eitaa logo
محـبان اݪمهدے
349 دنبال‌کننده
2هزار عکس
689 ویدیو
9 فایل
˓ ﷽ برگرد که بر بهارمان میخندند یه عده به حال زارمان میخندند انقدر نبودنت به طول انجامید که دارند به انتظارمان میخندند🙂💔 "کپـی؟:باذکـرصلـوات‌آزاده🗝🔒 محبان مهــ☘️ـــدی:)🌏
مشاهده در ایتا
دانلود
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی بارون میزنه چقد دیدنیه🙂💔
هرگاه ڪه نمازت قضاشدونخواندی دراین فڪر نباش ڪه وقت نماز خواندن نیافتی بلڪه! فڪرڪن چہ گناهے را مرتڪب شدی کہ خداوند نخواست در مقابلش بایستے!
زیبـایی‌اگـرعکس‌بـود:))👀✋🏾
برای زیبایی دستها صدقه بدهی برای زیبایی چشمها از ترس خدا اشک بریزید برای زیبایی صورت عادت وضو را ترک نکنید برای زیبایی اعصاب سجده کنیـد و برای زیبایی دل در دلتان یاد خدا را جای دهید
آیت الله مجتهدی (ره): ✨🌷‍ روزی درحرم امام رضا (ع) جوانی نزد من آمد و پرسید: اگر بخواهم زنگار دلم را پاک کنم باید چِکنم؟ گفتم سه کار انجام بده: ① قرائت قرآن در سحر ② بسیار استغفار کردن ③ دست بر سر یتیم کشیدن
🔸فریب عبادت زیاد بعضی ها را نخورید امام علی علیه السلام به "کمیل بن زیاد"فرمود: ای کمیل! شیفته کسانی که نماز طولانی می خوانند و مدام روزه می گیرند و صدقه می دهند و گمان می کنند که آدمهای موفقی هستند، مباش و فریب آنها را نخور. زیرا ممکن است که به این عبادات "عادت" کرده باشند یا بخواهند عمداً مردم را فریب دهند. ای کمیل! شیطان وقتی قومی را دعوت به گناهانی مثل زنا، شراب خواری، ریا و آنچه شبیه این گناهان است می نماید، عبادات زیاد را با طول رکوع و سجود و خضوع و خشوع پیش آنان محبوب می گرداند. وقتی خوب آنها را به دام انداخت، آنگاه آنان را دعوت به ولایت و دوستی پیشوایان ظلم و ستم می نماید
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا... پروردگارا... جز تو که را دارم؟
✨استغفار و صلوات دو بال سلوک است و هر کس در طول عمر زیاد صلوات بفرستد به هنگام مرگش پیامبر خدا لب او را مے بوسد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
˼ بِه یادِ آرامشِ نامش !′🌱 امروز "جمعه" ✨متعلق است به امام غایبمون ارواحناالفداه امام زمان(عج)✨ 💌رزق معنوی : اللهُم صَلِ عَلی مُحَمَد وآلِ مُحَمَد و عَجِل فَرَجَهُم♥️ 🌸خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست و در فرج ایشان تعجیل بفرما🌸
منتظرانھ امـآم‌زمـآنـم رضـآیـت‌شمـآ همھ‌آرزو؎مـن‌است لبخنـدشمـآ،تنھـآشـآخھ‌گلی‌ست‌ڪھ دلـم‌رآبھ‌یڪ‌اشـآرھ،گلبـآرآن‌می‌ڪنـد.❤🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•‌<>• روز ها رفت و فقط حسرت دیدار رخت مانده بر این دل یعقوبی ما آقا جان ما غایبیم او منتظر ماست🌸🌿
ولایت، نقطہ‌نهایۍمشخص‌شدن‌ پاکۍانسان‌است.👀💛 همان‌چیزۍاست‌کہ‌ ابلیس‌نتوانست‌بپذیردوبعد از⁶⁰⁰⁰سال‌معلوم‌شددروغ‌ "مۍگفتہ‌است‌وهنوزانانیت‌دارد"🌱🚶🏻‍♂ [ - استادپناهیان🎙]
محـبان اݪمهدے
••🌸 #هـرچۍ_تـو_بخواے #پارت95 یھ کم فکر کرد و گفت: _سه شنبه. گفتم: _دوست داری چند روزه بری؟ -یه هف
