#مثنوی_شب_اول_ماجرای_کوفه چشم وا کن بنِگر عاقبت مسلم را برسر بام ببین فخر بنی هاشم را بر سر بام که نه بر سر منبر رفته تاببینند همه، پله آخر رفته قصر زیر قدمش یکسره گلباران شد لشکری یک نفره فاتح این میدان شد رفته بر دارالعماره بزند پرچم را تاکه هشیار کند خیل بنی آدم را بالبی تشنه، تنی خسته سخن می گوید چشم وا کرده دهان بسته سخن می گوید یادتان هست که دیروز چه غوغایی بود جنبش مردم این شهر تماشایی بود مادران شال قبای پسران را بستند وفقط مردم این شهر به ماپیوستند مصر که برده فرعون زمانش شده بود ترس از این طایفه مُهری به زبان شده بود اهل بصره که همه سر به گریبان دارند بیش از آیین نبی، دغدغه نان دارند مردم مکه زبس دور حرم می گردند از حرم دور شده قبله خود گم کردند چه بگویم زمدینه که اگر باما بود سالها پیش به فکر حرم زهرا بود شامیان نیز که از ریشه علی نشناسند چه بگویم من از این شهر که شر الناس اند درزمستان سکوت همه منبر ها باز هم کوفه به پاخاست، نه آن دیگر ها راستی مردم این شهر اگر نامردند پس چراازپسرفاطمه دعوت کردند راستی مردم این شهر اگر که دغلند پس چرا پا به رکابان علی در جملند راستی مردم این شهر اگر بی دینند پس چرا نافله خوان سحر صفینند راستی کوفه عجب حال غریبی دارد چه بریری چه سعیدی چه حبیبی دارد آای عالم پسر فاطمه باید چه کند گرحسین ابن علی کوفه نیاید چه کند قصه کوفه دراین عصروزمان هم جاری است داستانش بخدا ماضی استمراری است کوفه آئینه تاریخ نمای من وتواست جای شمر وعمر سعد نه، جای من وتواست کوفه یک نقشه راه است بدان خیره شوید تا به هر فتنه و هرحادثه ای چیره شوید کوفه یک سنگ بنایی است که ره گم نشود وای اگر قصه آن عبرت مردم نشود شاعر #حجت_الاسلام_محمد_مروستی_زاده https://eitaa.com/mohsenmohammadipanah1