🗒 #داستان_روز 2
#بوی_کینه !
روزی لقمان به فرزندش گفت: «از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به شماره آدمیانی که آنان را دشمن می دانی و از آنان بدت میآید پیاز بگذار!»
پسر لقمان چنین کرد. لقمان گفت: « از امروز هرکجا که بروی این کیسه را با خود ببر!»
یک هفته گذشت. فرزندش گفت: «پدرجان! دیگر خسته شدم. این پیازها هم گندیده و بدبو شده اند و بوی بد آن مرا می آزارند. بگذار دیگر این کیسه را بر زمین بگذارم.»
لقمان پاسخ داد: «این بوی بد و بار سنگین همانند کینه ای است که از دیگران در دل داری. این کینه، تو را از صفا می اندازد و دلت را می گنداند. کینه دیگران را بر زمین بگذار!»