🔰 این ماه را از دست ندهید
👈🏼 بازخوانی توصیههای رهبر انقلاب درباره اهمیت ماه مبارک رمضان و فرصتهای بهرهبرداری معنوی از آن
⬇️ مطالعه نسخه کامل این شماره خط حزبالله:
farsi.khamenei.ir/news-content?id=47667
🖼 #پوستر | فرازی از دعای شب آخر شعبان و اول رمضان
🌹اَللّهُمَّ اَبْقِنى خَیْرَ الْبَقاَّءِ وَ اَفْنِنى خَیْرَ الْفَناَّءِ
خدایا! مرا به بهترین وضع باقی دار و به وضعی بهتر بمیران...
🔴امام خمینی(ره)
♦️خدایا! تو ما را لیاقت بده که در این مهمانی که از ما کردی به طور شایسته وارد بشویم
♦️خدایا! ما بندگان ضعیف هستیم، ما بندگانی هستیم که هیچ نداریم، ما هیچیم و هر چه هست تویی.ما اگر چنانچه خلاف میکنیم نادانیم، تو بر ما ببخش.
♦️تو ما را به این ماه مبارک رمضان وارد کن به طوری که با رضای تو واردبشویم در او.خدایا! تو مارا لیاقت بده که در این مهمانی که از ما کردی به طور شایسته وارد بشویم.
♦️خدایا! این ایران که از همه اطراف به او هجوم شده است، برای اسلام، این ایران را تو تقویت کن.
📚صحیفه نور ،جلد 19، صفحه 16
💠 مراسمشبهای #ماه_مبارک_رمضان
💠 هیئتمحبیناهلبیت(علیهمالسلام)
🔸قرائتقرآن،سخنرانی،مناجاتوتوسل
🔸حجتالاسلام #حاج_احمد_پناهیان
🔻موضوع سخنرانی:
🔖حق الله، بزرگترین حق
📌 بلوار انتظار، مجتمع یاوران حضرت مهدی عج، در جوار حرم شهدای گمنام
🔹شروع مراسم از اول ماه رمضان
هرشب از ساعت ۲۱
👌 بارعایت شیوهنامههای بهداشتی
🖥 بههمراهپخشزندهاینترنتی
‼️بعلت محدودیت بسیار در زمان برگزاری محفل هیئت؛ برنامه #ختم_قرآن کریم همه روزه از ساعت ۱۲ الی ۱۳ در مقتل الشهداء فاطمیه و روضةالنور برگزار می گردد.
📱اطلاعرسانیمراسمدرکانالایتا👇
eitaa.com/joinchat/478543872C0e8341874d
امام خامنه ای :
🔷 دعای روزهای ماه رمضان دعای خوبی است، در آن چیزهای زیادی از خدا خواسته شده.نجات از مرض بی انگيزگی، نجات از نبود نشاط کار و غفلت، نجات از سخت شدن دل. اينها چيزهايی است که به ذهن ماها نميرسد که بيماری است بايد از خدای متعال نجات و شفای از اين مرضها را خواست.
۱۳۹۵/۳/۲۵
#هم_اکنون
#پخش_زنده
🌙 جلسه دوم #ماه_مبارک_رمضان
🔻 هماکنون سخنرانی
🎙حجت الاسلام حاج احمد پناهیان
💠هیئتمحبیناهلبیتعلیهمالسلام
🌹 مجتمعیاورانمهدیعججمکران
👌 بارعایتشیوهنامههایبهداشتی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
🎧 #پخش_زنده_صوتی:
🔻در سایت هیئت👇
http://mohebbin.net/portal/live-audio.php
🖥 #پخش_زنده_تصویری:
🔻در آپارات👇
http://aparat.com/mohebbin_net/live
🔻در ایتا👇
http://aparat.com/mohebbin_net/live/?eitaafly
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
📱اطلاعرسانی مراسم در کانال ایتا👇
eitaa.com/joinchat/478543872C0e8341874d
🌹مهمان های خوبی نبودیم...
