eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
295 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ کاظم عبدالامیر کیست⁉️⁉️ 💜توی اردوگاه تکریت۵، مسئول شکنجه‌ی اسرای ایرانی، جوانی بود بنام یکی از برادران کاظم اسیر ایرانیها، و برادر دیگرش هم در جنگ با ایران کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت، و انگار ایرانیها را مقصر همه مشکلات خودش می دانست❗️ 🌺کاظم ، آقای ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. او می دانست آقای ابوترابی فرمانده و روحانی انقلابی است، به همین خاطر ضربات کابلی که نثارش می کرد، شدت بیشتری نسبت به دیگر اسراء داشت،😔 اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت❗️ کاظم از هر فرصتی برای شکنجه روحی، روانی و جسمی اسرا بویژه استفاده می کرد تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود.😍 💞خانواده کاظم به روحانیون و سادات احترام می گذاشتند. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر رو برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی 💖یکروز با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ و گفت:بیا اینجا کارت دارم...😳 ❤️ما تعجب کردیم و گفتیم لابد شکنجه جدید و... اما از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.😍 🌺وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم ، گفت: 🌺 اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود.😍 ❤️بارها بهم گفته بود مبادا ایرانی ها را اذیت کنی، اما دیشب (س) رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده.😔صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه ایرانی ها رو اذیت می کنی⁉️، حلالت نمی کنم...😔 💞حالا من اومدم که حلالیت بطلبم کم کم محبت حاج اقا ابوترابی در دل کاظم جا باز کرد و شد مرید ایشون،😍 💖بطوریکه وقتی قرار شد آقای ابوترابی رو به اردوگاه دیگری بفرستند کاظم گریان و بسیار دلگیر بود.😢 💖وقتی اسرای ایرانی آزاد شدند ، کاظم برا خداحافظی با اونا بخصوص اقای ابوترابی تا مرز ایران اومد.😍 💞او بعد از مدتی نتوانست دوری حاج اقا ابوترابی رو تحمل کنه و برای دیدن حاج آقا راهی تهران شد.وقتی فهمید حاج آقا توی سانحه تصادف مرحوم شدند به شدت متاثر شد و رفت مشهد سر مزارش و مدتها آنجا بود.😢 🌺کاظم از خدا می خواست تا از گناهانش نسبت به اسرای ایرانی بگذره.حتی می رفت سراغ برخی از اسرای ایرانی که شکنجه شون کرده بود و حلالیت می طلبید 💖تا اینکه کاظم بعد از تحول و با پیدایش داعش ، به رفت و در دفاع از (س) به شهادت رسید💔 🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟 📙منبع:کتاب مدافعان حرم،ص۲۴ : 💖هرچقدر هم کج رفته باشیم، با یه توبه واقعی و مردونه و جبران خطاها ، میشه ... 😢کاظم اونقدر خطا کرد که حضرت زینب(س) پیش مادرش از شکایت کرد، اما وقتی توبه کرد و به سمت خدا برگشت ، خریدارش شد و در راه دفاع از حرم شهید شد💔 (برای با خدا شدن هیچوقت دیر نیست،) الهی العفو الهی العفو الهی العفو خصوصا در شبهای استغفار
قسمت اول 🚫این داستان واقعی است🚫: . . . همیشه از پدرم متنفر بودم مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه آدم و بی حوصله ای بود اما بد اخلاقیش به کنار می گفت: درس می خواد بخونه چکار؟ نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد اما من، فرق داشتم من درس خوندن بودم بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم مهمتر از همه، می خواستم بخونم، برم سر کار و از اون و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم چند سال که از خواهرم گذشت یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی شوهر خواهرم بدتر از پدرم، ناجوری بود،یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد اما خواهرم اجازه نداشت پاش رو از توی خونه بیرون بزاره مست هم که می کرد، به شدت رو کتک می زد این بزرگ ترین زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ... هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید روزی که پدرم گفت هر چی درس خوندی، کافیه ... . . ... برگرفته از زندگی
. 🌷 خداوند حکیم تمام بندگان را به نوعی مورد و امتحان قرار خواهد داد چونکه از خلقت نیز همین است و ما تا زنده ایم ، میدان باز است . زمین هست و بذر خوب و بد هم موجود است و ما هر عملی که در دنیا چه خوب ، چه بد ، چه کم و چه زیاد انجام داده باشیم ، بلاشک آن را در آخرت خواهیم دید . 🌷 روحش شاد با 🌷 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