#همه_نمیرسند 🏴
✦ اهلِ کربلا، صاحبانِ بلندترین آرزوهای تاریخند!
آرزوهایی که به اندازهی تمام تاریخ کِش آمدهاند.
✘ اما همه نمیتوانند اهل آرزوهای کشدار باشد!
✘ همه نمیتوانند به وسعت کربلا آرزو کنند!
✘ همه نمیتوانند امامِ کربلا را، دوباره به زمین برگردانند!
← فقط کسانی اهل آرزوهای کربلاییاَند، که؛ ↓
⚡️ از محصور شدن در قفس زمان و مکان، بیزارند!
- میخواهند در کربلا حل شوند!
- و با کربلا تا آخر تاریخ، جاری شوند!
💫 تا همان لحظهای که امام کربلا، دوباره به زمین برمیگردد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
🔺داستانِ کربلا، داستانِ تخیلیِ عاشقی اصحابِ امام با امام نیست!
⚡️داستانِ کربلا، داستانِ تمرین امامداری است!
☜ و تمام بزنگاههای این داستان، حتماً حتماً حتماً برای کسی که قصدِ امام کرده است، اتفاق میافتد!
▪️بزنگاههایی که او میان "من" و "امام" گیر میکند، و باید "من"ها را قربانی کند تا به امام برسد!
⚠️ اما همه به امامداری نمیرسند!
- اصلاً همه توان دیدن امام را ندارند!
- وگرنه یازده امام را به شمشیر دشمن نمیسپردند و یک امام را به غیبت هزار ساله!
💥همه به امامداری نمیرسند ....
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
🔺کربلا با همهی عظمتِ تاریخیاش، فقط ماجرای سادهی یک خیانت بود!
💥خیانتی که همهی ما در سطوحی مختلف، دائماً با آن روبرو یا به آن مبتلا میشویم!
✘ همه نمیتوانند مقام امام را درک کنند!
✘همه نمیتوانند "خطر نفهمیدنِ حریم امام" را بفهمند!
✘ همه نمیتوانند سرعت و سبک حرکت خود را با امام به گونهای تنظیم کنند که به خیانت کوفیان مبتلا نشوند!
✦ فقــط کسانی میتوانند خود را از این خیانت حفظ کنند، که باور کنند؛
⚡️ امام، تنها صراطِ مستقیم، بهسمت خداست!
💥و کسی که امام را نمیفهمد و ندارد، فقط دور بازیهای کودکانهی دنیا چرخ میزند.
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند 🏴
- کربلا ماجرای نبردِ طاغوتها با امام نیست!
🔺کربلا ماجرای نبرد طاغوتها در تمام تاریخ، با شخصِ من و شماست!
- اما همه امامِ درونِ خودشان را مقابل یزید، نمیبینند!
- همه خودشان را روبروی سپاه عمرسعد نمیبینند!
- همه شاهرگِ حیاتِ انسانیشان را زیرِ تیغِ شمر نمیبینند!
💥کربلا ماجرای سر بریدنِ هویتِ ماست!
هویتِ انسانی ما ...
- اما همه نمیتوانند برای خودشان، عزاداری کنند!
و برای انتقام خودشان، کاری کنند!
@Ostad_Shojae
#همه_نمیرسند 🏴
▪️کربلای سال ۶۱ هجری تمام نشد و مجالس عزاداری، کربلا را ادامه دادند!
- ادامهی کربلا،
- استمرار کربلا،
- و تپشِ هزار سالهی نبض کربلا، بهعهدهی اشک بود!
✦ اشک، کربلا را ادامه داد ...
و میوههایی نورسِ و کال را آبیاری کرد و آبیاری کرد و آبیاری کرد!
تا امروز که میوههایش، رسیده... و زمین برای چیدنش آماده شده است!
💥اما همهی اشکها، کربلا را ادامه نمیدهند،
میوه نمیدهند،
گاهی بر شورهزار بی تپشی میچکند و تمام میشوند!
✦ اشک برای ادامهی کربلا، باید بر دلی زنده که جرأت قیام دارد ببارد ... و دیگر هیچ !
@Ostad_Shojae
#همه_نمیرسند 🏴
▫️کربلا، نمایشی قدرتمند از سکانس پایان است!
❣عاشقانهترین، زیباترین، توحیدیترین و مطلوبترین سکانس پایان در سبک زندگی الهی!
و مَماتی، مَماتَ محمّدٍ و آل محمد صلیاللهعلیهوآله ...
💥اما همه نمیتوانند به سکانس پایان کربلا در زندگی خویش، برسند!
✦ فقط کسانی قادرند این پایان را برای خود ثبت کنند؛
✓ که در تمام مسیر زندگی، با کربلا تنظیم و هماهنگ بوده باشند!
✓ کسانی که کربلا، منشاء تمام انتخابها و ارتباطاتشان بوده باشد !
💫 همان اهلِ " محیایَ محیا محمدٍ و آل محمّد صلّیاللهعلیهوآله " ...
@Ostad_Shojae
#همه_نمیرسند 🏴 ( حرف آخر )
▪️عزاداریها جایی برای بر سر و سینه کوبیدن نیستند!
- عزاداریها ادامهی ماجرای کربلایند برای یک هدف!
✦ تربیت عزادار به قیمتِ امام / به قدرتِ امام / به وزنِ انسانیِ امام ...
💥اما همه در مکتب امام تربیت نمیشوند!
✦ فقــط کسانی از این عزاداریها، با جانی پُر از قدرت و نور بیرون میآیند، که قصد جدی برای تلاش داشته باشند!
تلاش برای شبیه شدن به امام! 💫
@Ostad_Shojae
#همه_نمیرسند 🏴 ( حرف آخر )
▪️عزاداریها جایی برای بر سر و سینه کوبیدن نیستند!
- عزاداریها ادامهی ماجرای کربلایند برای یک هدف!
✦ تربیت عزادار به قیمتِ امام / به قدرتِ امام / به وزنِ انسانیِ امام ...
💥اما همه در مکتب امام تربیت نمیشوند!
✦ فقــط کسانی از این عزاداریها، با جانی پُر از قدرت و نور بیرون میآیند، که قصد جدی برای تلاش داشته باشند!
تلاش برای شبیه شدن به امام! 💫
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
#همه_نمیرسند
※ سحرها چقدر راههای فکر بسمت آینده باز میشوند!
آیندهای که هست!
فقط ما در حصار زمان و مکان، هنوز به ادراکش نرسیدهایم!
فکر میکردم:
چند کربلای دیگر برای هر کداممان مانده،
تا به ما هم بگویند: أنت ولیّنا حقّا !
اصلاً میشود روزی ما هم مخاطب این جمله باشیم؟
میشود آیا روزی امامداریِ ما آنقدری تایید شود
که مژده بیاید: "یار پسندید مرا"؟
میشود آیا دیگر چیزی از ما نماند!
| شبیه زلیخا: دیگر منی نیست،
اینک همه تویی! |
چقدر قربانی لازم است، تا اهل آسمان با انگشت، نشانهی تأیید بسمت ما بگیرند:
او ماندنیاست، امن است برای امامش!
دیگر چیزی میان او و امامش، حائل نیست!
※ عجیب مدرسهای را ۱۴ قرن خدا ترتیب داده، تا آدمها، امام داری بیاموزند.
تا تاریخ برای آخرین امام، تکرار نشود!
آموخته باشند خود را قربانی کنند نه امامشان را، که وعدهی خداست، زمین میراث صالحان خواهد بود.
• در لیست انتشار محرم، هر صبح داستان کوتاهی را مرور خواهیم کرد، از آنان که به امام نرسیدند!
فریاد خواهی امام را شنیدند و نرسیدند:
"شاید شبیه ما ا"
• مجموعه داستان #همه_نمیرسند:
هر صبح از صفحات رسمی #استاد_شجاعی
@ostad_shojae
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۷
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز ششم | قبیله بنی اسد
※ حبیب بن مظاهر به حضور امام آمد و گفت: در نزدیکی ما قبیلهای از بنی اسد هست، آیا به من اجازه میدهید آنان را برای یاریتان دعوت کنم، ✘شاید خدا بوسیله ایشان از شما دفاع کرد.✘
امام علیهالسلام فرمودند: مانعی ندارد.
• حبیب شبانه بطور ناشناس نزد آنان رفت و گفت: من بهترین چیزی را برای شما آوردهام که مهمانی برای گروهی بیاورد. آمدهام تا شما را برای یاری امام دعوت کنم. عمر بن سعد امام را محاصره کرده است. شما خویشاوندان من هستید، پس بیائید و امروز سخن مرا درباره نصرت امام بشنوید تا بدین وسیله به شرافت دنیا و آخرت نائل شوید.