♦️امام خمینی (ره): آنی که مااز خودمان اطلاع داریم،ما مهمان های خوبی نیستیم برای خدا.اگر میهمان های خدا از قبیل رسول خدا و ائمه هدی هستند،ما چه بگوییم .و آن میزبانی که ازآنها میکند،دست ما از آن کوتاه است.لکن ما متکی هستیم به لطف او وما متکی هستیم به عنایات او وما در ماه رمضان هر چه قصور کرده باشیم، تقصیر کرده باشیم،در این روز مبارک از او عیدی می خواهیم، او به فضل خودش با ما رفتار کند، نه به عدلش.
#رمضان
📚صحیفه امام، جلد 18، صفحه 498
🌹در ماه رمضان، هم باید به خودمان برسیم، هم باید به مردم برسیم.
♦️امام خامنه ای :بدانیم که اگر به خودمان نرسیم، به مردم هم نمی شود رسید. این دعاهای ماه رمضان، این روزه، این مناجات، این تضرّع ها، این اذکار، این نوافل همه برای این است که ما خودمان را اوّل کمی نورانی کنیم.
اگر نورانی شدیم، آن وقت می توانیم به دیگران هم برسیم. و الا، ما که نور نداریم، نمی توانیم درجهت نور مطلق که خداست، کار کنیم و قدم برداریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 انتشار نخستینبار / بابای قهرمان من
📹 ببینید | از شعرخوانی یه توپ دارم قلقلیه تا درخواست پفک از رهبرانقلاب در دیدار جذاب و دیدنی فرزندان مدافع حرم با امام خامنهای
🔺️ برگرفته از مستند لشکر زینبی
50.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | مستند لشکر زینبی(س)؛ گوشههایی از دیدار خانوادههای شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب.
🌙 @Khamenei_ir
🔰 ماه گذشتن از خواستهها
🔺️ رهبر انقلاب: حدیث صحیح معتبر از پیغمبر اکرم (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم) این است: «الصّوم جنّة من النّار» روزه، سپر آتش است. خصوصیت روزه عبارت است از کفّ نفس. مظهر صبر در مقابل گناه و غلبهی مشتهیات، روزه است. لذا در روایات، ذیل آیهی شریفهی «واستعینوا بالصّبر و الصّلاة» صبر را به روزه تعبیر کردهاند. روزه، مظهر گذشت از خواستههاست. ۱۳۸۳/۰۸/۰۶
#بهار_قرآن
🌙 @Khamenei_ir
🌸 راه حل تمام مسائل بشر در قرآن است
👌 "قرآن مشرف به همه گوشه و کنارهای صحنه زندگی بشر و میدان حضور بشر است. از کمال معنوی انسان که بالاترین خواسته بشر است تا اداره جوامع بشری و اقامه عدل و جهاد.
از اخلاق و رفتارهای فردی انسان تا خانواده و تربیت فرزند تا مسئله آرامش و سکون روح و تا توصیه به علم و دانایی."
✅ بیانات رهبر انقلاب اسلامی در محفل انس با قرآن کریم
➡️۱۴۰۰/۰۱/۲۵
#سخن_نگاشت
❣️ @khamenei_reyhaneh
💠 دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ✨
🔺اللَّهُمَّ قَوِّنِي فِيهِ عَلَى إِقَامَةِ أَمْرِكَ وَ أَذِقْنِي فِيهِ حَلاَوَةَ ذِكْرِكَ وَ أَوْزِعْنِي فِيهِ لِأَدَاءِ شُكْرِكَ بِكَرَمِكَ وَ احْفَظْنِي فِيهِ بِحِفْظِكَ وَ سِتْرِكَ يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِينَ؛
🔺خدايا مرا در اين روز براى اقامه و انجام فرمانت قوت بخش و حلاوت و شيرينى ذكرت را به من بچشان و براى اداى شكر خود به كرمت مهيا ساز و در اين روز به حفظ و پرده پوشى مرا از گناه محفوظ دار، اى بصيرترين بينايان عالم.
هدایت شده از هیئت محبین اهل بیت علیهمالسلام
❇️ حق الناس مهمتر است یا حق الله⁉️
ما میخواهیم اهمیت حق الناس را بیان کنیم، میگوییم خدا حق الله را میبخشد اما حق الناس را نمی بخشد. گویا حق الناس ازحق الله مهمتر است!
اگر خدا از حقش میگذرد، بخاطر کرامت خداست، نه بخاطر کم اهمیتی حق الله.
خدا از حق خودش میگذرد، اما ما حق نداریم از حق خدا بگذریم! اصلا حق الناس خودش یکی از دستورات الهی و رعایت آن جزو حقوق الهی است...
⏪ حجت الاسلام احمد پناهیان
📆 جلسه سوم ماه رمضان ٢٧ فروردین ۱۴۰۰
گزارش کامل را در سایت هیئت بخوانید:
🌐 mhbin.ir/c1046
👨👩👧👦 خانوادهها و همسران [شما ارتشیها]، همرزمان شما هستند در عرصههای دشوار زندگی که یک سرباز بهمعنای واقعی کلمه زندگیاش سرشار از سختیها و فشارها و مجاهدتها و مانند اینها است؛ همسرانتان و فرزندانتان که در چنین شرایطی با شما همدلی و همراهی میکنند، حقیقتاً همسنگران و همرزمان شما هستند.
⬅️ بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار فرماندهان و کارکنان ارتش
۱۳۹۶/۰۱/۳۰
🌸 بیست و نه فروردین روز ارتش جمهوری اسلامی، گرامی باد.
#خانواده
#روز_ارتش
#سخن_نگاشت
❣ @khamenei_Reyhaneh
🏴 انا لله و انا الیه الراجعون 🏴
با نهایت تأثر و تأسف همسر مکرمه شهید نواب صفوی سرکار حاجیه خانم نیره اعظم احتشام رضوی شنبه ۲۸ فروردین ساعت ۱۹ در بیت شریف به رحمت ایزدی پیوستند.
در این ماه عزیز بانوی مکرمه و همسر مجاهد ایشان را مهمان سفره راز و نیاز و دعای خود بگردانیم، باشد که میراثدار خوب و رهرو ثابت قدمی برای فدائیان اسلام باشیم.
قسمت اول:
شروع آشنائی با شهید نواب و ازدواج👇🏻
به هنگام ملاقات سید مجتبی میر لوحی (نواب صفوی) با شاه در 1326 ، برای تخفیف در حکم سید مهدی هاشمی که ظاهرا پدرش اهل علم و روحانی بوده و به اتهام همکاری با تودهایها محکوم به اعدام شده بود ، و گفته شده بود ابراز ندامت و توبه کرده است ، به طور تصادفی، با آقای سید علی نواب احتشام رضوی فرزندسید عبدالکریم نواب التولیه رضوی سرکشیک دوم آستان قدس رضوی ، از مبارزان دورهی رضا شاه پهلوی و پیشوایان نهضت مقدس خراسان درواقعه اسفناک مسجد گوهرشاد مشهد که او نیز قصد ملاقات با شاه را داشت ( گویا محمد رضا پهلوی بقصد دلجوئی از ایشان بابت تعدیات و ظلم های پدرش رضا شاه معدوم از ایشان دعوت بعمل آورده بود ) ، رو به رو میشود. از آن جا که نواب، بیشتر مصاحبههای آقای سید علی نواب احتشام رضوی را دربارهی واقعهی گوهرشاد در مشهد، که خود در آن نقش فعالی داشت، در روزنامهی پرچم خوانده بود ، تا حدودی از شخصیت ایشان شناخت داشت.
لذا در همان سال از دختر ایشان، خانم نیّرة السادات احتشام رضوی متولد ۱۳۱۲ ( که در زمان ازدواج ۱۴ ساله و شهید نواب ۲۳ ساله بودند ) خواستگاری نمود. مراسم ازدواج در قم، در بهمن 1326در محضر علمای بزرگی چون آیتالله سیدمحمدحجت کوه کمرهای (از مراجع ثلاث قم بعد رحلت آیت الله حائری) و آیتالله میرزا محمد فیض انجام گرفت و ازدواج آنها خیلی ساده برگزار گردید.
