از درويشي خویش انديش
مرد به خانه گريخت. در را به روي خود بست و در کنجي نشست. طفلان، به عادت هر شب، گرد او جمع شدند.
سر از گريبان بيرون نياورد.
همسر آمد و گفت: اي مرد، تو را چه افتاده است؟
مرد سر از گريبان بيرون نياورد.
زن، نزديک شوي شد. آهسته در گوش مرد گفت: به خداي که هرگز تو را چنين زار و غمناک نديده بودم. بگو تو را چه پیش آمده است؟
صداي مرد را شنيد:
- رهايم کن.
زن گفت: تو نيز مرا از غم آزاد کن و راز دل بگو.
گفت: امشب به مسجد بودم. واعظ ميگفت: هر که خدا را تشبيه کند و نشسته بر عرش داند، جاي او دوزخ است. شب پيشين واعظي ديگر بر منبر بود. او ميگفت: هر کس كه نشستن خدا را بر عرش تأويل يا انكار کند، جاي او دوزخ است. اکنون ما کدام گيريم که دوزخی نباشیم؟ بر چه باشيم که مسلمان بمیریم؟ عاجز شديم!
زن گفت: اي مرد، هيچ عاجز مشو و سرگردان مباش و غم مخور. خدا اگر بر عرش است و اگر بيعرش است، اگر در جاي است و اگر بيجاي است، اگر سزاوار تشبیه است و اگر خواستار تنزیه است، هر چه هست نامش پرآوازه باد و دولتش پاينده! تو از درويشي خویش انديش که سفرهات بینان است و خانهات بیچراغ.
(از کتاب مقالات شمس تبریزی، با ویرایش و تلخیص)
#مقالات
#شمس_تبریزی
#درویش
#تشبیه_تنزیه
#مهندسی_فرهنگی
https://eitaa.com/joinchat/1801519111Cba7e16497a