eitaa logo
هیئت محبان الائمه (ع) _شهرچهاردانگه
692 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
76 فایل
کانال اطلاع رسانی برنامه های مذهبی،فرهنگی هیات محبان الائمه، تهران،چهاردانگه،شهرک گلشهر پیج اینستا گرام https://instagram.com/moheban1361 آپارات http://www.aparat.com/moheban1361 دارالقرآن: @moheban_qoran خیریه: @kh_moheban
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥 | ویدئو تاثیر گذار و قابل تأمل که در مراسم پنجمین یادبود شهدای مدافع حرم شهر چهاردانگه نمایش داده شد / ۸ اسفند ۹۸ 🎥 | لینک پخش ویدئو www.aparat.com/v/BCuIQ ✨ 🌷 🌷 🌷 🌷 🌷 @moheban1361
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم اثبات زنده بودن شهدا رو ببینید دلتون صفای شهدایی بگیره... زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر... 🌷 ۲۲ اسفند روز شهید و بزرگداشت شهدا گرامی باد... #شهید #شهادت #سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی #مراسم_خواستگاری_شهدایی صلوات 😭🌷🍃 @moheban_qoran
🖱الهام حیدری ، همسر شهید طهرانی مقدم ، استاد حوزه علمیه نورالزهرا (س) و حوزه علمیه بانو امین ، روایت ماندگار حضور همسر مقام معظم رهبری در منزل شهید را تعریف می‌کند. او نقل زبان حال آقا در روز انفجار پادگان شهید مدرس را از زبان همسرشان روایت می کند. 🚩 وقتی به من اطلاع دادند که صدایی که شنیدید از محل کار حاج حسن بود، چون من آمادگی ذهنی از زمان جنگ داشتم فقط گفتم: "انا لله و انا الیه راجعون." اصلا انگار خودش به دهان من انداخت. آدم وقتی فکر می‌کند، می‌بیند که کسی مثل ایشان یک انسان سالم و سلامت برود بعد چنین خبری از شهادتش بیاید، تحملش خیلی سنگین است. مصیبت‌های اینگونه خیلی سنگین است. انفجاری که شهادت بزرگانی را به همراه داشته باشد آن هم نه یک نفر بلکه 39 نفر با هم. فرض کنید شما بروید در مجلس ختمی بنشینید که همسران شهدا همه 20 ساله، 22 ساله و جوان باشند. این‌ها همه همسرانشان را دوست داشتند و اشک می‌ریختند. این مصیبت خیلی سنگین است. 🚩 من در این موضوع بیشتر نگران دو دختر کوچکترم بودم. زهرا 5 ساله بود وقتی پدرش شهید شد و دختر دیگرم هم در سن بلوغ بود و درک آن شرایط برای این دو سخت بود. من همه‌اش نگران این‌ها بودم. مانده بودم چگونه خبر را به او بدهم. رفت و امدها در خانه بود و او هم می شنید که برخی تسلیت می‌گفتند اما شاید خیلی خوب متوجه نمی‌شد. هر بار که وسط بازی‌هایش پیش من می‌آمد و در بغلم می‌نشست، من به بهانه‌ای از کربلا برای او با زبان ساده می‌گفتم. مثلا یکبار می‌گفتم حضرت رقیه(س) و حضرت سکینه(س) هم در کربلا به خاطر خدا پدرشان را از دست دادند. زهرا فقط گوش می‌کرد و شاید خیلی هم درک نمی‌کرد. می‌رفت دنبال بازی‌اش دوباره که باز می‌گشت من جمله ای دیگر به او می‌گفتم. 🚩مراسم تشییع شهدا را خیلی مفصل آن شب تلویزیون پخش کرد. وقتی پخش این مراسم از تلویزیون شروع شد من زهرا را در بغلم نشاندم و هر دو با هم این مراسم را دیدیم و اولین بار زهرا قضیه را از تصاویر تشییع پدرش در تلویزیون فهمید. همان موقعی آهی کشید و گفت: مامان بابا شهید شد؟ که من گفتم بله او شهید شده. خب خیلی سخت بود. اما خدا کمک کرد. زهرا هم کم کم با قضیه کنار آمد. اما آه سوزناکی که آن لحظه کشید را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. 🚩تمام ابعاد فعالیتش در حوزه کار را من بعد از شهادت فهمیدم. بستگان حتی خواهر و برادر خودش همه بعد از شهادت ایشان از فعالیت‌هایش مطلع شدند. وقتی مهمترین فعالیت‌های شهید مثلا در برنامه‌های تلویزیون اعلام می‌شد، می‌گفتند ما اصلا در جریان نبودیم و فکر هم نمی‌کردیم که ایشان در این سطح کار کنند. آنقدر برخورد حاج حسن متواضعانه بود که برخی فکر نمی‌کردند که حتی در حد یک تحصیل کرده لیسانس تخصص داشته باشد. اصلا ابراز نمی‌کرد. 🚩حتی در روزهای جنگ و جبهه هم همینطور بود. اصلا از روزهای جبهه‌اش هم چیزی نمی‌گفت. دیده‌اید که کسانی که به جبهه رفته‌اند می‌نشینند و برای بچه‌هایشان خاطره تعریف می‌کنند. او اصلا هیچوقت این‌ها را نمی‌گفت. از بقیه می‌گفت اما از خودش هیچوقت چیزی تعریف نمی‌کرد. اگر من زنی بودم که بعد از جبهه و جنگ با او ازدواج کرده بودم هیچوقت نمی‌فهمیدم که او در جبهه چه کرده است. خیلی کلی در مورد فعالیت‌ها و کار ایشان می‌دانستم. خیلی از همسایه‌ها می‌گفتند که واقعا حاج آقا اینطور بودند و باور نمی‌کردند. 