••🌸 بعد از عقد وحید گفت: _کجا دوست داری خونه بگیریم؟ گفتم: _یا نزدیک خونه آقاجون یا نزدیک خونه بابا. وحید هم نزدیک خونه بابا، خونه خوبی اجاره کرد.... جهیزیه منم که آماده بود.وسایلی که به عشق زندگی با امین تهیه کرده بودم،حالا داشتم به عشق زندگی با وحید از تو کارتن درمیاوردم. دو هفته از عقد من و وحید گذشت... دو هفته ای که هر روز بیشتر از روز قبل عاشقش بودم. مشغول چیدن وسایل خونه مون بودیم. خسته شدیم و روی مبل نشستیم.وحید نگاهم میکرد. نگاهش یه جوری بود. حدس زدم میخواد بره مأموریت.لبخند زدم و گفتم: _وحید...میخوای بری مأموریت؟ از حرفم تعجب کرد.گفت: _زن باهوش داشتن هم خوبه ها. غم دلمو گرفت... ندیدنش حتی برای یک روز هم برام سخت بود.ولی لبخند زدم و گفتم: _چند روزه میری؟ -یک هفته نفس بلندی کشیدم و گفتم: _یک هفته؟!! چشمهاش ناراحت بود.نمیخواستم ناراحت باشه.بالبخند و شوخی گفتم: _پس خونه رو به سلیقه خودم میچینم. وقتی برگشتی حق اعتراض نداری. لبخند زد؛لبخند غمگین. وحید رفت مأموریت.... خیلی برام سخت بود.دو روز یه بار تماس میگرفت.اونم کوتاه،در حد احوالپرسی. وقتی وحید تماس میگرفت سعی میکردم صدام عادی باشه که وحید بدونه زهرا قویه. حتی پیش بقیه هم بیشتر شوخی میکردم و میخندیدم که وقتی وحید برگشت همه بهش بگن زهرا حالش خوب بود. ولی در واقع قلبم از دلتنگی مچاله شده بود. خودم هم نفهمیدم کی اینقدر عاشقش شدم. وحید اونقدر خوب بود که عشقش مثل اکسیژن تو خون من نفوذ کرده بود. شب بود.قرار بود وحید فرداش بیاد... خیلی خوشحال بودم. ساعت ها به کندی میگذشت. صدای زنگ آیفون اومد.تصویر رو که دیدم از تعجب خشکم زد. بابا گفت: _کیه؟ -انگار وحیده -پس چرا باز نمیکنی؟!! درو باز کردم.اومد تو و درو بست. روی ایوان بودم.واقعا خودش بود.تازه فهمیدم خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم دلم براش تنگ شده بود... تا منو دید ایستاد.خیلی خوشحال بودم، چشم ازش نمیگرفتم.وحید هم فقط به من نگاه میکرد.بعد مدتی گفتم: _سلام.. خندید و گفت: _سلام. تو دستش گل بود.چهره اش خسته بود. چشمهاش قرمز بود ولی باز هم مهربان بود.گفت: _از خواب و استراحتم میزدم تا زودتر کارمو تموم کنم که چند ساعت زودتر ببینمت. پانزده روز به عروسی مونده بود.... همه کارها رو انجام داده بودیم.خونه مون آماده بود.تالار و آرایشگاه رزرو شده بود.کارت عروسی هم آماده بود. وحید گفت: _بهم مأموریت دادن.هرچی اصرار کردم که پانزده روز دیگه عروسیمه قبول نکردن. گفتم: _چند روزه باید بری؟ -سه روزه -خب برمیگردی دیگه. از حرفم تعجب کرد.خیلی جا خورد. انتظار نداشت اینقدر راحت قبول کنم. وحید رفت مأموریت و برگشت.... همه برای عروسی تکاپو داشتن. روز عروسی رسیدگفتم: خدایا خودت میدونی ما هر کاری کردیم تا مجلسمون گناه نداشته باشه.خودت کمک کن جشن اول زندگی ما با گناه دیگران تیره نشه. قبل از اینکه آرایشگر شروع کنه وضو گرفتم که بتونم نمازمو اول وقت بخونم. لباس عروسم خیلی زیبا بود.یه کت مخصوص هم براش سفارش دادم که پوشیده هم باشه.. درسته که همه خانم هستن ولی من معتقدم حتی خانم ها هم نباید هر لباسی پیش هم بپوشن.لباس عروسم با اینکه پوشیده بود خیلی شیک و زیبا بود. تو ماشین نشستیم.حتی صورتم رو هم با کلاه شنل پوشیده بودم.وحید خیلی اضطراب داشت، برعکس من.بهش گفتم: _کاری هست که باید انجام میدادی و ندادی؟ -نه. -وقتی هرکاری لازم بوده انجام دادی پس چرا استرس داری؟میترسی خدا مجلست رو بهم بریزه؟ -معلومه که نه. -شاید هم مجلس به هم ریخت..حتی اگه... ادامه دارد...