اگر چه تا زمان شهادت نواب در سال 1334 هشت سال از زندگی مشترک وی با همسرش میگذشت، به دلیل این که نواب اغلب اوقات در سفرهای تبلیغی و ارشادی، زندان و مخفیگاهها به سر میبرد، کل زندگی واقعی او با همسرش به طور میانگین شاید به بیش از یک سال هم نرسید.
ازشهید نواب سه دختر بجای مانده است ، به نامهای فاطمه، زهرا و صدیقه پدربزرگشان که بعد از شهادت پدر کفالت آنان را بر عهده داشت اسم فرزند آخر را معصومه گذاشته بود اما چون شهید نواب اسم صدیقه را دوست میداشت همسرشان اسم ایشان را صدیقه گذاشتند .
فاطمه دختر بزرگ در تاریخ 29/2/1329 متولد شد و در زمان شهادت پدر پنج ساله بود، همسر ایشان سیدابوالحسن فاضل رضوی( خواهر زاده نواب احتشام رضوی و پسر عمه مادرش) دراوائل جنگ تحمیلی در تنگه حاجیان بشهادت رسید.
زهرا به هنگام شهادت پدرش، دو ساله بود وی بامرحوم محمدثابت القول یزدی( از بستگان مادرش واز مسئولان متعهد قوه قضائیه بندر عباس ) ازدواج کرد که چندی پیش ایشان نیز به رحمت ایزدی پیوست .
فرزند سوم صدیقه نیز که چهار ماه پس از شهادت نواب به دنیا آمده بود،( یعنی در زمان شهادت نواب ، همسرایشان پنجماهه باردار بوده است ) بعدها به ازدواج فرزند مرحوم سید علی ضیایی، از مبارزین انقلابی و مذهبیون متعهد هوادارعلماء مجاهد و شهید نواب صفوی در مشهد بنام ( سید محمود ضیائی) در آمد.
همسر شهید نواب، چندی پس از مدتی از شهادت شهید نواب برای صیانت و حمایت از فرزندان آن شهید عالیقدر و بخاطر مشکلات و سختی های فراوان زندگی و تربیت آنان ، به ازدواج پسر عمه بزرگ خویش مرحوم سید علیرضا فاضل رضوی (خواهر زاده نواب احتشام رضوی) درآمد.
حاصل این ازدواج نیزدو فرزند پسر بنامهای سید حجةالسلام سید محمد باقر( امیر) فاضل رضوی و سید مجتبی فاضل رضوی و دو فرزند دختر بنامهای مریم سادات و نرگس سادات فاضل رضوی می باشند.
قسمت دوم:👇🏻
همسر شهید نواب در باره زندگی با آن شهید بزرگوار در مصاحبه ای گفته اند :
با شهید نواب 8 سال زندگی کردم همه لحظات آن 8سال خاطره است.
من وقتی ازدواج کردم به زعم خودم برای شهید نواب سرباز بودم و به آن افتخار می کردم.
در این 8 سال من در شهر تهران مخفی بودم و هر دو روز یک بار یکی از فدائیان اسلام میآمد دنبالم و در تاریکی شب میرفتم ملاقات شهید نواب، من شیفته شهید نواب بودم نه مثل یک همسری که همسرش را دوست دارد بلکه مثل یک سربازی که مطیع فرماندهاش است و نمیخواهد فرماندهاش کوچکترین آسیبی ببیند .
من به شهید نواب یک طوری عشق میورزیدم که حاضر بودم خودم و بچههایم را کنار دیوار ببندند و تیرباران کنند ولی نواب این شخصیت موثر برای جهان اسلام زنده بماند، نواب صفوی یکی از شخصیتهای بزرگ جهان اسلام است.
شخصیت و عظمت روح نواب برایم دارای اهمیت بود و راضی بودم که من و بچههایم به جای نواب شهید شویم تا نواب زنده بماند چرا که وجود نواب برای اسلام مفید و سودمند بود.
همه نکات اخلاقی نواب ویژه و فوق العاده بود و همین موضوع سبب شده بود که حجب و حیایی فراتر از رابطه زناشویی با نواب داشته باشم.
