#نجـوای‌دلـــ💝 🌺 #شفــایافتــه ✍ارسالی از « پوریا بگری» ✅ از اهـواز بسمه تعالی اون موقع در سنین نوجوانی بنده درگیر درد در قسمت شکمم شده بودم که پزشک جراح تاکید داشت من باید عمل کنم ،باتوجه به سن کمی که داشتم و این مسائل، خانواده زیر بارعمل نرفتن و خودمم راضی نبودم که برام دارو نوشت تا یه مدتی که مصرف کنم ازقضا در اون مدت خانواده برای رفتن به مشهد اقدام به تهیه بلیط قطار کرده بودن وبلیط ها هم در اوج شلوغیهای تابستان و از نوع سازمانی بودن که به سختی تهیه شدند....دقیقا سه روز مانده بود به حرکت ما مجدد درد ناحیه شکم من شروع شد که باعث شد مجدد به دکتر مراجعه کنیم که دیگه ایشون گفت که اگه جراحی صورت نگیره براش دردسر میشه.... ازش تقاضاکردم که اجازه بده بریم مشهد زیارت بعد برگردیم که قبول نکردن بالاخره منو بردن بیمارستان بستری کردن که فردا عمل کنند از این طرف خانواده دیدن که اوضاع اینطوره اقدام به پس دادن بلیط ها ی مشهد کردن و منم صبح روز عمل تا ظهری لباس جراحی به تن داشتم و منتظر بودیم دکتر بیاد که بحث عمل منو انجام بده که دکتر نیومد...بالاخره ما تا شب منتظر موندیم که ساعت 1شب خانم دکتر بهادرزایی اومدن بالاسرم بعد از احوال پرسی و...عذرخواهی بابت مشکلی که براشون پیش اومده بود گفت نظرم اینه برید مشهد زیارت کنید بعد که برگشتید جراحی تون انجام بدم....ما خوشحال اما ناراحت از اینکه بلیط هارو صبح پس داده بودن... اما خاست خدا چیز دیگه ای بود صبح فرداکه پدرم مراجعه داشت مجدد تونستن بلیط هارو بگیرن و ما راهی مشهد الرضا بشیم حین سفر خیلی مراجعت به حرم داشتم و برای این مشکل شکمم از آقا کمک خواستم.... بعد از برگشتن از زیارت مجدد به دکتر مراجعه کردیم که بعد از آزمایش ها خداروشکر شدت بیماری اون قسمت از شکمم کم شده بود که نیاز به جراحی نداشت و با دارو بعد از مدتی رفع شد. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا