💢سفره حاکم اسلام
✅"احنف بن قیس" نقل می کند:
روزی به دربار #معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم.
پرسیدم:
این چه #طعامی است؟
معاویه جواب داد:
مرغابی است، که #شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با #روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته اند.
بی اختیار گریه ام گرفت.
معاویه با شگفتی پرسید:
علّت گریه ات چیست؟
گفتم:
به یاد علی بن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم.
آنگاه سفرهای مُهر و مُوم شده آوردند.
از علی پرسیدم:
در این سفره چیست؟
پاسخ داد:
نان جو
گفتم:
شما اهل سخاوت میباشید، پس چرا غذای خود را #پنهان میکنید؟
علی فرمود:
این کار از روی #خساست نیست، بلکه میترسم حسن و حسین، نان ها را با روغن زیتون یا #روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.
گفتم:
مگر این کار #حرام است؟
علی فرمود:
نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که #فقر مردم،باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند:
بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.
معاویه گفت:
ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.
#توچال
#اسکی
#تله_کابین
📚اصل الشّیعه و اصُولُها ، صفحه 65
#مباهله_قرن_21
http://eitaa.com/joinchat/4274782212C7b80c7b8ed
@mohsenriazi
امام خامنه اى:
ما هرجا یک مدیریّت انقلابیِ فعّالِ پُرتحرّک داشتیم،کار پیش رفته است؛ هرجا مدیریّتهای ضعیف،بیحال،ناامید غیرانقلابی،وبیتحرّک داشتیم؛کارهایا متوقّف مانده است،یا انحراف پیدا کرده است. این مسئلهای است که ازیک اشکال و یک ضعفی برخورداراست.
🇮🇷"چوب الف"🇮🇱👇
@Dezrvltion
@mohsenriazi
🔰 فضای کسب و کار و زندگی و معیشت مردم را امن کنید
🔻رهبرانقلاب، صبح امروز در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه: در مدیریت مسئله اساسی کشور یعنی اقتصاد، قوه مجریه نقش اول را دارد اما قوای مقننه و قضاییه نیز مؤثر و نقش آفرینند.
🔹️ایجاد #امنیت در فضای اقتصادی از جمله وظایف دستگاه قضا است. فضای کسب و کار و زندگی و #معیشت_مردم باید امن باشد و دستگاه قضا باید با مختل کنندگان امنیت اقتصادی برخورد کند.
🔹️مبارزه قاطع و صریح با مفاسد و مفسدان اقتصادی از دیگر وظایف مهم قوه قضاییه است. باید واضح و مؤثر در این مقوله ورود کنید و فعال باشید.
🔹️سخنانی که مستقیم یا غیرمستقیم تصور فساد فراگیر در همه دستگاهها را به افکار عمومی القا می کنند، درست نیست. در برخی «دستگاههای حاکمیتی، مردمی و محیط کسب و کار»، فساد وجود دارد اما «فساد عمومی» واقعیت نیست و نباید این تلقی غلط را در اذهان عمومی به وجود آورد.
🔹️اقناع افکار عمومی در برخورد دستگاه قضا با مصادیق فساد اقتصادی ضروری است. وقتی مفسدی را محاکمه و مجازات کردید، روشن و مستدل و هنرمندانه برای مردم تبیین کنید تا مردم صحت عملکرد شما را احساس کنند و تهدیدات به فرصت تبدیل شود.
🔺️قوه قضاییه برای حل مشکلات اقتصادی با دولت همکاری کند. ۹۷/۴/۶
@Khamenei_ir
@mohsenriazi
970406_دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه.mp3
10.32M
🎙بشنوید| سخنرانی صبح امروز رهبرانقلاب در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه. ۹۷/۴/۶
@khamenei_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت بیست و پنجم»
اولش فکر کردم اشکال از گوشی منه ... مثل کنترل تلوزیون که وقتی کار نمیکنه، چند بار میزنیم کف دستمون و بعدش مثل ساعت کار میکنه، گوشیو زدم کف دستم و حتی یه بار فورا خاموش و روشنش کردم ... اما نه ... خبری نشد که نشد...
