entezar_2.mp3
2.63M
🎧استاد روح الله کاظم زاده
🦋اذان انتظار🌟
#التماس_دعای_فرج_و_شهادت
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
#نماز_اول_وقت
روایت از پدر شهید امید اکبری :
تو راه مشهد بودیم با ماشین در حال حرکت که اذان سر دادند ، امید گفت: پدر بزنیم بغل نماز بخونیم؟ گفتم اینجا وسط بیابون؟ صبر کن تا برسیم به یه جایی که آب و دولابی باشه.. اونجا وایمسیم.
چند دقیقه بعد از دور یه درخت و جوب آبی مشخص بود که یه دفعه امید با خوشحالی گفت: اینجا بایستیم انگار آب هم هست!
گفتم صبر کن میریم جلو تر به روستا یا مسجدی برسیم بعد نماز میخونیم..
یه لحظه دیدم امید سرخ و سفید شد و گفت بابا چند دقیقه از فضیلت نماز اول وقت گذشته بعد شما هی میگید بریم جلو بریم جلو!...
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_شریف_صلوات
#شهدا_شرمنده_ایم_که_مدام_شرمنده_ایم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
در این لحظات ملکوتی✨❣
❣✨سر سجاده عشق
دعا برای سلامتی و طول عمر رهبر عزیزمان وتعجیل درظهورمولایادمان نرود✨❣
❣✨نماز اول وقت📿
💕💕💚💚💕💕
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🔶 فرق دوران امام خمینی ( ره ) با امام خامنه ای ( مدظله )
پشتیبان ولایت فقیه باشیم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
گنجشکی که نشانی از شهدا آورد... 🌷
شهید علیرضا خاکپور از سرداران شهید «لشکر پنج نصر خراسان» از خطه گلستان، روستای پیرواش، متولد سال ۱۳۴۵، از خانواده ای روستائی و کشاورز، متاهل، وقتی «سمانه» تنها دخترش، «هشت ماهه» بود؛ علیرضا در ششم اسفند سال «۱۳۶۵»در عملیات «کربلای پنج» مظلومانه شهید شد.
شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است:
منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست، برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است.
بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش، ریختم و برگشتم.
نخورد.
یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک ، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پرید و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست.
پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه، زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم….
بعثیهای ملعون ، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند ...
#🌺خیلی جالب🌺
🥀🥀🥀🥀🥀
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
#چطورشهیدبشیم؟؟؟؟
#محمدهادی_ذوالفقاری
🔴 آتش دنیا را به جان خرید
هادی یکبار به دیدنم آمد و گفت:
میخواهم برای پیادهروی #اربعین به بصره بروم و مسیر طولانی بصره تا کربلا را طی کنم.
آن روز متوجه شدم که پشت دست هادی به صورت خاصی زخم شده، فکر میکنم حالت سوختگی داشت.
هادی به بصره رفت و ده روز بعد از اینکه به نجف رسید به منزل ما آمد.
بعد از اینکه حالش کمی جا آمد، با هم شروع به صحبت کردیم.
هادی از سفر به بصره و پیادهروی تا نجف تعریف میکرد،
اما نگاه من به زخم دست هادی بود که بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود!
صحبتهای هادی را قطع کردم و گفتم:
این زخم پشت دست برای چیه؟ خیلی وقته که میبینم.
نمیخواست جواب بده و موضوع را عوض میکرد.
اما من همچنان اصرار میکردم. بالاخره توانستم از زیر زبان او حرف بکشم!
مدتی قبل، در یکی از شبها خیلی اذیت شده بود. میگفت که شیطان با شهوت به سراغ من آمده بود. من هم چارهای که به ذهنم رسید این بود که دستم را بسوزانم!
من مات و مبهوت به هادی نگاه میکردم. درد دنیایی باعث شد که هادی از آتش شهوت دور شود. آتش دنیا را به جان خرید تا گرفتار آتش جهنم نشود.
برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
#پاسدار_انقلاب
🌷 @mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🌷 شهید مدافع حرم محمود رضا بیضایی🌷
یکی از دوستانش جملهای عربی را برایم پیامک کرده بود
و اولش نوشته بود:
"این سخنی از محمودرضاست.
آن جمله این بود:
«اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة».
یعنی:
«اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»!
پرسیدم: این جمله را محمودرضا کجا گفته؟
گفت: آخرین باری که تهران بود و با هم کلاس اجرا کردیم،
این جمله را اول کلاس روی تخته سیاه نوشت من هم آنرا توی دفترم یادداشت کردم.
جمله برای بیست و هشت روز قبل از شهادتش بود.
راوی: برادر شهید
🔅 روحش شاد یادش گرامی و راهش استوار🔅
#پاسدار_انقلاب
🌷 @mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