•|#فرار_ازگناه|•
🔺امــام عــلــے (علـیـه السـلام)
•{زڪات زیبایے، عفت و پاڪدامنےاست}•
باشگاه ڪشتے بودیم ڪہ یڪےاز بچهها به ابراهیم گفت:
«ابرام جـون! تیپ و هیڪلت خیلے جالـب شده. توی راه ڪہ مےاومدی
دو تا دختر پشت سرت بودند و مرتب از تو حرف میزدند».
بعد ادامه داد: «شلوار و پیرهن شیڪ ڪہ پوشیدے،
ساڪ ورزشی هم که دست گرفتی، کاملاً معلومه ورزشڪاری!»
ابراهیم خیلے ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلا توقع چنین چیزی را نداشت.
جلسه بعد ڪہ ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی هم ڪیسہ پلاستیڪی دست گرفته بود.
تیپش به هر آدمی میخورد غیر از کشتےگیر. بچهها میگفتند: «تو دیگه چه جور آدمی هستی! ما باشگاه میایم تا هیکل ورزشکاری پیدا کنیم. بعد هم لباس تنگ بپوشیم. اما تو با این هیکل قشنگ و رو فُرم، آخه این چه لباس هائیه که می پوشی؟!»
ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: «ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛ به هر نیت دیگهای باشه، فقط ضرره».
♥️|#شهید_ابراهیم_هادے
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
•|#فرار_ازگناه|•
🔺امام صادق (؏)؛
از نگـاه [ناپاک] بپرهیزید که چنـین نگـاهـےتخم شهـوت ࢪا در دل مےکارد و همین براى فتنهى صاحب آن دڵ بس است.
«دانشجو بابایی، ساعت دو بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور کند!»
این جمله یکی از داغترین خبرهایی بود که بولتن خبری پایگاه "ریس" آمریکا چاپ کرده بود. عباس گفت: «چند شب پیش، کلنل "باکستر" فرمانده پایگاه و همسرش که از یه مهمونی شبونه بر میگشتند، من رو در حال دویدن توی میدون چمن پایگاه دیدند و برای دویدن در اون موقع شب توضیح خواستند». گفتم: «خوابم نمی اومد؛ خواستم ورزش کنم تا خسته بشم». هر دو با تعجب نگاهم کردند. فهمیدم جوابم قانع کننده نبوده.
ادامه دادم: «مسائلی که اطرافم می گذره باعث میشه شیطان با وسوسه هاش من رو به گناه بکشه. در دین ما سفارش شده این وقت ها بدویم یا دوش آب سرد بگیریم».
حرفم که تموم شد، تا چند دقیقه بهم میخندیدند. طبیعی هم بود. با ذهنیتی که اون ها در مورد مسائل جنسی داشتند، نمی تونستند رفتار من رو درک کنند.
♥️|شهید عباس بابایے
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
•|#فرار_ازگناه|•
🔺رسول خدا (ص)؛
از خود حساب بڪشيد پيش از آن ڪہ بہ حساب شما برسند واعماڵ خود را وزن كنيد پيش از آنكه آنها را بسنجند و براى روز قيامت خويشتن را آماده سازيد.
دفترچهی کوچڪے همیشه همراهش بود. بعضی وقتها با عجلہ از جیبش در مےآورد و علامتے در یڪے از صفحات مےگذاشت. میگفت: «اشتباهاتم رو توی این دفتر علامت میزنم».
برایم عجیب بود که محمدرضا، اسوهی تقوا و اخلاق بچهها آنقدر گناه داشته باشد ڪہ برای کم کردنش مجبور باشد دفتری ڪنار بگذارد.
چند روز قبل از شهادتش به طور اتفاقی دفترچهاش را نگاه ڪردم. خوب که ورق زدم دیدم بیشترِ صفحاتِ دفتر، مثل قلبِ محمدرضا سفیدِ سفید است.
♥️| شهید محمدرضا ایستان
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
•|#فرار_ازگناه|•
🔺امــام صـادق (علـــيه الســلام)
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شدهاند. پس هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.
چشمشان که به مهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دورهاش کردند و شروع کردند به شعار دادن: «فرمانده آزاده، آمادهایم آماده!» هر کسی هم که دستش به مهدی میرسید، امان نمیداد؛ شروع میکرد به بوسیدن. مخمصهای بود برای خودش.
خلاصه به هر سختیای که بود از چنگ بچههای بسیجی خلاص شد، اما به جای اینکه از این همه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک به خودش نهیب میزد: «مهدی! خیال نکنی کسی شدی که اینا اینقدر بهت اهمیت میدن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجیهایی...».