••🌸 _... حتی اگه مجلست به هم ریخت.. مطمئن باش حکمتی داشته. ما همه کارهارو درست انجام دادیم.بقیه اش با خداست. بسپر به خودش...خیلی بهتر از من و شما میتونه مدیریت کنه. بعد چند دقیقه سکوت گفت: _زهرا خیلی دوست دارم..خیلی. برای گرفتن عکس به آتلیه رفتیم... وقتی شنل مو درآوردم اولین بار بود که وحید منو با لباس عروس دید... برای چند لحظه بهم خیره شده بود. منم فقط نگاهش میکردم. گفتم: _امشب اصلا نباید بیای تو قسمت خانم ها. لبخند زد...قبلا باهاش هماهنگ کرده بودم که نیاد ولی الان با این تیپش اصلا به صلاح من نبود بیاد. بعد سکوت نسبتا طولانی گفت: _اینکه من و تو.... الان...اینجا... اینجوری (به لباس عروس و دامادی اشاره کرد)...بعد شش سال انتظار...برام مثل خوابه. با بغض گفت: _زهرا..مطمئنی پشیمون نمیشی؟ منم بغض کردم.با اشاره سر گفتم.. آره. -شما شک داری؟ با اشاره سر گفت نه. خداروشکر همون موقع خانم عکاس اومد وگرنه آخرش وحید اشکمو درمیاورد. وسط عکاسی بودیم که اذان شد... قبلا با عکاس هماهنگ کرده بودم که نمازمو همونجا بخونم... پیشانی مو از مواد آرایشی پاک کردم و شنل پوشیدم تا نماز بخونم.وحید به من نگاه میکرد. گفتم: _نمیخوای نماز بخونی؟ بالبخند گفت: _با این سر و وضع؟! اینجا؟! این نماز چه شود؟! -غر نزن دیگه.بیا بخون. مثل همیشه که وقتی با هم بودیم نمازمو پشت سرش به جماعت میخوندم، ایستادم پشت سرش. عکاس هم چند تا عکس از نماز جماعت ما گرفته بود که خیلی هم قشنگ شده بود... نماز خوندن با لباس عروس سخت بود ولی از دیر خوندن بهتر بود. وقتی وارد تالار شدیم، طبق قرار وحید با من نیومد.همه تعجب کرده بودن. وقتی برای نماز شب بیدار شدم... متوجه شدم وحید زودتر از من بیدار شده و داشت نماز میخوند.چند لحظه ایستادم و نگاهش کردم.بعد رفتم. ترجیح دادم خلوتش رو با خدا بهم نریزم. ولی نماز صبحمون رو به جماعت خوندیم. بالاخره اون شب با تمام خستگی هاش تموم شد.... ولی زندگی من و وحید.... ادامه دارد...
-سرگردونِ کوچه خیابونای کربلامون کن برای همیشه . .
امام صادق(ع) هر که در رغبت ، ترس ، شهوت ، خشم ، شادی خوددار باشد ؛ خداوند تنش را بر آتش حرام میکند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️ در انتظار خوردن چای از نگاه تو هر جمعه قند در دل من آب می‌شود! 🙏 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
🖇 عجیب ترین چیزی که من تا به حـال دیده ام این بوده که چرا بعضی ها اینقدر دیر دلشان برای امام زمان تنگ میشود . . . !🌱💔 اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج
•⟨⟩• "و أنت المَفزَعُ، فِی المُلمّات" ‹و تو پناهی، در هر پیشامدِ بد🌱'!›
هیچ دعایی را کوچک نشمارید شاید همان دعا مستجاب شود✨ 💌| امام حسین(؏)
˼ بِه نامِ امیدِ بینوایان ! ˹ !′🌱 امروز "شنبه" ✨متعلق است به پیامبر اسلام حضرت محمد(عج)✨ 💌رزق معنوی : یا رَبَّ العالمین♥️ 🌸ای پروردگار جهانیان🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثلِ یک کودکِ لجباز فقط می‌گویم.. من تورا، باز تورا، باز تورا، می‌خواهم!(:💔
-میگفت.. رفقامراقبِ‌اون‌امام‌زمانِ‌گوشہ قلبتون‌باشید،نزاریدیادش‌خاڪ‌ بخورھ..! هرشب‌ویہ‌خلوتۍباآقاداشتہ‌باشیم؛ یہ‌عرضِ‌ارادتۍ،یہ‌دردودلۍ..(: هیچ‌چیزی‌ارزشِ‌اینونداره‌ڪه‌جا؎ آقاروتوقلبامون‌بگیرھ،ڪه‌هرچۍ شیعہ‌مۍڪشہ‌ازفراموشۍ‌وجود امام‌زمانشہ!♥️🌿
«لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِي مَعَكُمَا» یعنی: اصلا نترس! چون من باهاتم🤍 قشنگ تر از این؟
گفت:آنجاکه دلت آرام گرفت مقصد توست:) 📍دنج ترین جای شهر🥺
تا‌کی‌بناست‌ازغم‌وداغ‌مُفارقت هرصبح‌و‌شام‌سربکشم‌جام‌آه‌را🥀.. ای‌کعبه‌ای‌که‌خال‌سیاهت‌مطاف‌ماست روزی‌نما‌که‌بوسه‌زنم‌قبله‌گاه‌را🤎.. ..