یه خنده عصبی کردم و گوشیمو خیلی محترمانه گذاشتم تو جیبم.
فقط یک راه داشتم...
خب آخرین باری که اون راه را رفته بودم، لبنان بودم و سر پروژه حیفا ... باید به حس شیشمم مراجعه میکردم و راه میفتادم و پیداش میکردم. چاره ای نبود. باید پیدا میشد.
راه افتادم.
با خودم گفتم وقتی گوشیش دیگه سیگنال نمیده، ینی باطریش را آورده بیرون! پس به احتمال قوی فقط باید توی مغازه های تعمیر گوشی همراه دنبالش بگردم.
سه چهار تا مغازه بود. قدم قدم، مثل قاتلای حرفه ای که کمین کردن برای طعمشون، حرکت کردم و به دقت نگا میکردم و راه میرفتم.
رسیدم به مغازه اولی ... یه نگاه کردم ... دیدم سه چهار نفر مرد دارن با هم صحبت میکنن!
دو سه تا مغازه اون طرفتر، به دومین مغازه تعمرات گوشی رسیدم. دیدم دو تا خانم و دو سه تا آقا اونجا هستن. ایستادم و به دقت نگاشون کردم. جذبم نکردن و ولشون کردم ...
سومین مغازه، سه چهار تا مغازه اون طرفتر بود... همینجور که داشتم قدم قدم به طرفش نزدیک میشدم، یه خانم مانتو قرمز ازش اومد بیرون و رفت.
برگشتم به گوشیم نگا کردم ... دیدم هنوز ندارمش ...
رفتم به طرف اون مغازه ... در حالی که یه چشمم هم به اون خانمه مانتو قرمزه بود... وقتی رسیدم دم در اون مغازه، دیدم سه چهار تا خانم اونجاست ... یه پامو گذاشته بودم تو مغازه که دیدم حسم داره قوی تر میشه. حتی یه تپش ریز هم گرفته بودم ... تقریبا داشتم مطمئن میشدم که خود اون مغازه است ...
✅ دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
تو همین فکرا بودم که یهو مغازه دار گفت: «بفرمایید آقا ... درخدمتم!»
یه نگا کردم به گوشیم و مشخصات گوشی اونو درآوردم و گفتم: «ببخشید آقا ... شما امروز یه گوشی ...»
هنوز حرفام تموم نشده بود که دیدم یه قاب و باطری گوشی سامسونگ j7 روی میزش هست. گفتم جسارتا این باطری و محافظ ... ینی ... اینا مال خانم منه؟! الان اینجا بودن؟!»
یکی دو نفر از خانما وقتی این سوالو پرسیدم با تعجب نگام کردن!
یهو آقاهه گفت: «خانم شما؟ نمیدونم آقا ... یه خانم اومدن ... الان هم رفتن ... همین پیش پاتون رفتن!»
گفتم: «اینا مال اونه؟»
گفت: «آره! چطور مگه؟»
گفتم: «جسارتا مانتو قرمز داشتن؟»
وقتی اسم مانتو قرمز بردم، اون آقاهه چشاش شد صد تا ... لابد داشت با خودش یه نگا به ریش و پشم من میکرد و یه نگا هم به زن مانتو قرمزم!!
گفت: «بله! مانتو قرمز!»
گفتم: «ممنون آقا»
اینو گفتم و زدم بیرون!
شروع به هروله کردم و میخواستم جلب توجه نشه! با چشمم دنبالش بودم ... دیدم حدود 50 یا 60 متر ازم فاصله داره!
قدمام را بلندتر برداشتم ... یه ارتباط با عمار گرفتم و گفتم: «منو اد کن به نزدیکترین بچه هایی که به من نزدیکن! اگه مامور خانم هم باهاشون باشه بهتره!»
