✨💞#عاشقانه_های_شهدایے 💞✨
♦️●هروقت که از ماموریت میومد،به تلافی اینکه دل❣️ منو به دست بیاره، گوشه #سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز🌼 درست میکرد.
♦️منم دیگه به تلافی اون،قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه #قلبی با گل رز درست کنم....✅
♦️●یبار که از ماموریت های زیادش،خیلی ناراحت بودم،به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم،یه کوچولو هم که شده جبران میکنم.
♦️ روز پنجشنبه بود،من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره.میخواد یه کاری انجام بده...
صبح 🌤شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته.#آشپزیشم خوب بود.
♦️گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش،گفت موقعی که میخوام سفره رو بچینم،میری تو اتاق نمیای،سفره که چیده شد شما بیا...
♦️●بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده.یه گوشه سفره یه #قلب با گل رز🌻 درست کرده بود. اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته ...
✍️راوی: همسرشهید
#محمدحسین_میردوستی
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🌷🍃🌷🍃🌷
#خاطرات_شھـــــدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباسعلی_جان_نثاری
#شلمچه مسئول موقعیت #شهید_یونسی بودم ، یه روز رفته بودم سرکشی از نیروهای موقعیت ، وقتی برگشتم دیدم خودرو فرماندهی کنار سنگره و یکی از #هندوانه_هایی که اونجا کاشته بودیم عقب ماشینه ، برداشتم و رفتم توی سنگر (من فکر کردم ایشون این کارو کردن که بعدا معلوم شد که این کار رو راننده ایشون انجام داده )
خلاصه رفتم توی سنگر و #هندوانه رو بریدم و گذاشتم جلوی ایشون و گفتم چون #هندونه_ها رو بچه ها زحمت کشیدن و کاشتن ، شما نمی تونید ببرید ولی می تونید توی خوردنش با دوستان شریک بشین ...
#سردار نگاهی عمیق به من کرد و بعد از خوردن #هندونه از پیش ما رفتند .
بعد از رفتن ایشون ، بچه ها به من گفتن خدا به دادت برسه ، می دونی کی بود؟ ( لازم به ذکر است که بگم من یک ماه بود به اون منطقه اعزام شده بودم و ایشون رو نمی شناختم )
گفتم : کی بود ؟
بچه ها گفتن ایشون #فرمانده ستاد بود .
منتظر باش که به زودی از ستاد احضارت کنند ، چند روز بعد از ستاد من رو خواستن ، پیش خودم گفتم کارم در اومد ، خلاصه رفتیم ستاد ، دفتر مدیریت .
گفتن تو چیکار کردی که از طرف فرماندهی احضار شدی ؟
رفتم داخل اتاق ،
ایشون گفتن :
از امروز شما #مسئول_دفتر فرماندهی هستین .
چند وقتی گذشت ، یه روز از ایشون پرسیدم :
چرا حقیر رو برای این کار در نظر گرفتین ، در حالی که من اون روز توی خط ...
ایشون گفتن :
چون به فکر #نیروهات بودی .
تا وقتی که در #خدمت ایشون بودم هیچ وقت اجازه ندادن #تنهایی غذا بخورم ، می گفتن باید سر یک #سفره با هم غذا بخوریم .
روای :
#همرزم_شهید
#تلنگر ...
#تفکر .
╭═══════•••{}•••═══════╮
@mohebin_velayt_shohada
╰═══════•••{}•••═══════╯
#ڪپےباذکریکصلواتجهتسلامتیوتعجیلدرفرجツ