلام_امام_زمانم🥀
🌱السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْإِمَامُ اَلْوَحیدُ و القَائِمُ الرَّشیدُ...
🔸️سلام بر تو ای یگانه روزگار و ای تنهاترینِ عالم؛
سلام بر تو و بر روزی که برای هدایت و محبّت قیام خواهی کرد!
📙صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
❀͜͡ 🥀•┈—┈—┈✿┈—┈—┈•
#مولای_من🥀
دلمان تنگ است و جانمان بیقرار ...
دلخوشیم به اینکه شما
از حجم تنهایی ما آگاهید ...
روزگار فراق به درازا کشیده ...
به اندازه ی یک عمر ...
یک عمر چشم براهی ،
ای کاش می آمدید،
ای کاش خدا فرج شما را برساند ..
#اللهمعجللولیکالفرج
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
#کنترل_ذهن 132
🔶 یکی از سوالاتی که خیلی میپرسن اینه که یه راه خیلی خوب برای کنترل ذهن بدید که سریع اثر بذاره.
✅ یکی از بهترین راه ها برای مدیریت فکر و ذهن و ترک گناه، توجه به قلب عالم هستی، امام زمان ارواحنا فداه هست...
یه وقت هست آدم ناراحته و یه دفعه ای یاد یه دوست قدیمی و خوب میفته چقدر حالش خوب میشه؟
💥 خب حالا شما فکر کن که توجه به امام زمان که تمام قدرت های همه کهکشان ها دست ایشون هست چقدر میتونه حال آدم رو خوب کنه.
چقدر میتونه قدرت تمرکز و توجه به آدم بده.
🔺 هر وقت دیدی هی داری به گناه وسوسه میشی به اندازه یک دقیقه فقط به این فکر کن که در محضر امام زمان نشستی و آقا روبروت هست..
#کنترل_ذهن 133
💥 واقعا امام علیه السلام به انسان قدرت مقابله با گناه رو میدن.
وقتی که احساس کردی انگار دیگه نمیتونی جلوی حسادتت رو بگیری توی دلت با توجه بگو یا صاحب الزمان....
💞 اگه چند تا قطره اشک هم بریزی که دیگه کار تمومه...
هر وقت دیدی تنبلی و نمیتونی نماز اول وقت بخونی یه لحظه توجه به امام زمان بکن احساس میکنی یه قدرت خوبی در اراده تو پیدا میشه و بلند میشی...
واقعا در عالم هیییچ کسی مثل امام زمان نمیتونه خیلی سریع مشکلات انسان رو حل کنه.
❇️ خیلیا میرن سراغ دعا و قرآن و نماز و امام زاده و کتاب و ... بله همه اینا خوب و لازمه ولی اگه کسی میخواد خیلی سریع به نتیجه برسه حتما باید توسل به امام زمان علیه السلام کنه...
💥 فوق العادس... هر کسی توی دنیا به جایی رسید فقط با عنایت امام زمان بوده و بس...
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 تمام هستی معجزهای است که...
✍🏻 عینصاد
📚 #نامه_های_بلوغ | ص ۲۲
#️⃣ #تربیت
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸بیا این راهُ امتحان کن!
حاجت خودت را کنار بگذار
و فقط برای دل شکستهی امام زمانت حدیث کساء بخوان، بدون هیچ چشمداشتی ...
خواهی دید که برایت جبران خواهد کرد!
🌹شرکت در پویش همگانی حدیث کساء به نیت فرج
⭕شروع چله شنبه ۴ آذر ماه
⭕پایان ولادت حضرت فاطمه (س)
#حدیث_کساء
#حاجت_روایی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
@mohaminalmahdi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای عهدهدار مردم بیدست و پا
آغوش تو پناه دل خستهها
حسین جانم...