عمار گفت: «حاجی من که جام خوب نیست و دسترسی ندارم ... نا سلامتی منو فرستادی جاهای بد بد ! اما میگم ترتیبشو برات بدن!»
یه کم تندتر حرکت کردم ... تقریبا ده متر بیشتر باهاش فاصله نداشتم ... که یهو یکی اومد پشت خطم و گفت: «قربان درخدمتم!»
گفتم: «کجایید؟»
گفت: «پشت سرتون!»
گفتم: «بسیار خوب!»
تا اینو گفتم، دیدم داره خانمه میره تاکسی بگیره! رفتم و دو سه متر بعدش ایستادم که سوار هر تاکسی شد، منم سوار شم!»
یه پژو تاکسی تمیز ایستاد ... خانمه گفت: «مالی آباد!»
تاکسی گفت: «چند میدی؟»
گفت: «دربس نمیخوام! فرقی نمیکنه!»
خانمه سوار شد! منم رفتم نزدیک و گفتم: «آقا مستقیم؟»
گفت: «تا کجاش؟ باید بپیچم! خانم میرن مالی آباد!»
گفتم: «حالا تا هر جا شد اشکال نداره!»
درب جلو را باز کردم و نشستم. یه نفس عمیق کشیدم. گوشیمو بیرون آوردم و جوری که راننده نبینه و جلب توجه نکنه، خیلی آروم یه پیام برای اون ماموری که پشت سرم بود فرستادم! نوشتم: «یه ماشین بگیر و منو تعقیب کن!»
تا گوشیمو گذاشتم تو جیبم، جواب اومد و نوشته بود: «قربان الان هم درخدمتتونم! بغل دستتون نشستم!»
ادامه دارد...
✅ دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
@mohsenriazi
🌸شهیدی که به احترام امام زمان (عج) در قبر سرش را خم کرد ...🌸
#شهید_احمد_خادم_الحسینی
در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتاز تر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند...
حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود، نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم...
وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم...
وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم...
مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت...
📚 منبع:کتاب لحظه های آسمانی
🔸ایتا افلاکیان:
📮 http://eitaa.com/joinchat/4274782212C7b80c7b8ed
@mohsenriazi
کانال رسمی محسن ریاضی
🔰سخننگاشت| بهشتی در آینده شناخته خواهد شد
🔻رهبرانقلاب: آقای بهشتی خیلی خیلی بزرگ بود و این مردم هنوزم که هنوز است، به نظر من آقای بهشتی را نشناختهاند. بهشتی در آینده شناخته خواهد شد.
🔺️بهشتی را ماها میشناختیم که سالیان درازی کوشش او را در راه پیشبرد این انقلاب دیده بودیم از نزدیک که قدم به قدم چگونه این مرد، این انقلاب را پیش برد. کاری هم نداریم، اثبات هم لازم ندارد، اثبات خواهد شد. ۱۳۶۰/۰۴/۱۷
🖨نسخه چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=23007
@mohsenriazi
🔻 شهید سید محمد کاظم دانش شهیدی که سالروز شهادتش از سوی مسئولان #دزفول ، #شوش و #اندیمشک در سکوت کامل گذشت/سالگرد شهادت شهید داتش مثل روز شهادتش مظلومانه گذشت
🔹در حالی سالگرد شهادت شهید سید محمد کاظم دانش که در بمبگذاری روز ۷ تیر حزب جمهوری اسلامی توسط گروهک تروریستی منافقین بود که به واسطه فعالیت و مسئولیتهایش در شهرهای #دزفول ، #شوش و #اندیمشک بسندیده بود مسئولان این شهرستان مراسم ویژه ای برای سالگرد شهادت این روحانی شهید برگزار کنند.