♥️|شهید مهدی زینالدین
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
•|#فرار_ازگناه|•
رسول خدا (ص)
•{هر كس امر به معروف و نهى از منكر نمايد، جانشين خدا در زمين و جانشين رسول اوست.}•
مجالس مهمونی یڪے از جاهائیه کہ بستر برای حرف زدن از دیگران آمادهی آمادهس.
توی یڪےاز همین مھمونیها، منم مثل بقیه شروع ڪردم به حرف زدن در مورد یڪی از آشناها.
وقتی از مجلس برمیگشتیم، محمد گفت: «مےدونی غیبت ڪردی! حالا باید بریم درِ خونهشون تا بگی پشتِ سرش چی گفتے».
گفتم: « اینطوری که پاک آبروم میره».
با خنده گفت: «تو که از بندهی خدا اینقدر میترسے، چرا از خودِ خدا نمیترسے؟!» همین یھ جملھ برام کافے بود تا دیگه نه غیبت کننده باشم و نه شنوندهی غیبت.
♥️| شهید محمدگࢪامے
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
•|#فرار_ازگناه|•
🔺رسول خدا (ص)؛
{همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرو نهاده شود، چشمی که در راه خدا شب زنده دار باشد.}
با اصرار میخواست از طبقهی دومِ آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود.
با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» گفت: «طبقهی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».
وقتے خواستهاش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصے گفت: «آسایشگاه بالا کُلے سرقفلی داره، ولے به روی چشم منتقلش مےڪنم پایین».
♥️ | #شهید_عباس_بابایے
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
•|#فرار_ازگناه|•
●امـــام کـاظــــم (علیه السلام)
{از ما نيست كسى كه هر روز اعمال خود را محاسبه نكند تا اگر نيكى كرده از خدا بخواهد بيشتر نيكى كند و خدا را بر آن سپاس گويد و اگر بدى كرده از خدا آمرزش بخواهد و توبه نمايد.}
برای خودش قانونهای دهگانه درست کرده بود.
قانونها ترکیبی بود از اعتراف و جریمه.
1. بارالها! اعتراف میکنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. (حداقل روزی ده آیه قرآن بخوانم).
2. پروردگارا! اعتراف میکنم از اینکه نمازم را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود. (حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم.)
3. خدایا! اعتراف میکنم از اینکه مرگ را فراموش کردم. (حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز توبه بخوانم).
4. خدایا! اعتراف میکنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و [برای] نماز شب هم بیدار نشدم. (حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است که شبهای سه شنبه و شب جمعه باشد).
و...
♥️|شهید سیدمجتبی علمدار
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
•|#فرار_ازگناه|•
●|امــامعــلــے (؏)؛
محفوظ بودن زن، براى سلامتےاش مفيدتر است و
زيبايے او را با دوامتر مے ڪند.
وقتے از چیزے ناراحت مےشد، با هیچڪس حرف نمےزد و فقط سڪوت مےڪرد.
یڪ روز ڪھ از نماز جمعه برگشت، دیدم خیلی ساکت هست. پرسیدم: «داداش اتفاقی افتاده؟ ناراحت به نظر میرسی!»
با همان حجب و حیای همیشگیاش گفت: «ڪاش خانمها بیشتر مراقب حجابشون بودند. امروز پرده قسمت زنونه کنده شد و بے اختیار چشمم افتاد به خانمی که چادر سرش نبود و موهاش کامل پیدا بود؛ اگه بیشتر مراعات مےکردند، ثواب نماز ما هم با گناه آلوده نمےشد».
♥️| شهیدعلےماهانے
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
•|#فرار_ازگناه|•
•|رسول خدا (ص)
حیا و عفت نیڪو است و از زنان نیڪوتࢪ است.
یڪ بار زمان جنگ رفتم خانهشان؛ درست همان زمانے ڪھ بمبارانهای هوایے امانِ مردم را بریده بود.
اواخر شب، وقتی میخواستیم بخوابیم، گلدستھ را با پوشش و حجاب کامل دیدم! با تعجب پرسیدم: «دخترم کاری پیش اومده؟ جایی میخوای بری؟!»
گفت: «نه. پدر جان! اینجا هر لحظه ممکنه بمباران هوایے بشه، ممڪنه فردا صبح زنده نباشیم و به همین خاطر باید آمادگےکامل داشته باشیم تا وقتی بدن ما رو از زیر آوار دࢪمیارن، حجابمون کامل باشه».
♥️|شهیده گلدسته محمدیان
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━┓
@moharam_98•ڪپےباذڪرصلوات
┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱┛