✍ هیچ احساسی!
بسم الله الرحمن الرحیم
.
امروز رایج است که این طور فکر کنیم:
وقتی یک قهرمان، یا یک رهبرِ محبوب مردمی در حال بازگشت به وطن خویش است،
و حتما می داند که استقبال گستردهی مردم در انتظار اوست،
باید شور و شوق خاصی داشته باشد؛
باید شوق، سراسر وجودش را پر کرده باشد.
.
اما چرا در چنین شرایطی،
شوق، سراسر وجود آن قهرمان یا آن رهبر محبوب مردمی را فرا می گیرد؟
.
"شوق"، آتشی است که محبوب انسان در دل او می افروزد.
آدمی نسبت به آنچه دوستش دارد و دِلش آن را می طلبد، "شوق" دارد.
مانند کودکی که چون شهربازی را دوست دارد، "شوق" رسیدن به آن در دلش موج می زند.
.
هر انسانی از این که سیل عظیم مردم او را در آغوش بگیرند و نجات بخش خود بدانند، لذت می برد.
هر انسانی چنین صحنهای را دوست دارد که جمع عظیمی از انسان ها، گوش به فرمان او باشند تا سر و جانشان را فدا کنند.
هر انسانی می پسندد که با اوج دادن به کلامش در حین سخنرانی، احساسات هزاران نفر را برانگیزد و از آنان شعار های حماسی بشنود.
.
آری؛ راز آن "شوقی" که یک قهرمان یا یک رهبر محبوب مردمی در حال بازگشت به وطن خویش دارد، همین است.
.
.
.
اما چرا در دلِ امام از چنین شوقی خبری نیست؟!
.
انقلابی که امام آن را رهبری کرد، برای احیای یک زندگی متفاوت و زنده ساختن دوبارهی یک مکتب الهی بود: اسلام.
.
در اسلام، آن کسی که مردم را رهبری -یا به تعبیر معارف اسلامی، "امامت"- می کند،
باید در قلّهی مکتب باشد، باید نمودار عینی مکتب باشد. باید در پیمودن راهی که مکتب نشان می دهد، از همه جلو تر باشد:
"آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ"(سوره بقره، آیه ۲۸۵)
ابتدا رسول مومن می شود، سپس مومنان.
.
پس امام باید در راهی که مردم را به سوی آن رهبری می کند، از همه جلو تر باشد.
اما این راه و این مکتب چیست؟
.
.
زندگی انسان، حرکت او به سمت دوست داشتنی هاست.
انسان با دوست داشتنی ها و محبوب های خویش زنده است.
انسان زنده است تا حرکت کند و آنچه را که دوست دارد به چنگ بیاورد.
.
اما این دوست داشتنی ها زیاد و متنوع اند؛ و همین انسان را افسرده می سازد:
گاهی به آنچه دوست دارد نمی رسد،
گاهی آن چیزی و یا آن کسی را که دوست دارد از دست می دهد،
هر بار بخواهد به چیزی که دوست می دارد برسد، باید رنج دل کندن از دوست داشتنی های دیگر را به جان بخرد،
و در نهایت، هیچ گاه به همهی چیز هایی که دوست می دارد، نخواهد رسید.
آری؛ زندگی انسان مانند بردهای است که چند...
.
.
آری؛ زندگی انسان مانند برده ای است که چند ارباب دارد، و هر کدام از این ارباب ها، او را به یک کار متفاوت امر می کند:
"ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ"(سوره زُمَر، آیه ۳۹)
"خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند،"
و این ارباب ها، دوست داشتنی های انسان هستند.
.
.
اسلام، انسان را فرا می خواند تا دوست داشتنی های متفاوت و متنوع او را از میان بردارد،
و او را از افسردگی نجات دهد.
.
اسلام انسان را دعوت می کند،
تا "ارباب های مختلف او، که با یکدیگر به مشاجره مشغولند" را از بین ببرد، و او را "زندگی" ببخشد:
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ"(سوره انفال، آیه ۲۴)
"ای کسانی که ایمان آوردهاید!
دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را #زندگی میبخشد!"
.
آری؛ اسلام محبوب های متنوع را از بین می برد،
و تنها یک محبوب -آن هم محبوبی که بهتر از او تصور نشدنی است- به انسان می بخشد: خدای بی نهایت.
.
.
آری؛ امام در راهی که به روی ملت ایران -بلکه به روی مردم #جهانِ_تاریک_غفلت_زده- گشوده، از همه جلو تر است.
.
امام شوقِ سخنرانیِ طوفانی و لذت شنیدن شعار های مردم را ندارد،
امام شوق شنیدنِ "روح منی خمینی" ندارد،
امام شوق این که سیل عظیم جوان ها، با یک اشارهی او جان را بر کف دست بگذارند و جان فشانی کنند ندارد؛
.
بلکه تنها شوق یک چیز را دارد:
ملاقات پروردگار
.
و سخنرانیِ طوفانی و اعلامیه نوشتن و فرمان جهاد صادر کردن او،
همگی برای رضای خداست.
.
و امام، چه مصداق خوبی است برای کلام نورانیِ پروردگار:
"ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا ۚ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ"(سوره زمر، آیه ۳۹)
"خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و #مردی_که_تنها_تسلیم_یک_نفر_است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمیدانند."
✍ محسن
@mohsen_1346
📝 هیچ احساسی!؛ قلهی عصر جدید عالم (#عصر_خمینی)
بسم الله الرحمن الرحیم
.
امروز رایج است که این طور فکر کنیم:
وقتی یک قهرمان، یا یک رهبرِ محبوب مردمی در حال بازگشت به وطن خویش است،
و حتما می داند که استقبال گستردهی مردم در انتظار اوست،
باید شور و شوق خاصی داشته باشد؛
باید شوق، سراسر وجودش را پر کرده باشد.
.
اما چرا در چنین شرایطی،
شوق، سراسر وجود آن قهرمان یا آن رهبر محبوب مردمی را فرا می گیرد؟
.
"شوق"، آتشی است که محبوب انسان در دل او می افروزد.
آدمی نسبت به آنچه دوستش دارد و دِلش آن را می طلبد، "شوق" دارد.
مانند کودکی که چون شهربازی را دوست دارد، "شوق" رسیدن به آن در دلش موج می زند.
.
هر انسانی از این که سیل عظیم مردم او را در آغوش بگیرند و نجات بخش خود بدانند، لذت می برد.
هر انسانی چنین صحنهای را دوست دارد که جمع عظیمی از انسان ها، گوش به فرمان او باشند تا سر و جانشان را فدا کنند.
هر انسانی می پسندد که با اوج دادن به کلامش در حین سخنرانی، احساسات هزاران نفر را برانگیزد و از آنان شعار های حماسی بشنود.
.
آری؛ راز آن "شوقی" که یک قهرمان یا یک رهبر محبوب مردمی در حال بازگشت به وطن خویش دارد، همین است.
.
.
.
اما چرا در دلِ امام از چنین شوقی خبری نیست؟!
.
انقلابی که امام آن را رهبری کرد، برای احیای یک زندگی متفاوت و زنده ساختن دوبارهی یک مکتب الهی بود: اسلام.
.
در اسلام، آن کسی که مردم را رهبری -یا به تعبیر معارف اسلامی، "امامت"- می کند،
باید در قلّهی مکتب باشد، باید نمودار عینی مکتب باشد. باید در پیمودن راهی که مکتب نشان می دهد، از همه جلو تر باشد:
"آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ"(سوره بقره، آیه ۲۸۵)
ابتدا رسول مومن می شود، سپس مومنان.
.
پس امام باید در راهی که مردم را به سوی آن رهبری می کند، از همه جلو تر باشد.
اما این راه و این مکتب چیست؟
.
.
زندگی انسان، حرکت او به سمت دوست داشتنی هاست.
انسان با دوست داشتنی ها و محبوب های خویش زنده است.
انسان زنده است تا حرکت کند و آنچه را که دوست دارد به چنگ بیاورد.
.
اما این دوست داشتنی ها زیاد و متنوع اند؛ و همین انسان را افسرده می سازد:
گاهی به آنچه دوست دارد نمی رسد،
گاهی آن چیزی و یا آن کسی را که دوست دارد از دست می دهد،
هر بار بخواهد به چیزی که دوست می دارد برسد، باید رنج دل کندن از دوست داشتنی های دیگر را به جان بخرد،
و در نهایت، هیچ گاه به همهی چیز هایی که دوست می دارد، نخواهد رسید.
آری؛ زندگی انسان مانند بردهای است که چند...
.
.
آری؛ زندگی انسان مانند برده ای است که چند ارباب دارد، و هر کدام از این ارباب ها، او را به یک کار متفاوت امر می کند:
"ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ"(سوره زُمَر، آیه ۳۹)
"خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند،"
و این ارباب ها، دوست داشتنی های انسان هستند.
.
.
اسلام، انسان را فرا می خواند تا دوست داشتنی های متفاوت و متنوع او را از میان بردارد،
و او را از افسردگی نجات دهد.
.
اسلام انسان را دعوت می کند،
تا "ارباب های مختلف او، که با یکدیگر به مشاجره مشغولند" را از بین ببرد، و او را "زندگی" ببخشد:
"يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ"(سوره انفال، آیه ۲۴)
"ای کسانی که ایمان آوردهاید!
دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را #زندگی میبخشد!"
.
آری؛ اسلام محبوب های متنوع را از بین می برد،
و تنها یک محبوب -آن هم محبوبی که بهتر از او تصور نشدنی است- به انسان می بخشد: خدای بی نهایت.
.
.
آری؛ امام در راهی که به روی ملت ایران -بلکه به روی مردم #جهانِ_تاریک_غفلت_زده- گشوده، از همه جلو تر است.
.
امام شوقِ سخنرانیِ طوفانی و لذت شنیدن شعار های مردم را ندارد،
امام شوق شنیدنِ "روح منی خمینی" ندارد،
امام شوق این که سیل عظیم جوان ها، با یک اشارهی او جان را بر کف دست بگذارند و جان فشانی کنند ندارد؛
.
بلکه تنها شوق یک چیز را دارد:
ملاقات پروردگار
.
و سخنرانیِ طوفانی و اعلامیه نوشتن و فرمان جهاد صادر کردن او،
همگی برای رضای خداست.
.
و امام، چه مصداق خوبی است برای کلام نورانیِ پروردگار:
"ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا ۚ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ"(سوره زمر، آیه ۳۹)
"خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و #مردی_که_تنها_تسلیم_یک_نفر_است؛ آیا این دو یکسانند؟! حمد، مخصوص خداست، ولی بیشتر آنان نمیدانند."
✍ محسن؛ جوانِ عصر خمینی:
https://eitaa.com/joinchat/2866675764C58a22ebca5