در همه دوران زندگی زناشویی هیچ وقت کوچکترین تقاضایی از نواب نکردم و همیشه به پدرم میگفتم که مرا به سرباز امام زمان (عج) دادهاید و به همین دلیل هم شما بعضی از کارهای مرا به جای نواب باید انجام بدهید ، پدرم نیز با افتخار و با میل این کارها را انجام میداد و راضی نمیشد که نواب به خاطر امورات زندگی روزمره روحیهاش کسل شود و از مبارزه باز ماند.
در طول این هشت سال ، هیچگاه شاهد عصبانیت او در خانه نبودم و به خاطر مهربانی و رافت نواب من نیز مجاب میشدم به گونهای رفتار کنم که نواب ناراحت نشود.
نوابی که در بین همه به شجاعت معروف بود و اگر دستوری را صادر میکردد همه عاشقانه آن را میپذیرفتند و بزرگان مملکت هم از ایشان هراس داشتند ، چون شخصیت بزرگ تربیت شده مکتب دین بود در نگاهش به خانواده و مؤمنین و مستضعفین و حتی حیوانات ، میشد یک دنیا رافت، مهربانی، و دلسوزی و عشق و خویشتن داری و فداکاری و انصاف را دید.
یک شب من چشم درد طاقت فرسایی داشت یادم میآید شهید نواب تا صبح بالای سر من نشستند و گفتند « ای کاش به جای تو چشمان من درد میکرد و من این درد را میکشیدم.»
اگر بچهها نیمه شب خوابشان نمیبرد شهید نواب از خواب بیدار میشد و بچهها را روی پاهایشان میگذاشتند تا به خواب بروند و میگفتند «سزاوار نیست که تو بیدار باشی و من بخوابم»
در این هشت سال زندگی پر ماجرا با نواب، یک بار معترض نشدم که آقای نواب من تا کی باید مخفی بمانم استقلال نداشته باشم، بلکه همیشه مطیع بودم، اگر زندگی برای رضای خدا باشد راحتتر میگذرد، مردم آنقدر به من علاقه داشتند و مثل یک خواهر و مادر به من لطف داشتند و همیشه میآمدند به من میگفتند خانم نیره سادات همه زحمات ما بر گردن شماست و اگر آقا رهبر آقایان است شما هم رهبر خانمها هستند و همه مطیع شما هستیم.
یک بار هم آقای نواب در زمان حیاتشان به من گفتند من اگر شهید شدم تو حتما ازدواج کن این کلمه ازدواج برای من دردناکترین جمله بود و با خودم میگفتم چطور میشود من بعد از شهادت، نوابی که این همه عظمت داشت بتوانم ازدواج کنم.
بعد از شهید نواب، من با یکی از بستگان پدری خویش ( پسر عمه ام ) ازدواج کردم و فرزندانم به ایشان «داییجان» میگفتند. ایشان هم به خاطر اینکه این سه دختر فرزندان نواب صفوی بودند خیلی به آنها احترام میگذاشتند. این مسئله یعنی ازدواج دوم من باعث نشده بود که فرزندانم احساس غریبی داشته باشند و به همین دلیل، به لطف خدا درخصوص تربیت فرزندان با مشکلی روبهرو نشدیم.
بعد از شهادت نواب خیلی اذیت شدم اما دیگر کعبه عشق من سر قبر شهید نواب بود و آنقدر صورتم را روی قبر میگذاشتم و گریه میکردم که به جدم زهرا (س) خاک زیر صورتم گل میشد، و با ایشان صحبت میکردم و از مسائلی که بعد از شهادت نواب برسرم آمده بود می گفتم ، بعضی اوقات احساس میکردم از درون قبر یک حرفی با من زده میشد که این برای من التیام بخش بود.
من هر روز که بر سر مزار شهید نواب میآمدم بایستی مسافتی را پیاده طی کنم ، دشمنان اسلام میگفتند زن نواب هم دارد انقلاب میکند ، پس باید کشته شود . در همین مسافت دشمنان اسلام نقشه قتل مرا هم کشیده بودند ، که یکی از دوستان پدرم خبر داد ، مدتی سر قبر شهید نواب نیایم خطر دارد .
یکی از اقوام هم خواب دیده بود «شهید نواب گفته به خانمم بگوئید مدتی سر خاک من نیاید»
دخترانم نیز همواره مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند.
