توی محل کار یه تویوتا زیرپاش بود. خیلی به این ماشین رسیدگی میکرد. ینی هرچی من بگم شما نمیتونید تصور کنید. واقعا حواسش بهش بود. از ماشین خودش هم بیشتر. یبار یکی از رفقا خواست با کفش گلی بشینه تو ماشین، حسین کلی دعواش کرد. میخنديديم بهش. میگفتم بابا چیه انقدر حساسی، چیزی ازش کم نمیشه که.
میگفت شاید این ماشین یه سال زیر پای من باشه، ولی سی سال قراره برای نظام کار کنه. هر چقدر من کمتر رعایت کنم از عمر مفید این ماشین کم میشه. یبار ازش خواستم با ماشین منو از گردان خودمون تا یه گردان دیگه ببره. گفت واسه چی میخوای بری؟ پرسیدم منظورت چیه؟ گفت ینی کار سازمانه یا شخصی. بهش گفتم کارم شخصیه.
خیلی جدی جواب داد: شرمنده داداش، با ماشین سازمان نمیشه ...
#خاطرات
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati
کانال رسمی محسن ریاضی 👇
@mohsenriazi_ir
میگفت فعالیتهای فرهنگی نیاز به پشتوانه مالی داره. باید یه کاری کنیم که مجموعهمون دیگه دغدغه اقتصادی نداشته باشه. اینجوری میتونیم کار تربیتی کنیم و مطمئن باشیم بعد یه مقطع کوتاه بخاطر بحث شغلی بچهها کار زمین نمیخوره. خودش هم هرکاری که میتونست میکرد. اولش با اجاره محلی پرورش مرغ محلی رو شروع کرد. بعدش کنار اون پرورش بلدرچين و گوسفند رو هم ادامه داد. اون موقع ۱۸ سالش بود. تازه رفته بود دانشگاه، توی مسجد هم مربی بود.
#خاطرات
#شهید_حسین_ولایتی
@shahidvelayati
کانال رسمی محسن ریاضی 👇
@mohsenriazi_ir