eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
21.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
817 ویدیو
27 فایل
کانال مشاوره ازدواج و روابط عاطفی فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 تلگرام ما t.me/mohammadi2i تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii مکتب‌ خونه @soalatkhososi تنهایی @anjomantanhai
مشاهده در ایتا
دانلود
با مخالفت خانواده ها برای ازدواج چیکار کنیم؟ (اگر کسی تجربه این رو داره که با کسی وارد رابطه شده و خانواده اش مخالفت کردن با ازدواجش تجربه اش رو بهمون بگه. بگه چقد طول کشید و آخرش چی شد؟) @mohammadii3
سلام آقای محمدی والا ما خواستگاری دختر خانمی رفتیم که یک جلسه مادرا باهم صحبت کردن و جلسه دوم ماهم حضور داشتیم بعد از همون جلسه جواب منفی دادن و گفتن به خواستگار دیگه ای بله گفتن. اما دختر خانم به مادرم میگفتن که نه ما به کسی دیگه ای جواب مثبت ندادیم این شد که ما دونفر بدون اطلاع خانواده ها در ارتباط بودیم و پیام می‌دادیم حدودا ۱۰ بار هم بیرون رفتیم هر چند وقت یبار دختر خانم نظرشون منفی میشد و می‌گفت تموم کنیم چون نتیجه نداره ولی بعد از مدتی دوباره برمیگشتیم‌. همه اینا بیش از یکسال طول کشید و آخر سر گفت نظر خودمم منفیه و انقد خانواده شون مخالفت داشتن که اینم نظرش برگشته و در کمتر از یکماه بعدش متوجه شدم رفته ازدواج کرده😐 کلی تناقض رفتاری داشت و ابهام برام باقی گذاشت. و مقاومت جلوی مخالفت خانواده شون نتیجه ای نداشت جز هدر دادن عمر و سرمایه عاطفی و...
سلام.... خانواده ما با خانواده همسرم آشنایی ۳۰،۴۰ ساله دارند ..ولی وقتی اومدن خاستگاری پدرم مخالفت کرد نه به خاطر مسائل اخلاقی و این حرفا فقط به خاطر شرایط شغلی همسرم که واقعا شرایط سختی دارن و ماموریت های چند ماهه و خطری که داره شغلشون و من چون تک دختر بودم پدرم بیشتر مخالفت میکرد...یک سال طول کشید خانواده همسرم یک سال زنگ زدن پیگیر بودن اومدن خاستگاری من ولی آخرش دیگه خودم گفتم من مشکلی با کارش ندارم ..بی احترامی نکردم تو روشون واینسادم ولی حرف زدم چون من واقعا همسرمو دوس داشتم .انقدر اومدن خاستگاری پدرم آخرش کوتاه اومد بابام همیشه میگفت نه میتونم بله بگم به خاطر شغلش و نه میتونم نه بگم به خاطر خانواده و شخصیت بسیار خوبش... تهش دیگه راضی شد و الان من و خانوادم راضی ترین هستیم از این وصلت...
سلام مامان بابای من با اینکه فامیل بودن خانواده ها بشدت مخالفت کردن با ازدواج شون و 5 سال طول کشید تا عروسی گرفتن. بعد عروسی هم سال‌های اول خیلی خیلی خیلی اذیت شدن از دخالت و سنگ جلو پا انداختن گرفته تا نادیده گرفتن و تفاوت گذاشتن و.... ، اما مامان و بابام چون خاطر همو میخواستن پای هم ایستادن و 20 و خورده ای ساله باهمن. اما بقول مامانم پوست شون کنده شد تو اون سالها
خانواده همسرم با ازدواج برادر شوهرم مخالفت شدیددددد داشتند و هنوزم دارند، با اینکه بیش از شش سال از ازدواجشون می گذره و یک دختر سه ساله دارند.... به وضوح تفاوت رفتاری و مقایسه بین من و جاریم وجود داره... و این موضوع هر دوی ما رو رنج میده😔😓 علت مخالفتشان هم کم بینایی شدید دختر خانم، دوستی قبل از ازدواج،از نظر وضعیت مالی هم نسبت به خانواده همسرم سطح پایین تری دارند و البته از نظر فرهنگی نیز ایضا..... و واقعا به نظرم توی این زندگی پوست جفتشون داره کنده میشه .... از مدل عروسی گرفتن که خانواده ها جدا جدا هر کدوم گرفتند و بیشتر شبیه مراسم عزا بود تا شادی ( آنقدر که گریه و نگاه های سنگینی وجود داشت.) تا الان با اینکه شاید کمی خانواده همسرم کوتاه اومدند اما هنوزم که هنوزه توی دور همی های خانوادگی هم توجهی بهشون نمیشه و نادیده گرفته میشن.... زندگی زناشویی به خودی خود دارای چالش های فراوانی هست اما وقتی یه چالش های از قبل از ازدواج هم بهش اضافه بشه ده وضعیت گاهی از کنترل خارج میشه.