• نود مرد دعوتش را اجابت کردند و متوجه امام حسین علیهالسلام شدند!
• در همین موقع مردی از آن قبیله خارج شد و این جریان را برای عمر سعد شرح داد.
عمر سعد کسی بنام «ازرق» را بهمراه چهارصد سوار راهی قبیله بنی اسد نمود.
• زمانی که بنی اسد میخواستند شبانه بسوی امام حرکت کنند، لشکر عمر سعد در کنار فرات راهشان را بست. درحالیکه فقط کمی فاصله تا امام مانده بود.
• جنگ خطرناکی بین آنان رخ داد وبنی اسد تاب مقاومت نداشتند، شکست خوردند و بازگشتند.
• هنگامی که حبیب بن مظاهر به سوی امام برگشت و جریان را شرح داد.
امام فرمود: «لا حول و لا قوة الا بالله».
ــــــــــــــــــــــــ پ. ن :
«لا حول و لا قوة الا بالله»
یعنی حبیب، بدان که یار فقط خداست و لا غیر!
در راه خدا، باید یاری طلبید/
باید لشگر ساخت /
باید همه را یکی یکی صدا کرد/
امّا دلخوش به هیچ کس نبود جز یک نفر!
همان الله که "حول" و "قوه"ای نیست مگر از او!
✘ و اما ماجرای ما:
امان از لحظهای که فرماندهای به خطا میافتد و تصور میکند کسی برایش منشأ اثر است!
این خداست که دست از آستین او یا دیگری بیرون آورده و دینش را یاری میکند، و این ممکن است یادت برود.
• و امان از روزی که سربازی فداکاریهایش برای فرماندهای را به یاد داشته باشد و بشمرد و بسبب آنان برای خود جایگاه ویژهای توقع داشته باشد!
و امان از همین لحظه که فرمانده در میان لشگری تنها میشود!
※ هر دو حالت فراموش کردنِ "لا حول و لا قوه الا بالله" است ...
و شروع سقوط انسان، از توحید !
از مسیر توحید !
از مسیر یاری آیین توحید!
و انسانی که یکدل و موحد نیست جا میماند از معیّت امام، حتی اگر او را به چشم سر ببیند! پناه بر خدا.
رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۸
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز هشتم | عَمرو بن حَجّاج
※ عمرو بن حجاج هم مثل دیگر کوفیان نامه نوشته بود و از امام دعوت کرده بود. اما در فتنهای که پس از شهادت هانی، به فریب کوفیان انجامید او نیز، فریب خورد و از طرف طایفه مذحج، به ابن زیاد اعلام وفاداری کرد.
و ماجرا از همان جا شروع شد.
۱• سپاهیان تحت فرماندهی او، مسلم بن عوسجه را به شهادت رساندند.
۲• عمرو در ۷ محرم با پانصد سوار بر شریعه فرات مأمور شد و این جمله وحشتناک و درّنده، از اوست:
«ای حسین! این آب فرات است که از آن سگها، الاغها و خوکها مینوشند. سوگند به خدا تو از آن جرعهای هم نمینوشی تا این که در آتش دوزخ از حمیم آن بنوشی.»
۳• در روز عاشورا فرماندهی جناح راست سپاه عمر بن سعد را بر عهده داشت.
۴• وی در قیام مختار از مخالفان وی بود و پس از شکست از کوفه ناپدید شد.
ـــــــــــــــــــــ پ. ن :
※ فتنه، الک است!
الک خدا، برای وعدهی حقش در قرآن: "حتیٰ یمیز الخبیث من الطّیب"
فتنه الک است تا اهل یقین،
آنان که بدبینی عادتشان نیست،
آنان که دم به ساعت شک نمیکنند،
آنان که وقتی نمک معرفت از جان کسی خوردند، آن را تف نمیکنند،
آنان که وقتی جنس حق را یکبار برای همیشه شناختند دیگر سنگ هم از آسمان ببارد باز خاضع و آرام میایستند تا خدا جریان را به پیش برد،
آنان که اگر جایی دیده نشدند و حمایت نشدند و مورد جفایی قرار گرفتند، لگد نمیزنند به امام و زیر دندانِ خشم، او را لِه نمیکنند،
• از آنان که اَمنند برای امام ... جدا شوند.