#شب_جمعه شب زیارتی
محامین المهدی🌿
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۴۷ شهید مدافع حرم محمد حسن خلیلی تمام شب تا وقت صبح نشستیم پای تعریف کردن و خندید
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۴۸
من،رضا و احمد نشستیم،رضا مقوا را پهن کرد و گفت:موقع کار کسی حرف نزنه،ناراحت میشن.مهدی بنده خدا رنگش مثل گچ شد.میگفت:آقا بیخیال بشید.نمیخواد احضارشون کنید،من خودم همه جا را مرتب میکنم.بچه ها میگفتند:باید احضار بشن،ببینیم چرا اینجوری کردند؟پنجره را نبستم و باهرصدای زوزه سگ که از بیرون می امد،رضا میگفت:روح تفلیس الان اینجاست.مهدی بنده خدا به تنش لرزه افتاد.رضا هم از فرصت استفاده کرد و نعلبکی را روی حرف کشید و به جن بد و بی راه گفت.مهدی حالش بد شد،احمد که خیلی مهدی را دوست داشت،طاقت نیاورد که بیشتر از این مهدی را برسانیم.رفت کنارش نشست و گفت:داداش شوخی کردیم.مهدی گفت:تموم خونه را به هم ریختند،ما همه پیش هم بودیم.احمد گفت،صابر و رسول غروب دیرتر از ما از خونه بیرون اومدند و همه جا را به هم ریختند.رضا نگاهی به صابر کرد و گفت:انصافا گل کاشتی.یه لحظه باور کردم کسی جز تو و رسول خونه را به هم ریخته باشه. با حرف های احمد،مهدی آرام شد و ما زدیم زیر خنده.احمد خندید و گفت:رضا اسم تفلیس و از کجا آوردی؟رضا خندید و گفت،خواستم جن خارجی احضار کنم با کلاس باشه.تا نماز صبح در مورد این موضوع گفتیم و خندیدیم و آن شب يكي از به یاد ماندنی ترین شب های دوران رفاقت ما شد.همه قشنگی قصه که باعث شد در دفترم ثبتش کنم،این بود که شوخی یا حرفی میزدیم،حریم همدیگر را حفظ میکردیم.ساعت ها دور هم بودیم،اما اگر اسم کسی میآمد که در جمع ما نبود ،سریع میگفتیم ولش کنید،در مورد خودمان حرف بزنیم یا کلا حرف را عوض میکردیم. همه ما به تیپ و شکل ظاهری مان اهمیت میدادیم و به قول بچه ها مارک می پوشیدیم ،اما از عرف خارج نمیشدیم.ولی مراقب بودیم حیایی که بینمان هست،از بین نرود.برای نماز همه اهل نماز بودیم وسعی میکردیم اول وقت نماز بخوانیم.یکی از دلایلی تا اذان صبح بیدار می ماندیم،این بود که نمیخواستیم نمازمان قضا شود.وقتی که کنار هم بودیم،خیلی به ما خوش میگذشت و از گناه به شدت پرهیز میکردیم.به قول احمد،خلاف سنگین ما قلیان کشیدن بود و گاهی هم یک نخ سیگار شریکی میکشیدیم و از نصفه دور می انداختیم،این هم برای اون شر و شوری بود که تو دوره جوانی داشتیم.یک رنگ بودن بچه ها بزرگ ترین حسن جمع ما بود.تقید همگی ما به نماز زیاد بود و دوستی میگفت:قرار باشه دستمون را بگیرند،به خاطر همین نماز نگاهمون میکنن،هیئت، مسافرت،قهوه خانه یا کوه رفتن ،فرقی نداشت.بچه ها باهم یک رنگ و زلال بودیم. به من ثابت شده بود در عالم رفاقت،با هم صادق هستیم.من تک تک آن ها را دوست داشتم و سعی میکردم برایشان رفیق خوبی باشم.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۴۹
فصل دهم.آموزش
بعداز فرصت استراحتی که پیدا کردم به محل کار رفتم و یکی از مهم ترین چیزهایی که پیگیری کردم،بحث تجهیز کارگاه تخریب بود.به حاج محمد گفتم:ما کارگاه مجهز داشته باشیم ،هم برای کار راحتیم ،هم زمان آموزش دستمون بازتره.رضا از این فکر استقبال کرد.به من کمک کرد یکی دوبار برای گرفتن یک اتاق در مقر،با سید تماس گرفتم.
ولی آخرین جواب این بود که،باید بیایی و با توجه به موقعیت جدید مقر،جای خودت را مشخص کنی.