🔹شهید سید محمد كاظم دانش سال 1318 در شهرستان دزفول در خانوادهای روحانی چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در همین شهر به پایان رساند. از سال 1330 تا 1337 در حوزه دزفول مشغول تحصیل و كسب علم بود. در سال 1337 جهت ادامه تحصیل علوم دینی راهی قم شد و از این تاریخ که ساكن قم شد، تحصیل و فراگرفتن علم را تا پایان عمر رها نكرد.
🔹وی زندگی خویش را وقف پیشبرد اسلام نمود و در این رابطه در تمام مدت تحصیل به محض آنكه فراغتی مییافت، به نقاط دور افتاده از سرعین اردبیل تا سرخه در اطراف شوش از قروه تا مرودشت شیراز هر جا كه امكان مبارزه و تبلیغ بود، میرفت. در رژیم گذشته همواره مورد تهدید و آزار ساواک بود و بارها تبعید و ممنوع المنبر شد.
🔹سابقه مبارزاتی شهید به حدود 42 سال میرسد. نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) را به دزفول میآورد و تكثیر میکرد. از سال 42 تا سال 57 كه انقلاب شكوهمند ایران به پیروزی رسید و نیز پس از آن هرگز از مبارزه دست نكشید.
🔹پیش از پیروزی انقلاب با گروهها و افراد مبارز همكاری نزدیک داشت و مبارزان و مجاهدان شوش و دزفول و اندیمشک را رهبری و با سخنرانی در مساجد مردم را تشویق و ترغیب میکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به شوش رفت و در آنجا مقیم و سرپرست كمیته انقلاب و امام جمعه این شهرستان شد. منطقه مرزی شوش با تفاوتهای قمی ساكنین آن و اختلافاتی كه از قدیم ما بین آنها وجود داشت، از حساسیت ویژهای برخوردار و وجود شخصی مانند او لازم بود تا بتواند اسلحههایی را كه در جریان انقلاب به دست عناصر ناباب مرتبط با عراق افتاده بود، باز پس بگیرد.
🔹در اردیبهشت 59 از طرف مردم شوش و اندیمشک و هفت تپه به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و به مبارزه در این سنگر ادامه داد. شهید دانش به مردم عشق میورزید و به ارتباط با آنان اهمیت بسیار قائل میداد. چه ارتباط مستقیم از طریق بحث و سخنرانی و چه ارتباط غیر مستقیم از طریق نوشتن مقاله و داستان.
🔹وی در هفتم تیر ماه 1360 بر اثر بمب گذاری در سالن حزب جمهوری اسلامی، همراه 72 تن از بهترین فرزندان اسلام و بندگان خدا به درجه رفیع شهادت نائل شد.
🔹پسندیده بود این شهید بزرگوار که محور وحدت میان مردم سه شهر دزفول ، اندیمشک ، شوش و حتی هفت تپه بود مراسمی ویژه ای به مناسبت سالگرد شهادتش در هفتم تیر ماه در این شهرها گرفته میشد اما دریغ از حتی یک بنر یادبود!!!!
✅ با دزآوان از طریق لینکهای زیر به روز باشید
🔹تلگرام
https://t.me/dezavan_ir
🔹سروش
sapp.ir/dezavan.ir
🔸ایتا
eitaa.com/dezavan_ir
🔻اینستاگرام
instagram.com/dezavan.ir
@mohsenriazi
بسم الله الرحمن الرحیم
مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت بیست و ششم»
⛔️نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.⛔
منو میگی؟ اول یه نگا به دست راستم انداختم! دیدم میشه درب ماشین و بعدش هم میشه خیابون!
یه نگاه به سمت چپم ... دیدم راننده است! ماشاءالله از سیبیل و ترییپ شوفریش!
لبخند زدم و یه نفس راحت کشیدم! گفتم: «برو مرکز خودمون!»
رسیدیم به چراغ قرمز! تاکسی ایستاد!
رو کردم به پشت سرمو و دیدم یه دختر حدودا 25 یا 26 ساله!
جوری نشستم که ببینمش ... گفتم: «ترانه خانم از این ورا؟»
دختره مثل برق گرفته ها سرشو برگردوند و فقط نگام کرد!