✘ فتنه الک است!
و ابزار فتنه فقط یک چیز است: #شک
آنجاست که حقانیت لبیک کسی مشخص میشود.
※ پناه بر خدا که مرضهای نهفته در قلبمان، در طوفان فتنهها کورمان کند، آنوقت:
ـ یا امام را تنها میگذاریم!
ـ یا روبرویش میایستیم!
ـ یا علاوه بر ایستادن روبروی امام، خود فتنهگر میشویم و سعی میکنیم دیگران را نیز با خویش همراه کنیم.
مینویسم و دوباره میخوانم: از من و عمروهای درون من، هیچ کدامِ اینها بعید نیست.
رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae
※مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۱۰ (آخر)
روز دهم | حرّ بن یزید ریاحی
| ماجرای مردی که رسید |
※ امام حسین علیهالسلام در منزلگاه ذی حُسم با حرّ و سپاهش روبه رو شد.
به گفته منابع، حُرّ نه برای جنگ بلکه برای انتقال امام نزد ابنزیاد اعزام شده بود و از اینرو با سپاهیانش رودرروی توقفگاه کاروان امام صفآرایی کرد.
• حرّ گرچه اقدامی سختگیرانه کرد، اما رفتارش با امام ✘ محترمانه ✘ بود؛ حتی یک بار به حرمت خاص حضرت فاطمه سلاماللهعلیها نیز اشاره کرد.
• در روز عاشورا، عمر بن سعد لشکر خود را آراست و فرماندهان هر بخش از سپاه را تعیین نمود و حرّ را فرمانده بنیتمیم و بنی هَمْدان کرد.
با آراسته شدن سپاه، لشکر عمر سعد آماده جنگ با سپاه امام گردید.
• حرّ چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت(ع) جدی دید، نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آیا تو میخواهی با این مرد (امام) بجنگی؟»
• گفت: «آری به خدا قسم چنان جنگی بکنم که آسانترین آن افتادن سرها و بریدن دستها باشد.»
حر گفت: «مگر پیشنهادهای او خوشایندتان نبود؟» ابن سعد گفت: «اگر کار به دست من بود میپذیرفتم؛ ولی امیر تو (عبیدالله) نپذیرفت.»
✘ پس حر، عمر سعد را ترک کرد و در گوشهای از لشکر ایستاد و اندک اندک به سپاه امام(ع) نزدیک شد.
مهاجر بن اوس -که در لشکر عمر سعد بود- به حر گفت: «آیا میخواهی حمله کنی؟»
حر در حالی که میلرزید پاسخی نداد.
مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هیچ جنگی تو را به این حال ندیده بودم، اگر از من میپرسیدند: شجاعترین مردم کوفه کیست تو را نام میبردم، پس این چه حالی است که در تو میبینم؟»
✘ حر گفت: «به درستی که خود را میان بهشت و جهنم میبینم و به خدا سوگند اگر تکهتکه شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد.»✘
• حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمهگاه امام(ع) حرکت کرد.
• گفتهاند که وی با حالی پریشان با امام مواجه شد و با اذعان به اینکه هرگز گمان نمیکرده است که کوفیان کار را به جنگ بکشانند، طلب بخشش کرد. امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد (حرّ) هستی.
ـــــــــــــــــــــــــ پ . ن :
※ بعضی پُل ها خراب کردنی نیستند!
که اگر خراب شوند، ستونِ عاقبت بخیری در درون انسان فرو میریزد!
یکی از این پُل ها، که اگر فرو بریزد، خانه خراب میکند آدم را : #ادب است!
حتی اگر وسط سپاه حق باشی، بیادب که باشی یعنی خطرناکی برای امام، ناامنی برای امام، و حتماّ در فتنهای همهی سعادت را میگذاری و میروی!
ولی اگر این پُل فرو نریزد، وسط سپاه دشمن هم که باشی، ادب و احترام در برابر ارزشها، تو را در اولین دور برگردان، به بازگشت میکشاند.
• آری #همه_نمیرسند ؛
امّـــــا چشمان حرّ کور نشده بود، و دوراهیِ انتخاب را دید!
حر به میانجیگری "ادب و حفظ حرمتش" به سپاه امام رسید!
نه به سپاه امام ... که به معیّت امام در دنیا و آخرت رسید. | الحمدالله
رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
@ostad_shojae