سلام یه اتفاقی ک برا خودم افتاده وفکرشم نمیکردم اینه که حدود یه سال قبل یکی از هم دانشگاهی هام اومدن خاسگاری که من به شدددتتتتتت هررررچه تمام علاقه مند بودم ولی خانواده مخالفت کردن ومن به نظرشون احترام گذاشتم و پا گذاشتم رو دل خودم چندماه حالم واقعا بد بود خانواده اون آقاهم همچنان پیگیر بودن و... تا اینکه به واسطه گفتم اگه ایشون انقدر مصر هستن باید صبر کنن حالا بعد یکسال مهر ایشون از دلم بیرون رفته نظرم شبیه خانوادم شده انگار از حالت جو گیری اون روزا خارج شدم و به وضوح میتونم تفاوت ها مونو ببینم اما میترسم اون آقا تمام سالو بهم فکر کرده باشن و بیخیال نشده باشن شرایط عجیبیه اما روزی صدبار شکر که تو اون روزای احساسی وجوگیری رو حرفم پافشاري نکردم
من همین الان مشکل دارم سر مهریه من گفتم یدونه سکه خانواده با دعوا و‌.. که جرا گفتی باید بگی بالای ۱۴ تا سکه با این من توان جهزیه دادن ندارم و طرف مقابل هم قبول کردن خانواده من توقع بی جا داره الان هیچ پسر وخانواده پسری قبول نمیکنه که دختر جهیزیه نیاره خانواده ها مقصرن همیشه بعد میگن چرا ازدواج اسان نمیگیرین چرا چرا .... من که برا هر سنگ اندازی از طرف خانوادم واقعا نمیبخشم
مخالفت خانواده ها...‌ ۵سال صبرکردم هر روزگفت من راضیشون می کنم ،درست میشه،امانشد🙃🙃 به جای خانوادش ،ما کم آوردیم وتموم کردیم همه چیزو.. برای خانواده کنترل گر ،هیچ وقت راضی شدنی وجودندارد فقط فقط فرسایشیه و پیرمیشه آدم اشتباه منونکنید،زودترخودتونوازمنجلاب بکشیدبیرون
من با اقاپسری یک سال و نیم دوست بودم و ایشون به من قول داده بودند که تحت هیچ شرایطی خانوادشون ناراضی نیستن باازدواج ما و قلق راضی کردن خانوادشونو بلدن اما زمانی ک قضیه ازدواجو باخانوادشون مطرح کردن صراحتا مادر ایوشن رد کرد حتی بعد یک سال تلاش من و ایشون همه فامیل و پدر ایشونم حتی راضی شدن ولی مادرشون حاضر نشدن حتی نسبت به من شناخت پیدا کنن.(ماازدوشهر مختلف بودیم)و درنهایت بعد حال روحی افتضاحم و ناراحتی ایشون از هم جدا شدیم و باید بگم واقعا دوران بسیار سختیو پشت سرگذاشتم و الان به مرحله ای رسیدم ک حتی وقتی پسری همراه باخانوادش به طور سنتی میان خواستگاری حتی به اون پسرهم اعتماد ندارم. درنتیجه توسن کم عاشق نشید ک عشق کورتون کنه رابطه ای که خانواده راضی نباشن خودتونم بکشید ن به وصال میرسه حتی اگرم برسه شماهیچ ارزش و احترامی پیش اون خانواده ندارید.