گفتم: «شیراز را منور کردین! از مشهد چه خبر؟!»
ابروهاش در هم کشید و با تندی گفت: «چی میگی آقا؟ چرا چرند میگی؟» اینو گفت و دستشو برد به طرف دستگیره در و میخواست پیاده بشه!
گفتم: «الکی تلاش نکن! در قفله! راحت بشین سر جات تا برسیم!»
گفت: «کجا برسیم؟! اشتباه گرفتین! آقا همین بغل نگه دار! من از شما شکایت میکنم!»
گفتم: «به شکایت هم میرسیم! بشین سر جات! کیفتم هم بذار اون طرف تر!»
دیدم ترسیده ... اما از کیفش هم جدا نمیشه!
راننده گفت: «قربان اجازه هست دخالت کنم! من به اندازه شما مودب نیستم و همین باعث میشه کارا راحتتر پیش بره!»
رو کردم به خانمه و گفتم: «شنیدی که! کیفتو بذار کنار! ما مامور امنیتی هستیم! قصد اذیت و آزار و سر کیسه کردن مردم هم نداریم. فقط ازت میخوام بخاطر خودت، دست از پا خطا نکنی!»
چهرش شکست تا اسم امنیت و مامور امنیتی شنید. رنگش شد مثل گچ!
گفتم: «آفرین. بشین و نه خودتو توی دردسر بنداز نه ما. کیفتم بنداز اون طرف ... اون پایین!»
همین کارو کرد! اما با صدای شکسته و ترسیده گفت: «اشتباه میکنین! اشتباه گرفتین!»
گفتم: «دستتو بذار پشت صندلی راننده! میخوام دستتو ببینم!»
همین کارو کرد! دستش داشت میلرزید.
یه چشم بند بهش دادم. گفتم: «بذار رو چشمات!»
اینو که دید، داشت سکته میکرد! گفت: «به خدا هیچ نیازی به این چیزا و خشونت نیست!»
گفتم: «خشونت ندیدی خانم! گفتم که ... کاریت ندارم ... پس مثل بچه آدم هر چی گفتم بگو چشم و این چشم بند را ببند!»
چشم بند را زد. به راهمون ادامه دادیم.
بعد از ده دقیقه از مسیر که رفته بودیم، یهو راننده همینجوری در حال رانندگی، یه نگا به من کرد و جوری که فقط خودم بشنوم گفت: «حاجی ما از کوچولوهاتیما. باعث افتخاره. فکر نمیکردم یه روز مهمونم بشید و سوارتون کنم!»
گفتم: «بزرگی داداش!» اینو گفتم و انگشتمو به نشانه سکوت آوردم کنار لبم و اونم فهمید نباید دیگه حرفی بزنه. دستشو به نشانه ادب گذاشت روی سینشو به راهش ادامه داد.
[همون لحظه مجید پیام داد و نوشت: «حاجی خط های مختلفی به ترانه متصله اما اکانت همشون دائما فعال نیست. حدودا سیصد تا اکانت فعال داره و نکته مشکوک و غیر منطقی که وجود داره اینه که اسم بیش از 184 تا از اون اکانت ها در تلگرام، به اسم «ترانه» ثبت شده!!»
اینو دیگه کجای دلم بذارم؟! 184 تا اسم ترانه؟!
برای مجید نوشتم: «حالت خوبه؟ مطمئنی اشتباه نمیکنی؟»
مجید نوشت: «قربان اگر حتی شک هم داشتم برای شما ارسالش نمیکردم!»
نوشتم: «چندتاش داخلی و خارجیه؟»
نوشت: «گفتم دقیق چک کنند! به محض اینکه فهمیدم عرض میکنم!»]
به میدون عهد رسیدیم. (میدون عهد: مکانی که باید از راننده خدافظی کرد و ماشینو تحویل بده و صبر کنه تا یه نفر دیگه ما را به اداره برسونه و بعدش هم اون مامور برگرده و ماشینشو بهش تحویل بده!)