🚩از دیدار با همسر رهبر انقلاب بگویید. چگونه و چطور فراهم شد؟ ایشان برای تسلیت و تسلی دل خانواده به منزل ما آمدند و من فکر می‌کنم این موضوع را اولین بار است که می گویم. مهرماه 91 بعد از نماز مغرب و عشا بود که ایشان آمدند خانه ما. بعد از مقدمات و حرف‌های مختلفی که بین من و ایشان رد و بدل شد من خدمت خانم عرض کردم آن روزی که انفجار پادگان و شهادت بچه‌ها اتفاق افتاد شما کجا بودید؟ واکنش آقا نسبت به این مسئله چطور بود؟ با پاسخ ایشان در واقع صحیح‌ترین خبر را بدون هیچ واسطه‌ای از خود خانم شنیدم. ایشان گفتند که آقا تشریف برده بودند برای صرف غذا سر سفره همین که می‌خواستیم غذا را بخوریم، صدای انفجار آمد. هر دویمان بلند شدیم و از پنجره بیرون را نگاه کردیم. گفتیم شاید در این محوطه و در این اطراف اتفاقی افتاده باشد. خیلی نگران و ناراحت شدیم. ظاهر قضیه اصلا معلوم نبود. آقا بعد از اینکه غذا میل کردند. رفتند برای کارشان از منزل بیرون. شب که آمدند خیلی ناراحت بودند. شاید به ندرت ایشان اینقدر ناراحت بوده‌اند وقتی من از ایشان پرسیدم چه شده است؟ ایشان گفتند که: "یکی از عزیزترین کسانم را از دست دادم" و همسر آقا آنقدر با تمام وجودش این مطلب را تعریف می‌کرد که چشمانشان پر از اشک شده بود. 🌷شادی روح پرفتوح شهداء صلوات 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم @moheban1361
تنهـا ماهی که ندارد اسـت! و تنهـا ماهی که ولادتی ندارد اسـت؛ این یعنی حسیــــن‌علیه‌السلام محـور شـادی و غم اسـت..! :) @moheban1361
🌷یکم خرداد ماه ، سالروز سردار رشید اسلام محمد بروجردی
فصل 7 مسیح کردستان.mp3
26.63M
کتاب صوتی : مسیح کردستان قالب : نمایشی فصل ۷ (فصل پایانی) سردار رشید اسلام محمد بروجردی @moheban1361
# وصیتنامه # شهید_مدافع حرم 💠 من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کند، خیلی چیزها را از دست می دهد. چشم گنهکار لایق نیست... 💠 پشتِ سر ولایت فقیه باشید حجابها بوےِ حضرتِ زهرا ( س ) نمیدهند ، آن را زهرایـے کنید ... @moheban1361
🔰روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم ♦️پنج‌شنبه(۹۸/۱۰/۱۲) - دمشق ساعت ۷ صبح ✍️با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم،هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. ♦️ساعت ۷:۴۵ صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند. 🔹ساعت ۸ صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند ، دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. ♦️گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه . 🔹آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... ♦️ساعت ۱۱:۴۰ ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! 🔹ساعت ۳ عصر حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... ♦️ساعت حدود ۹ شب حاجی از بیروت به دمشق برگشته شخص همراه‌ش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسید بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم 🔹حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت:میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ♦️ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز کرد ساعت ۲ صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. «در آن نوشته بود مرا پاکیزه بپذیر» ☫ @sephbod_soleymani
هدایت شده از جامعه ایمانی مشعر
🚩 در جستجوی شهادت 🔸 ستایشگر اهل‌بیت(ع) 🔹 نسل ما تربیت‌شده حاج‌قاسمی هست که در کوه‌ها و بیابان‌ها در جستجوی بود. حسرت شهادت در وجود تک‌تک ما موج می‌زنه؛ اما قبل از آن آرزوی نابودی را به دل بدخواهانش خواهیم‌گذاشت. 💠 جامعه‌‌ایمانی‌مشعر ✅ @www1542org