کار در منطقه سخت شده بود.مسلحین با پیشرفت هایی که داشتند،توانستند حلب را محاصره کنند.چون جنگ ذره به ذره خاک را درگیر کرده بود.آن هابه خاطر آشنا بودن به خاک،داشتن توان مالی و تجهیزات نظامی پیشرفته،روستاهای مسیرشان را یا با تهاجم نظامی ویران،یا با توان مالی،بزرگان قبایل را تطمیع و یا با ایجاد رعب و وحشت مجبور به سکوت و اعلام بی طرفی کرده بودند.در حقیقت از همه آنچه داشتند،استفاده کرده بودند تا حلب برسند.
عبور مسلحین به صورت لکه ای بود و گاهی در یک منطقه کوچک فقط چند خانه را به اشغال خودشان درآورده بودند.فاصله نیروهای ما و دشمن دربعضی نقاط به کمتر از چندصد متر میرسید.رشد و نفوذ دشمن در قالب داعش،جبهه النصره،احرار شام و هرگروه دیگری زنگ خطری برای امنیت منطقه بود.گزارش تحرکات سیاسی منطقه و پیشروی های نظامی نشان میداد با پشتیبانی گسترده اسرائیل، هدف نهایی کشور ماست و همین امر حساسیت کار را بیشتر کرده بود.
اسمم را برای اولین اعزام دادم و از حاج محمد خواستم که با اعلام نیاز من موافقت کند.با رضا و یونس بیشترین تمرکز را روی بحث آموزش گذاشتیم. نیروهای بومی یا هیچ شناختی به اصول جنگیدن نداشتند،یا اگر هم کمترین آشنایی را داشتند ،توان مقابله را در خود نمیدند.با کمترین حمله،روستا و محل زندگی خودشان را تخلیه میکردند و این کار،جای پای بیشتری به دشمن می داد.این آموزش ها می توانست به تک تک آن ها این اعتماد به نفس را بدهد که خود شما باید از خاک و ناموستان دفاع کنید.گروه اعزام مشخص شد و خدارو شکر اسم من نیز در لیست بود.هم زمان،روح الله و یکی دونفر از دوستانش در شمال بودندتمام تلاشم را کردم تا هماهنگ کنم و برای یک فاصله کوتاه به دیدن روح الله بروم.همین فرصت طلایی باعث شد بتوانم یک دل سیر برادرم را ببینم و با انرژی بیشتری به ماموریت بروم.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
حالا كه تا حريمت ما را نمی برند
ما قلبمان شكستْ حـرم را بياوريد
+این دل دیگر غیر از خانه شما
میل هیچ خانه ندارد حسین جان...
#کنترل_ذهن 134
✅ کنترل ذهن یه قدرتیه که هر کسی بهش دست پیدا کنه میتونه به عالی ترین مقامات دنیا و آخرت برسه... به بهترین جاها...
📌 مثلا یکی از اون عالی ترین جاها اینه که انسان میتونه به اون چیزی که خیلی دوستش داره توجه کنه.
💞ما آدم ها معمولا دوست داشتنی های خوبی داریم که ارتباط عمیقی باهاشون نداریم.
چون کنترلی روی ذهنمون نداریم.
✅ این خیلی مهمه که انسان بتونه روی هر چیزی #عمیقا فکر کنه.
✅ مثلا آدم بشینه در مورد #جاودانگی فکر کنه!
صبر کن ببینم!
- واقعا تا حالا شده در مورد جاودانگی خودت فکر کنی؟😊
#کنترل_ذهن 135
تا حالا به این فکر کردی که تو تا بی نهایت سال آینده جاودانه خواهی شد؟
اصلا تا حالا عمیقا به بهشت فکر کردی؟💕
بیایم یکمی عقب تر!
تا حالا شده به لحظه مرگ فکر کنی؟☺️
✅ بذارید امروز یه تمرین بهتون بدم!
یه تمرین بسیااااار رشد دهنده و خاص!😊💕
این تمرین رو همه میتونید انجام بدید. 👌و جالبه که این تمرین از جنس آگاهی دادن نیست
👈 یعنی من نمیخوام امروز بهتون آگاهی خاصی بدم. بلکه میخوام یه #حسی رو توی شما زنده کنم.
یه حس فوق العاده موثر در زندگی
✔️💥 این حس خیییلی زور داره! انرژی تو رو برای بندگی خدا، هزار برابر میکنه! انرژیت برای کنار گذاشتن هر چیزی که ذهنت رو الکی پر میکنه چندین برابر میشه!
