eitaa logo
🌼محبان مهدے او خواهد آمد ...
322 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
75 فایل
احادیث مهدوی،روشنگری ونشانه های آخرالزمان،،علائم ظهور،سخنرانی استادرائفی پوروپناهیان... 👈کپی مطالب با ذکر صلوات تعحیل در ظهور امام زمان (عج). تاریخ ساخت کانال۱۴۰۰/۰۱/۲۷ آیدی @t_a_l_a_b_e_b_e_r_o_o_z
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تفسیر آیات مهدوی (۳۰) 🌕 سوره نمل آیه ۸۳ ♦️موضوع:رجعت 🔵 ویژه ماه مبارک رمضان 🎙 استاد_اباذری
🔴 مراقبات بعد از ماه مبارک رمضان 🔹 بعد از ماه مبارک طبیعتا یک رجوع به نفسی اتفاق می افتد؛ منتهی رجوع به نفس هم سخت است؛ دانایی و پختگی مي‌خواهد. گذشت، انزوا و اشتغال به اعمال صالح مي‌خواهد. 🔸 نباید انسان خودش را از همه حيث رها كند. طرف در طول ماه مبارک، روزه‌ مي‌گرفته، قرآن زياد مي‌خوانده، خوابش كم بوده، خوراكش همان افطار و سحر هم كم بوده و خيلي خوب پیش می رفته 🔹 یک مرتبه حالا مثلا فرض كنيد كه اربعين (چهله) تمام شد یا ماه رمضان تمام شد؛ ديگر روزه نمي‌گيرد. قرآن هم نمي‌خواند. خوراكش هم زياد مي‌شود. آن ساعات تنهايي و فراغت که داشته را هم ديگر مشغول به امور غیر عبادی می شود و... 🔺 لذا يك مرتبه دچار مشكلات مي‌شود؛ این طور رجوع کردن به نفس خيلي‌ها را به خطر نزدیک می‌کند. 📚 منبع: کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
🌹بســــــــــم الله الرحــمن الرحیـــــــم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ بی روی ماهتان، زندگی به بازیچه ای کودکانه می ماند، تکراری و ملال انگیز ... ایمان به طلوع روشن شماست که امیدمان می دهد، جانمان می بخشد و پویایمان می‌کند .‌.. 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🍃تشرف بى تابگر جناب حجة الاسلام محمد على شاه آبادى نقل كرد: پس از درگذشت عابد مجاهد و عارف ربانى ، مرحوم حاج آقا فخر تهرانى ، مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ حسن معزى فرمود: عادت مرحوم حاج آقا فخر تهرانى اين بود كه وقتى به مجلس علماء وارد مى شد، در كنار در ورودى نشسته و با احترام خاصى از هر گونه اظهار فضلى دورى مى نمود! روزى در اواخر عمر وى ، در محفلى كه حضرات علماء و از جمله آية الله حسن زاده نيز شركت داشتند، ناگاه مرحوم حاج آقا فخر تهرانى با لباسى نامرتب و عبايى كه معلوم بود روى زمين كشيده شده ، وارد مجلس شد و بر خلاف هميشه ، در گوشه اى با حالتى بسيار مضطربانه نشست ؛پس از پايان يافتن مجلس و رفتن حضار و حضرات آقايان ، وقتى از حالت اضطراب و ناراحتى اش پرسيدم ، او رو به من كرد و با افسوس فراوان گفت : يك عمر آرزوى ديدار حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را داشتم ، حال كه نصيبم شد، اكنون از دورى وصالش آرامش ندارم ! بى مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر مرا جز شب ديجور نماندست هنگام وداع تو ز بس گريه كه كردم دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست  💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 کارهای خیر... 🔹رفته بودم اطراف شهر؛ وقتی بر می‌گشتم، خسته بودم. راننده‌ی آژانس که مردی خوش مشرب بود و انگار نمی‌خواست یک مسافر خسته‌ی ملال‌آور را تحمل کنه، به بهانه‌های مختلف حرف می‌زد و بنا نداشت که چهل دقیقه‌ایی را که تو راه بودیم در سکوت بگذرونه. بیشتر حرفهاش مشکلات اجتماعی و اقتصادی روز بود که از زبان خیلی‌ها شنیده می‌شد و ارزش زیادی نداشت. 🔹تصمیم گرفتم و شاید مجبور شدم خستگی و چُرت زدن را کنار بگذارم و این بهانه‌ایی بود برای این که سخن را از حرف‌های کم‌ارزش به سوی علیه السلام تغییر بدم و این بنده‌ی خدا را کمی هم متوجه امام زمان کنم. 🔹پرسیدم: از شغل و کارت راضی هستی؟ پاسخ داد: ای آقا کی راضیه که ما راضی باشیم! و تا آمد غر بزنه؛ گفتم: سوالی دارم! به نظر تو با چه کارهایی می‌شه برکت زندگی و کار را زیاد کرد؟ کمی فکر کرد و گفت: با راستی و درستی! نان حلال! چشم پاک!. 🔹 از جواب‌هاش معلوم بود که آدم با اعتقادیه. گفتم: چه خوب! من از تو درس گرفتم و دوست دارم یه کاری که من چندین ساله انجام می‌دم و برکت مال و زندگیم را خیلی زیاد کرده را برایت بگم و میل دارم تو را هم با این کار پر سود آشنا کنم! 🔹استقبال کرد. ابتدا در مورد برکت در مال و خانواده و … کمی حرف زدم و بعد گفتم: من از ابتدای زندگی و به لطف استادی که راهنمایی‌ام کرد، موفق شدم امام زمان را در درآمدم شریک کنم! با تعجب پرسید: امام زمان؟ شریک؟ گفتم: عجله نکن! من از همون روزهای اول هر وقت درآمدی داشته‌ام یک درصد از آن را به امام زمان علیه السلام اختصاص داده‌ام. فکرش را بکن! امام زمان در مال تو شریک باشه! چه برکتی می‌کنه! پرسید: یعنی اون یک درصد را چه کار می‌کنی؟ گفتم: به نفع امام زمان خرج کارهای خیر می‌کنم! گفت: مثلا چه کارهایی؟ 🔹 از سوال‌هاش معلوم بود که ذهنش درگیر شده و من هم که خواب از سرم پریده بود، گفتم: هر کار خوب و خیری که دوست داری می‌تونی انجام بدی ولی به نیابت از امام زمان علیه السلام. می‌تونی پول را به فقیر بدی یا به یک خیریه کمک کنی یا بزاری شب جمعه به نیابت از امام زمان، خرج اموات کنی و یا نیمه‌ی شعبان که شد برای ایشون شیرینی بدی یا جشنی بگیری و خیلی کارهای دیگه! 👌من از این کار خیلی خیر و برکت دیده‌ام و گرفتاری‌های روزمره‌ایی که بسیاری از مردم را رنج می‌ده کمتر گریبان من را گرفته! 🔹حالا آن مرد حراف و شلوغ رفته بود توی فکر و بعد از سکوتی طولانی گفت: هر چی فکر می‌کنم می‌بینم راست می‌گی! مگه می‌شه آدم برای امام زمان کاری کنه و اون آقا بی جوابت بگذاره! انشاءالله از همین پولی که از شما می‌گیرم شروع می‌کنم. تا رسیدن به منزل یک ربع مانده بود و بهتر دیدم کمتر حرف بزنم تا او در خلوت خودش فکر کنه و من هم کمی چُرت بزنم…
💠 آغوش گرم پدر... 🔹در تعطیلات نوروز به همراه خانواده ام به دریا رفته بودیم. فرزندانم در ساحل مشغول بازی بودند و من در کنار آنها بودم و نظاره گر آنها، یک آقایی به همراه کودک حدودا ۴ یا ۵ ساله اش آمد و از من اجازه گرفت که کودکش در کنار فرزندان من مشغول ماسه بازی شود. بعد از مدتی کوتاه که بچه ها کاملا سرگرم بازی بودند، آن مرد از من خواست همانطور که حواسم به بچه های خودم است، مواظب کودک او هم باشم بعد از ما فاصله گرفت و رفت درون ماشینش که چندین متر از ما فاصله داشت نشست و در حالی که حواسش به کودکش هم بود مشغول کاری که داشت شد. 🔹من از فرزند خودم و آن کودک فاصله ای نداشتم و اوضاع تحت کنترلم بود، کمی بعد کودک سرش را بلند کرد در حالی که از شوق ماسه بازی چشمانش برق می زد اما در عین ناباوری پدرش رو پیدا نکرد، آن همه خوشحالی و شوق و شادی در چشمانش رنگ باخت و انگار دنیا بر سرش آور شد، چشمانش اشک بار و صدای گریه اش فضا را پر کرده بود، با اینکه من کنارش بودم و پدرش را که در اتومبیل نشسته بود به او نشان دادم اما قانع نشد و با سرعت به سمت پدرش دوید، پدرش هم سراسیمه از اتومبیل پیاده شد و سمت طفل صغیرش دوید تا او را در آغوش بگیرد و آرامش کند. همه این اتفاقات چند لحظه بیشتر طول نکشید اما ذهن من برای مدت ها درگیر بود. به این فکر می کردم که آن کودک چه خوب غیبت پدرش رو درک کرد؛ چه مشتاقانه به سمتش دوید و سرانجام پدرش را در آغوش گرفت. اما من چه؟! 😔چه آسوده دوران غیبت پدرم را سر می کنم، غافل از اینکه پدرم در کنارم نیست. چه مشتاقانه مشغول بازی های دنیا شده ام و پدر را فراموش کرده ام ولی او… ولی او چشم از من برنداشته که اگر غیر این بود مشکلات، من را از پا در می آورد. ✋سلام پدر مهربانم شرمنده ات هستم بابت تمام نبودن هایم، این که هیچ وقت به فکرتان نبودم، بیادتان نبودم، در کنارتان نبودم، هیچگاه برای شما نبودم. اما حال بسیار پشیمانم و دوست دارم که بر گردم، مطمئن هستم که هنوز هم راهی هست، آخر مگر می شود پدر دست پسرش را نگیرد هنگامی که می داند پسرش جز آغوش او راه دیگری ندارد.