eitaa logo
『مُهجَة』
2.9هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
10.5هزار ویدیو
0 فایل
『•﷽•』 ∽∽∽ #تابع‌قوانین‌ایتا. بی‌پناه‌‌که‌شدی‌صدایش‌‌کن او‌حسین‌ِ‌وِترالمَوتوراست‌ میداندتک‌وتنها‌شدن‌‌یعنی‌‌چه‌.. درآغوشت‌می‌گیرد!💔 • ● امری🌱 @aghay_khodam
مشاهده در ایتا
دانلود
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم داستان این رو بخونین ببینین بعضی وقتا گذشتن از یک آدم رو به چه جاهایی که نمیرسونه... یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم. وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد : ((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدارارباب بی کفن خود رفت. آيت الله حق شناس در عظمت شهید فرمود: در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟ این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود : تمامی مطالبی که (از برزخ و...)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و ...اما من را بی حساب و کتاب بردند. بعد استاد مکثی کرد و فرمود :رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید. داستان تحول از زبان خود شهيد: یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند.یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری روآب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم . همان جا پشت درخت مخفی شدم …می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت وکنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شوداما خدایا من به خاطر تو ازین گناه می گذرم از جایی دیگر آب تهیه کردم ورفتم پیش بچه ها ومشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بودیادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خداگریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت . گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم و می کردم خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد به اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!! همه می گفتند سبوح القدوس و رب الملائکه والروح… از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…” در سال ۱۳۹۱ ،دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد اقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،بدست آمد .در آخرین صفحه نوشته بود که در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی (عج) را زیارت کردم.. ""کتاب عارفانه شهیداحمد علی نیری""
إلهی، داغ دل را نه زبان تواند تقریر كند  و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله كه دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است. إلهی، محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است، كه آن اثر است نه این؛ با این كه إعداد است و علیت و معلولیت نیست، پس محبت تو به ما كه علّت مطلق مایی تا چه اندازه است؛ (یحِبُّهُم- مائده/54) كجا و (یحِبُّونَهُم- بقره/165) كجا؟! علامه حسن زاده حفظه الله تعالی
إلهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانی ام بیفزا! إلهی، تا كعبۀ وصلت فرسنگها و در راه خرسنگها، و این لَنگ به مراتب كمتر از خرچنگ است. خرچنگ را گفتند «به كجا می روی؟» گفت: «به چین و ماچین» گفتند: «با این راه و روش تو؟» إلهی، دل دادۀ معنا را از لفظ چه خبر و شیفتۀ مسمّا را از اسم چه اثر.  إلهی، كلمات و كلامت كه این قدر دل نشین اند، خودت چونی؟ إلهی، اگر از من پرسند كیستی، چه گویم؟ إلهی، هر چه بیشتر فكر می كنم دورتر می شوم. إلهی، گروهی كوكو گویند و حسن هو هو. إلهی،‌ از گفتن «یا» شرم دارم. ┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈
[ ] گـــاهی از من و شمای "مذهبی" ،تنها یڪ تیپ باقی می ماند ! ۞⇦برای خانم ها چادرشان ؛ ۞⇦و برای آقایان محاسنشان ؛ گـــــاهی من و شمای "مذهبی" آنقــــدر درگیرِ پست‌ها و متن هایمان در صفحات مجازی می شویم ؛ ڪہ از خـواندن روزانه چند خــط یا ڪــتب روایی، غـــافل میشویم ؛ و در پـایـان روز، میبینیم ڪہ حتی یڪ دهم وقتی ڪہ در فضای مجازی بودیم، در فضای قرآن و حدیث نفس نڪـشیدیم . . . ✗ آنـــــقدر ڪہ آنلاین بودیم و اولین نفر پست‌های دیـــــگران را لایڪ ڪردیم بہ فڪـــر نبودیم... آنـــــقدر درگیر جذب حداڪثری شدیم ڪہ فراموش ڪــردیم " " و " " رمز برڪت در ڪارهایمان است... آنقـــــــــدر ڪہ بہ فڪر آبــروی خود و برانگیختنِ تشـویق دیگران و لایڪ ڪردن‌هایشان بودیم(👈🏻❤️) بہ فڪر رضایتِ صاحب زمانمان نبودیم 😞 آنــــــــــقدر مدام فڪرمان مشغول عڪس پروفایل و استاتوس‌هایمان بود؛ غافل شدیم از اینڪہ پیش اماممان چہ وجہ‌ای داریم و وضعیتِ نامه ی اعمالمان پیش او چگونه است . . . آنقــــــــــدر در این فضا وقتمان را با انبوهی از جمــعیت گذراندیم فراموش ڪردیم تنهایی و غربت امام زمانمان را . . . آن‌چــنان حضور در این فضا را برای خود لـــــذت بخش کردیم ڪہ ڪم ڪم غافل شدیم از لذتِ و درددل خصوصی با . . . 👌🏻