با راننده خدافظی کردم. راننده پیاده شد و ماشینو داد به یکی از ماموران خانم و اون مامور خانم هم نشست پشت فرمون و رفتیم. وقتی رسیدیم، پیادش کردن و بردنش بالا.
دیگه دیر وقت بود. گفتم احراز هویت بشه تا بعد.
تو آسانسور که بودم پیام سعید اومد که نوشته بود: «قربان دیگه شاید منتظر پیامک الله اکبر نباشیم بهتر باشه. چون حدود دویست نفر که اهل پخش این پیام در فارس بودند، به فعالیتشون در تلگرام و واتساپ امیدوارترند و حتی برای هم نوشتن که دیگه پیامک نزنین و به پیامک هایی که درخواست الله اکبر میکنند ترتیب اثر ندید! میگن چون شاید تله بسیجی ها و امنیتی ها باشه که بخوان مردم شناسایی کنن و در دام بندازند!!»
از آسانسور پیاده شدم و رفتم تو اطاقم ... خیلی خسته بودم ... ذهنم خسته بود ... چون کلا تو راه داشتم معادلات احتمالی را مرور میکردم و پیام های مجید و سعید را کنار اطلاعات خودم میچیدم.
نشسته بودم و داشتم با بی حالی چشمام را میمالیدم که یهو یه اتفاق خوب افتاد!
یه پیام روی صفحه گوشیم اومد ...
خانمم بود ... نوشته بود: [به یک «بپوش بیام دنبالت بریم بیرون یه دور بزنیم» نیازمندم!]
اصلا حالم عوض شد ...
فورا براش نوشتم: «بپوش بیام دنبالت بریم بیرون یه دوری بزنیم!»
ادامه دارد...
✅ دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
@mohsenriazi
📛 در سندی دیدم، استعمارگران ميگفتند تا وقتی مردم به #مهدویت معتقدند، نمیتوانیم کشورهایشان را درست در اختیار بگیریم!
🔻رهبرانقلاب: من سندی را دیدم که مربوط به دهها سال قبل؛ یعنی اوایل ورود استعمار به شمال آفریقاست.
🔹️کشورهای شمال آفریقا، گرایش بسیاری به اهل بیت دارند. مذهبشان هر مذهبی از مذاهب اسلامی که هست باشد؛ اما محبِ اهل بیتند. در کشورهای سودان و مغرب و غیره عقیده به مهدویّت خیلی پُررنگ است.
🔹️آن زمان که استعمار وارد مناطقِ مذکور شد - که ورود استعمار به آن مناطق در قرن گذشته است - یکی از مسائلی که مزاحم استعمار شد، عقیده به مهدویّت بود!
🔹️در سندی که من دیدم، بزرگان استعمار و فرماندهان استعماری توصیه میکنند که ما باید کاری کنیم که عقیده به مهدویّت، بتدریج از بین مردم زایل شود!
🔹️آن روز استعمارگران فرانسوی و انگلیسی در بعضی کشورهای آن مناطق افریقایی بودند - فرقی نمیکند که استعمار از کجا باشد - استعمارگران خارجی، قضاوتشان این بود که تا وقتی عقیده به مهدویّت در بین این مردم رایج است، ما نمیتوانیم کشورهایشان را درست در اختیار گیریم!
🔹️ببینید، عقیده به مهدویّت چقدر مهمّ است!