ادامه دارد ...
قسمت سوم : 👇🏻
دخترانم نیز همواره مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند.
دختر دومم بعدها اعتراف کرد وقتی کلاس دوم ابتدایی بود ناظم زمانی که بچهها به سر کلاس میرفتند او را به دفتر میبرد و با لبه تیز خطکش فلزی هر روز 100 ضربه به دست ایشان میزد ، که ایشان نه گریه میکرده نه به کسی میگفته
است . و گفته بود عارم می آمد ضعف و زبونی نشان بدهم .
خودم نیر با تربیت پدر مبارزم ، این روح مقاومت عزتمندانه را داشتم ، مکتب شهید نواب نیز انسانساز بود. در عرصه زندگی همیشه خاطرات شجاعتها و مبارزات او را برای فرزندان بازگو میکردم.
بچهها نیز با همان روحیه تربیت شده و شجاع بار آمدند ؛ از چیزی نمیترسند و از کودکی اهل مبارزه بودند .
وقتی قرار شد که رئیس و بازرسان آموزش و پرورش برای بازدید به مدرسه دخترم بیایند (آن زمان در شهرستان نیشابور ساکن بودیم) دختر کوچکم که در آن زمان کلاس سوم ابتدایی بود و حجاب به او واجب شده بود، به معلمش گفته بود که اگر مرد به کلاس ما بیاید من چادر سر میکنم و مسئولان آموزشی نیز به او گفته بودند که نمیشود چادر سرکنی چرا که این مدرسه دولتی است و برخلاف قانون است.
با این حال دخترم وقتی که مردان به کلاس میآیند چادر میپوشد و وقتی مأموران از او سوال میکنند که چرا چادر داری، جواب میدهد که طبق دستور خداوند و آیات قرآن و دستورات پیامبر اکرم (ص) چادر بر من واجب است.
به فرزندانم میگفتم که خون پدرتان در راه اسلام ریخته شده و خدا را قسم میدهم اگر بچههای من بخواهند از مرز الهی خارج شوند و راه غیر تو را بروند اینها را بمیران چرا که مرگ اینها برای من آسانتر از بیدین شدنشان است و بچههایم با همان دستهای کوچک کودکانه آمینگویان این دعای من بودند.
فرزندانم همگی شجاع و انقلابی و اهل سخاوت و بخشش و خدمت به محرومان اند و دختر اول من در جبهههای جنگ حضور داشته ، با شهید چمران در جبهه بوده وبا همسرایشان صمیمی بوده است.
من از بعض علما و بزرگان میپرسیدم که آیا درست است که یک زن به جبهه برود؟ میگفتند مگر در زمان پیغمبر (ص) زنها نبودند که شمشیر کشیدند و از پیامبر اکرم(ص) دفاع کردند.
من با وجود فضایی که در زمان پهلویها بود مایل نبودم که فرزندانم بیسواد باشند و از دیگران عقب بیفتند؛ به همین دلیل از همان ابتدا آنها را به مدرسه میفرستادم اما در عین حال بر ضرورت حفظ شئونات اسلامی از سوی آنها هم اصرار داشتم.
زمانی که ما در تهران زندگی میکردیم، فرزندان را به مدارس اسلامی میفرستادم و آنها در آنجا تربیت میشدند اما زمانی که به مشهد آمدیم، شرایط مانند تهران برای فرزندانم ، مهیا نبود. آنزمان رئیس آموزشوپرورش مشهد فردی بود به نام آقای میر عابدینی.
خودم شخصا رفتم با او صحبت کردم و صراحتا به او گفتم من با حکومت مخالفم اما نمیخواهم فرزندانم بیسواد یا سربار اجتماع باشند. به او گفتم که بچهها در تهران در مدرسه اسلامی درس خواندهاند و در مشهد هم مایل نیستم بیحجاب باشند. به او گفتم آنها فرزندان نواب هستند. جالب این است که او آنزمان موافقت کرده بود که آنها سرکلاس باحجاب باشند.