راحت همه ی چیزای به درد نخور رو کنار میذاری!😊
دلم از کار جهان گرفته است..
آمده ام تا مرا بخواهی،
که دلم بر هیچکس قرار نمیگیرد
الّا به تــــو..♥️
#امام_زمان
❌حمایت از اسرائیل فقط خریدن#کوکاکولا و سایر محصولات غذایی حامی رژیم صهیونیستی نیست!
🕎متا (شرکت مادر فیسبوک، واتس اپ و اینستاگرام) بزرگترین شریک رسانه ای اسرائیل!!
🔺دیوید سارانگا، رئیس بخش مدیریت رسانههای اجتماعی #رژیم_حرامزاده_صهیونیستی
از فیسبوک، اینستاگرام، توییتر و یوتیوب برای #بالاترین_میزان_همکاری با این رژیم تشکر کرد.!
✴️ او گفت طی این همکاری بیسابقه، توانستیم ۲۵۰۰ محتوای صوتی و تصویری را به دست بیش از یک میلیارد انگلیسی زبان برسانیم.
❓ آیا می دانستید نشریه اورشلیم پست رژیم صهیونیستی در سال 2011 مارک زاکربرگ را به عنوان تاثیرگذارترین یهودی جهان انتخاب کرده است؟ آیا می دانستید در آن سال جلاد این روزهای غزه (نتانیاهو) پس از زاکربرگ در جایگاه دوم قرار گرفته بود؟
❓آیا می دانستید مدیر اینستاگرام یک یهودی اسرائیلی به نام آدام موسری است؟
❓آیا می دانستید تیم کوک مدیرعامل اپل، لری پیج، سرگئی برین و اریک اشمیت مدیران عامل و مدیران اجرایی آلفابت (شرکت مادر گوگل) همگی یهودی و دشمن اسلام هستند و به روزنامه شارلی هبدو برای توهین به خاتم الانبیاء صلوات الله علیه 250 هزار یوریو اهدا کرده اند؟
❓آیا می دانستید ویکی پدیا توسط یهودیان اداره می شود و با حذف محتوا و صفحات حامی فلسطین، خدمات به ظاهر علمی و خبری فراوانی به رژیم صهیونیستی ارائه می دهد؟
✅ تحریم کالاهای صهیونیستی نباید به برخی کالاهای خوراکی یا پوشاکی منحصر شود.
🔊تشکیلات بصیرت رسانهای
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
محامین المهدی🌿
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۴۹ فصل دهم.آموزش بعداز فرصت استراحتی که پیدا کردم به محل کار رفتم و یکی از مهم ترین
🌟#رفیق_مثل_رسول 🌟۵۰
فصل یازدهم.حلب.
فکر میکنم حدود ساعت ۲صبح بود که اعلام کردند بالای آسمان دمشق هستیم.هواپیما ارتفاع را کم کرد.مهماندار از ما خواست که کمربندها را ببندیم.چراغ های داخل هواپیماخاموش شد.خودم را روی صندلی بالا کشیدم و گفتم:به سلامتی حسابی منتظر اومدنمون هستند.حسین لبخندی زد و گفت:خدا به خلبان خیر بده،فکر کنم چراغ خاموش داره میره جلوی هتل بشینه.محسن که تازه از خواب بیدار شده بود به سمت من سرک کشید و پرسید قصه چیه؟گفتم آمارت و گرفتن،فقط به جای فرش قرمز از ضدهوایی استفاده میکنند. محسن سرش را به پشتی صندلی تکیه دادوگفت:بااین حساب به زمین نرسیده،آسمونی میشیم.
هواپیما دوباره اوج گفت،و این نشان میداد برای نشستن باید منتظر یک فرصت مناسب باشیم.هواپیما به سمت راست مایل شد.انگار .یک نفر مارا به طرف جلوی صندلی هامان هل داد،حس کردم موتورها خاموش شد محسن گفت:خوب ،به سلامتی نشست.
