┄┅═✾🍃🌸🍃✾═┅┄
☁عمه #شهید_دولت_آبادی از روز تشیع پیکر
شهید نقل می کند که : مراسم تشیع علی رغم اینکه رسانه ای نبود، خیلی شلوغ و باشکوه برگزار شد همه شرکت کرده بودند از مردم عادی تا بسیجی ها و بچه های نیروی انتظامی.
🌷مراسم تشیع و تدفین که تمام شد و همه رفتند، من مانده بودم سرخاک تا کمی با برادرزاده ام خلوت کنم. اطراف خلوت شده بود و دیگر از آن ازدحام خبری نبود.
✨پس از آنکه کمی اطراف مزار را تمیز کردم سر خاک نشستم که خانمی مسن با دمپایی و لباسهایی مندرس نظرم را جلب کرد سر خاک محمد داشت گریه می کرد.
💥من هر چه به چهره اش نگاه کردم او را نشناختم ، کنار او نشستم و پس از آنکه آرام شد از او پرسیدم :خانم شما محمد را از کجا میشناسی؟
🌳گفت : من همیشه در پارک جنب کلانتری ۱۲۰ سید خندان می نشینم. محمد هر وقت از آنجا با موتورش رد می شد می ایستاد و از من می پرسید :خاله کسی اذیتت نمی کند؟ چیزی لازم نداری؟ بعد کمکی به من می کرد و کمی با من حرف میزد و می رفت.
💖#خاله گفتنش خیلی به دلم می نشست. جایی که امثال ما را کسی تحویل نمی گیرد او همیشه با مهربانی با من حرف می زد.
🔸او گفت: از دیروز که عکسش را دیدم و فهمیدم که شهید شده اصلا حال خودم را نمی فهمیدم و انگار دنیا روی سرم خراب شده و امروز جلو کلانتری با مردم خودم را به بهشت زهرا رساندم تا در مراسم تدفین او شرکت کنم و کمی در کنار مزارش آرام بگیرم.