🔺️چقدر خطا میکنند کسانی که به اسم روشنفکری و به عنوان تجدّدطلبی میآیند و عقاید اسلامی را بدون مطالعه، بدون اطّلاع و بدون اینکه بدانند چهکار میکنند، مورد تردید و تشکیک قرار میدهند! اینها همان کاری را که دشمن میخواهد، راحت انجام میدهند! عقاید اسلامی اینگونه است. ۷۶/۹/۲۵
🌥 #مهدویت
@Khamenei_ir
@mohsenriazi
عبادالرحمن2،کجبافان،۱۱ اسفند۹۶.mp3
5.38M
#عباد_الرحمن
#صوتی
🌷جمعه ها - مسجد کجبافان- مزر سربازان گمنام امام زمان(عج)🌷
✅موضوع: عبادالرحمن(بندگان واقعی خدا)-2
🔘سخنران: محسن ریاضی
🔗تاریخ: 11اسفند 96
@mohsenriazi
🔴استقبال چهرههای اصولگرا از مواضع اخیر رئیسجمهور
🔶بسیاری از شخصیتهای اصولگرا پس از سخنان روز چهارشنبه رئیسجمهور در جمع مدیران اجرایی کشور، ضمن استقبال از این تغییر رویه، بر حمایت از دولت برای عبور از جنگ اقتصادی دشمن تاکید کردند:
🔹حداد عادل: انتظار داریم روحانی پس از سخنان مثبت به روش قبل بازنگردد
🔸قالیباف: همه با هم با هر سلیقه و گرایشی کنار هم میایستیم و جنگ اقتصادی دشمن را تبدیل به فرصت میکنیم
🔹سعید جلیلی: رئیس جمهور ریاست ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی را برعهده گیرد/ ارائه مشورت اقتصادی به دولت
🔸حاجیبابایی: فراکسیون نمایندگان ولایی با تمام توان از حرکت جدید رئیسجمهور حمایت میکند
🔹زاکانی: سخنان رئیس جمهور صدای برحق ملت رشید ایران بود/ این سخنان نویدی بر آغاز جبههبندی جدید است
🔸دهقان: امیدواریم عملکرد آقای رئیسجمهور هم مانند صبحتهای امروزشان مثبت باشد/ در کنار دولت هستیم
🔹نقوی حسینی: رویکرد جدید رئیسجمهور برای تغییر در رویههای موجود را حمایت میکنیم
🔸حسینی: جناحها و گروههای مختلف از مواضع اخیر رئیسجمهور حمایت میکنند/ برای حل مشکلات به دولت کمک میکنیم
🔹ذوالنوری: امیدوارم تغییر رویکرد آقای رئیسجمهور واقعی و اساسی باشد
💠کانال خبری انصارحزب الله(پلاک) در ایتا:👇
http://eitaa.com/joinchat/419364865C8c60a321c0
💠 پلاک در سروش:👇
https://sapp.ir/ansardez
@mohsenriazi
📛منافقین را بهتر بشناسیم
راه اندازی #هزارجلادهزاراشرف
🔹بسیاری از کاربران فضای مجازی در روزهای گذشته با راهانداختن هشتگ #هزارجلادهزاراشرف در صفحات شخصی خود در اینستاگرام و توییتر به بازخوانی جنایات گروهک منافقین پرداختند.
🔹این مرور و بازخوانی ترورهای منافقین در ایامی بود که سرکرده آنها مریم رجوی، همزمان با اعتراضات محدود برخی بازاریان تهران خواستار گسترش اغتشاش و آشوب در بازار شده بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛 منافقین را بهتر بشناسیم
📺جنایت وحشتناک منافقین علیه کردها
🔹قتل عام ۶۰ زن و کودک برای جلب نظر صدام
@Farsna
@mohsenriazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛منافقین را بهتر بشناسیم
🎥 وحشیانهترین قمار در جهان/ شرطبندی روی زن حامله!
🔹در وحشیانهترین شرطبندی در تاریخ جهان، اعضای گروهک تروریستی منافقین روی یک زن حامله شرطبندی کردند و پس از بریدن شکم مادر...
@Farsna
@mohsenriazi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛منافقین را بهتر بشناسیم
💢امام خمینی(ره):
▪️معنی منافق این است که شما را دعوت به اتحاد می کند، اما خودش به دنبال ایجاد اتحاد نیست
🇮🇷"چوب الف"🇮🇱👇
@Dezrvltion
@mohsenriazi