وارد سالن فرودگاه که شدیم،داخل سالن یا اکثر شیشه ها شکسته بود.امنیت فرودگاه دمشق دست بچه های خودمون بود
همراه با بچه ها به سمت درب خروجی سالن می رفتیم که برای یک لحظه زمین زیر پای ما لرزید.از صدا و موج انفجار میشد فهمید که دشمن نزدیکی فرودگاه را زده است.یکی از بچه های ایرانی نزدیک آمد و گفت:آقا سید منو فرستادن،همراهیتون کنم.
همین که شرایط آرام تر شد،با ماشین به سمت شهر راه افتادیم.از سری قبل دست اندازهای اتوبان بیشتر شده بود.محافظی که داخل ماشینمان بود،گفت:هر چاله ای که رد میکنیم،با خمپاره یا موشک زدند.
ماشین با آخرین سرعت ممکن حرکت میکرد. راننده پسر جوان سوری بود که تمام حواسش به برنامه ای بود که از رادیو درحال پخش بود.به حسین گفتم:میترسه به قصه شب نرسه که این قدر تند میره؟باخنده گفت:نه،از یه لحظه سوخاری شدن خیلی خوشش نمیاد.
به شهر که نزدیک شدیم، صدای تیراندازی و انفجار شنیده نمیشد،یکی از بچه ها گفت:اینا ساعتی میجنگند.الان ساعت استراحتشونه و شهر وضعیت بهتری داره.از چند خیابان و کوچه رد شدیم تا به مقر جدیدمان رسیدیم.ساختمان بهتری بود.سید با یکی دونفر همراه به دیدن ما آمدند.قبل از نماز صبح یک جلسه توجیهی گذاشتند و قرار شد با یک پرواز نظامی ما به حلب برویم،البته شهر در محاصره بود و ما به نزدیک ترین مقر که از قبل هم برای آموزش نیروهای نظامی از آن استفاده میکردند، رفتیم.
بعد از جلسه همین که سر سید خلوت شد،کنارش نشستم و گفتم:سیدجان کارگاه تخریب که قولش دادی,چی شد؟
سید گفت":یه قسمت هست که قبلا رضا فعالش کرده برو ببین.خیلی خوشحال شدم و از سید تشکر کردم.نماز صبح را پشت سر سید خواندیم .هوا داشت روشن میشد که برای زیارت به حرم رفتیم.
زندگی نامه شهید مدافع حرم 🕊🌹
#رسول_خلیلی
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
#سلام_امام_زمانم🥀
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ...
🌱سلام بر تو ای مولایم،
سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد!
بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو...
📚 صحیفه مهدیه، دعای استغاثه به حضرت صاحب الزمان عج
🥀┄┅═✧❁✧═┅┄🥀
#ایهاالعزیز
ای بهترین بهانہ خلقت ظہور کن
صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن
آقا بیا و با قدمی گرم و مہربان
قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن
صبر و قرار رفته ز دلہای عاشقان
با دسٺ عشق آتش دل را صبۅر کن
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
https://eitaa.com/joinchat/1323696266Cf68599de56
▪️هنگامی که امیرالمومنین علیه السلام به خواستگاری حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند،
حضرت زهرا سلام الله علیها به پدر عرض کردند:
اگر مهریه من هم درهم و دینار باشد چه فرقی با دختران دیگر دارم؟!
از خدا میخواهم مهریه مرا شفاعت گنهکاران امت قرار دهد.
جبرئیل همان لحظه نازل شد.
در دستش حریری بود که در آن نوشته بود:
جَعَلَ اللَّهُ مَهْرَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى شَفَاعَةَ أُمَّتِهِ الْعَاصِينَ
«خداوند، مهریه فاطمۀ زهرا دختر محمد مصطفی صلی الله علیه وآله را شفاعت گنهکاران امّت قرار داد».
حضرت زهرا سلام الله علیها وصیّت نمود تا آن حریر در کفنش گذاشته شود و فرمود:
وقتی روز قیامت محشور شوم این حریر را برمیدارم و گنهکاران امت پدرم را شفاعت میکنم.
روز اول چله حدیث کسا
📚 اخبارالدُوَل، ج۱، ص۲۵۸.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@mohaminalmahdi
🏴 مجموعه پروفایل برای ایام فاطمیه
🔘 تصاویر ویژه پروفایل با کیفیت بالا
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
@mohaminalmahdi