🩸صبح بعد از و جریان سیلی خوردن مقداد🩸 🥀 بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل سلام‌الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: ما او را دیشب به خاک سپردیم عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. 🥀 مقداد گفت: این وصیت سلام‌الله‌ علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید. 🥀 عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. 🥀 مقداد گفت: دختر رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علیه‌السلام و سلام‌الله علیها هستم. 🥀 هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه‌السلام است. 🥀 به سوی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی‌طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. 🥀 رسول‌خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز سلام‌الله‌ علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به علیه‌السلام یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا. 🥀 علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی‌فرمود. عقیل پاسخ داد: به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. سلام‌الله‌ علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود..! 📕 فاطمیه مأثور، حجت‌الاسلام حنیفی، صفحه ۲۱۲ 🆔 @mosibatoratebah 🏷
دلنوشته عجیب خانواده شهیدحاج رحمت الله علیه در وصف این شهید عزیز 🔻بسم رب الشهداء والصدیقین و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل‌الله اموات بل احیا عند ربهم یرزقون... اللهم تقبل منا هذا القربان🌹 خدایا این قربانی را از ما بپذیر... خدایا کسی را فدایت کردیم که تمام عمر خواست که دیده نشود... همیشه از دوربین و جلوی دوربین بودن تا حد امکان فراری بود... 🔻 روزهایی را دیدیم که از ۶ صبح تا یک نیمه شب سر کار بود و با آن خستگی نماز شبش ترک نمیشد! 🔹خدایا تو دیدی و شنیدی که روزی حداقل سه جزء قرآن تلاوت میکرد و در ایام ماه مبارک ، هر سه تا چهار روز یک ختم قرآن داشت... 🔹 میگفت: من چشم را برای دو چیز میخواهم، قرآن خواندن و شاید دیدار مهدی فاطمه... از زمان جنگ هر روز زیارت عاشورا اش ترک نمیشد و بیست سالی بود که زیارت را با صد لعن و صد سلام می خواند... خدایا ما ندیدیم نمازش از اول وقت فاصله بگیرد... خدا را شکر که اجر قریب ۴۵ سال مجاهدت عزیز دلمان و نور چشممان سردار محمد رضا زاهدی اینگونه رقم خورد...! و چه عاقبتی بهتر از در روز شهادت امام علی (علیه السلام)! «هنیاً لک» گوارای وجودت... به آرزویت رسیدی @madare0120
🔴 وقتی شهادتت حتی مخالف برانداز رو منقلب می‌کند پیام عذرخواهی پیجی که از اغتشاشات سال قبل تا الان از مهسا امینی و نیکا شاکرمی، توماج صالحی گفته بود و سنگ آنها را به سینه میزد و تا می‌توانست نظام و رئیس جمهور رو تخریب کرده و الان پشیمان است و تمام پست‌های پیجش رو پاک کرده برای تشییع به تهران آمده. او نوشته است : "هیچوقت فکر نمیکردم یه همچین روزی برسه برای من که از کسی که بیشترین انتقاد رو بهش داشتم اینجوری شرمنده بشم من خیلی بهت تهمت زدم من با "ناهار" خوردی ‌ها خندیدم من بدون اینکه سرچ کنم بهت گفتم شش کلاسه من میدونم که شاید خیلی از مخاطبام منو دیگه با این پست نخوان... عیبی نداره من اشتباه کردم برای معذرت خواهی فردا میام نه که بگم نقد ندارم به جریانی که تا الان بهش میگفتم آخوند الان هم به خیلی از آخوند‌های دوزاری نقد دارم و ازشون بدم میاد اما رئیسی؟ نه...! رئیسی سه روزه خواب رو از چشمام گرفته... حلالم کن سید من قول میدم جبران کنم:) و این صفحه هم به زودی تمام پست‌هاش پاک میشه و میخوام بیشتر تحقیق کنم، میخوام حرف‌های طیفی که بهشون اجازه حرف زدن نمیدادم هم بشنوم.. میخوام قصه توماج و مجیدرضا و مهسا رو دوباره بشنوم اما از زبون دیگه من به این تشییع تبریز غبطه خوردم همیشه میخواستم آدم بزرگی رو از نزدیک ببینم اما نمیدونستم یه نفر انقد میتونه بزرگ باشه و درک نشه چقدر برام خنده داره که دیگه حس جالبی نداره که با تمسخر بگم : عرزشی... اما یه صحبت با مخاطبام: میخواستم لحظات شاد و خوب و حتی تلخی رو کنار هم داشته باشیم اما فکرم نسبت به اینکه چی خوبه و چی بد فکر کنم عوض شده.. ببخشید منو و حلالم کنید اصلا هم ناراحت نمیشم اگر بخواید ترک کنید پیج من رو و میدونم که به عقیده‌ همدیگه احترام میذاریم خلاصه که امیدوارم حال دلتون خوب باشه و برای اولین بار هشتگ هایی که برام نامانوس بودن..: " | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0