ورود اسراى اهل بیت(علیهم السلام) به مجلس یزید ملعون
پس از این که کاروان اسیران وارد شام شدند، آنان را روانه مسجد جامع شهر کردند و در آنجا منتظر ماندند تا اجازه ورود به مجلس یزید صادر شود. پس از این که اجازه ورود داده شد، اهل بیت(علیهم السلام) را در روز دوم صفر سال 61 هـ .ق. در حالى که دست مردها را به گردنشان بسته بودند و همه کودکان و زنان را به یک زنجیر متّصل کرده بودند وارد مجلس یزید کردند.
یزید مست و مغرور از کرده خویش بر تخت تکیه داده و مجلس بزم برپا ساخته بود. سر مقدس سالار شهیدان را شست وشو داده و در حالى که محاسن مبارکش را شانه زده بودند، در تشتى از طلا مقابل یزید گذاشتند و او با چوب خیزرانى که در دست داشت، نسبت به حضرت اسائه ادب میکرد. عقیله عرب زینب کبرى(سلام الله علیها) با دیدن این صحنه دست برد و گریبان چاک زد و فریاد کرد: «وا حسیناه! وا حبیب رسول الله!» که از صداى آن حضرت، حاضران به گریه افتادند .
ابو برزه اسلمی که از اصحاب رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بود خطاب به یزید گفت: «به لب و دندان کسى بىاحترامی میکنى که من شاهد بودم رسول خدا(صلی الله علیه و اله)، همین لبها و دندانها را میبوسید و به حسن و حسین علیهما السلام) میفرمود: “شما سرور جوانان اهل بهشتید” اى یزید! خدا تو را نابود کند، خدا تو را لعنت کند!». یزید آب جو طلب میکرد و به یاران خود میداد و در حین قمار بازى و شرابخواری، نسبت به سر مقدس ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) هَتک حرمت مینمود که قلم از نوشتن آن شرم دارد.
سکینه بنت الحسین(سلام الله علیها) میفرماید: «به خدا سوگند من از یزید کافرتر و ستمکارتر و سنگدلتر ندیدهام!» امام على بن موسى الرضا(علیهما السلام) در این باره فرمودند: «شیعیان ما هرگز آب جو نمیخورند چرا که مخصوص دشمنان ماست … و نخستین بار یزید، در مقابل سر نازنین جدم حسین بن على(علیهما السلام) آن را نوشید».
امام زین العابدین(علیه السلام) در اوج مصیبت و مظلومیت اما با کمال شجاعت و صلابت وارد مجلس شدند و خطاب به یزید فرمودند: «اگر رسول الله(صلی الله علیه و آله) ما را در این حالت ببینند گمان دارى با تو چه خواهد کرد؟!»
سپس فرمودند: «اى یزید! واى بر تو! اگر میدانستى چه عمل زشتى را مرتکب شدهاى و با پدرم و اهل بیت و برادرم و عموهاى من چه کردهاى مسلماً به کوهها میگریختی! و روى خاکستر مینشستى و فریاد بلند میکردی!»
«سَر پدرم حسین فرزند فاطمه و على(علیه السلام) را بر سر دروازه شهر آویختی؟ … تو را به خوارى و پشیمانى روزی بشارت میدهم که در آن روز چشمان مردمان گریان است».
در چنین وضعیتی که یزید جسارت و بىخیالى را تا بدین حد رسانید، دیگر وقت آن رسید که بار دیگر چهره ننگین یزیدیان براى مردم که قدرى آمادگى پیدا کرده بودند، آشکار گردد و تبلیغات مسموم معاویه بر ضد اهل بیت(علیهم السلام) نقش بر آب شود؛ یعنی زینب کبرى(سلام الله علیها)، پیام آور کربلا و بیانگر نهضت حسینى، بار دیگر وارد میدان شود و به وظیفه سنگین خویش عمل کند. آن حضرت با وجودى که داغدار و مصیبت زده بودند، با عظمت و شکوه، چونان مادرش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و همچون پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین على بن ابىطالب(علیه السلام) به پا خاستند و خطبهاى بلیغ ایراد فرمودند.
سخنان عقیله عرب(سلام الله علیها) آن چنان در میان مردم تأثیر گذاشت که شیون و ناله از تمام اهل مجلس بلند شد تا جایى که یزید که در ابتدا مست و مغرور و مشغول بادهگسارى و بىاحترامی بود، سر شرم فرو آورد و براى آرام کردن فضاى مجلس گناهان کشتن امام حسین(علیه السلام) را بر گردن ابن زیاد انداخت.