شهید سیدمجتبی نوابصفوی شجاع بود و مصمم. او گویی در مکتب بلافصل پیامبر تربیت شده بود. همه کارش برای خدا بود و من این را از نزدیک درک میکردم. زندگی من با شهید نواب بسیار شیرین بود و به آن افتخار میکنم. وقتی ایشان اذان میگفت گویی در خانه همه با ایشان اذان میگفتند.
ادامه دارد...
قسمت چهارم: 👇🏻
در مورد آخرین دیدار با شهید نواب :
نمیدانستم آن روز آخرین روز زندگی شهید نواب است، به ما اجازه ملاقات دادند و به اتفاق بچهها و مادر آقای نواب به دیدن ایشان رفتیم.
شهید نواب دستشان به دست یک سرباز دستبند خورده بود، فاطمه دختر بزرگم که 4، 5 سال بیشتر نداشت و چادر به سرش بود، رنگش به شدت پریده بود، شهید نواب نگران بودند که چرا رنگ فاطمه پریده است، در واقع چهره فاطمه خبر از واقعهٔ تلخی را میداد و انگار گرد یتیمی بر سر و صورتش ریخته شده بود، شهید نواب با همان دستی که دستبند داشتند بچهها را بغل کردند و مادرشان به شهید نواب گفتند «ای کاش ما میمردیم و این روز را نمیدیدیم».
بعد شهید نواب خطاب به مادرشان گفتند «خانم اجازه بدهید من پای شما را ببوسم و این را عرض کنم «مرگ برای انسان حق است، انسان در بستر بیماری یا در تصادف یا در غرق شدن در آب، یا در مبارزه در راه خدا و برای دین خدا کشته میشود و در خاک و خون میغلتد ، آیا این مرگی که انسان در راه خدا در خاک بغلتد با عزتتر نیست؟»
ناگهان شهید نواب صدایش را خشن و بلند کردند و گفتند «من با این مرتیکه پسر پهلوی، با این مرتیکه محمد رضا شاه اگر بخواهم سازش کنم همین الان جای من اینجا نیست من کشته میشوم ، اما سازش با دشمنان اسلام را قبول نمیکنم و مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.
من نمیدانستم قرار است شهید نواب اعدام شود، خم شدم دست آقا را بوسیدم و گفتم «شما را به خدا میسپارم به کی بسپارم که از خدا بالاتر باشد.
فقط یک ربع به ما زمان ملاقات داده بودند مامور آمد و گفت زمان ملاقات تمام شده، آقا برگشتند یک نگاه تند و خشم آلود به آن مامور کردند که آن مامور گویا میخواست روح از بدنش بیرون برود از ترس این نگاه شهید نواب، و من در دلم گفتم خدایا در این وجود چه شجاعت و چه قدرتی قرار دادهای؟
آنقدر چشمان آقا نافذ بود که اگر به یک نفر نگاه میکردند تا عمق وجود طرف را میخواندند و کسی قادر نبودند که در دیده گان شهید نواب نگاه کند.
وقتی آقا را میبردند برمی گشتند به پشت سرشان به زن و بچهها و مادرشان نگاه میکردند و من بعد از شهادت ایشان درک کردم که این نگاه آخرین نگاه بود.
ادامه دارد....
قسمت پنجم👇🏻
در جماران سه بار با حضرت امام ملاقات داشتم. امام میفرمودند راه و نظر شما مورد تأیید ما بود. میفرمودند نواب رحمتاللهعلیه بسیار خالص بود که نیازی به تعریف من هم ندارد. شهید نواب خودش استنباط فقهی داشت؛ درس خوانده بود و البته اجازه هم داشت. شهید نواب معتقد بود که باید در مقابل دشمنان دین و خدا ایستاد. البته ایشان قبل از اقدام، هشدارهای لازم را هم میدادند ، و نصیحت میکردند .
وقتی رهبر بزرگوار رئیسجمهور بودند من رفتم منزل مادرشان اما منزلی که دیدم منزل مادر یک رئیسجمهور نبود؛ منزلی محقر تا جایی که حتی دیوارهای خرابی هم داشت. به مادر ایشان گفتم شما که مادر رئیسجمهور مملکت هستید چرا اینگونه زندگی می کنید؟ گفتند رئیس جمهور خادم ملت است....