eitaa logo
محتوای تبلیغی نورالزهرا
55 دنبال‌کننده
529 عکس
166 ویدیو
80 فایل
آیدی معاون آموزش گروه تبلیغی نورالزهرا سلام الله علیها علی سروش @alisorosh1421
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسینیه مقتل
سلام الله علیها 🔹🔷《أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ》🔷🔹 🔻در مقاتل آمده است که دو دختر از دختران امام حسین(ع) بعد از شهادت ایشان، هنگامی که پدرشان را مشاهده کردند، ابتدا نشناختند و از کبری(س) خواستند تا او را معرفی کند! 1⃣حضرت (سلام الله علیها) : در روز عاشورا، هنگام شهادت امام حسین(ع)، زنان حرم شيون كنان از خیمه خارج شدند. در این هنگام، سکینه(س) خود راهی قتلگاه پدر شد و وقتی نگاهش به بدن مطهر امام حسین(ع) افتاد، عرضه داشت : ▪️《عَمَّتِي! هَذَا نَعشُ مَن؟》 🔹عمه جان! این نعش کیست که به زمین افتاده است؟ زینب کبری(س) فرمود : ▪️《هَذَا نَعشُ أَبيِکَ اَلحُسَينِ(ع)》 🔸اين نعش پدر بزرگوارت حسين‌(ع) است.(۱)  2⃣حضرت رقیه(سلام الله علیها) : در شام، از بچه های كوچك، شهادت پدرشان را مخفی می كردند و به آن ها می گفتند پدرتان به مسافرت رفته است. بر همین وضع بود تا یزید آن ها را به منزلی در نزدیکی خود منتقل نمود. امام حسین(ع) دختر کوچکی داشت که چهار سال بیشتر نداشت، شبی از خواب بیدار شد وگفت : ▪️《أَین‏َ أبِی‏ الحُسَین‏ِ(ع)؟》 🔸پدرم حسین(ع) کجاست؟ ▪️《فَإنِّی‏ رَأیَتُه‏ُ السَّاعَةَ فِی‏ المَنام‏ِ مُضطَرِبَاً شَدِیدَاً》 🔹من اکنون او را در خواب دیدم! وقتی زنان این‌ سخن را شنیدند گریستند و کودکان دیگر هم، صدا به شیون بلند کردند. هنگامی که یزید از این امر مطلع شد، دستور داد سر مبارک امام حسین(ع) نزد دخترش در خرابه ببرند. سپس سر مطهّر را آوردند و در دامن دخترش نهادند و رقیه(س) تا نگاهش به سر افتاد، گفت : ▪️《عَمَّتِي! هَذَا رَاسُ مَن؟》 🔸این سر کیست؟! آنان گفتند : ▪️《هَذَا رَأس‏ُ أَبيِکَ اَلحُسَينِ(ع)!》 🔹این سر پدرت حسین(ع) است!(۲) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منابع : ۱)معالی السبطین حائری مازندرانی، ج۲، ص۵۰ ۲)کامل بهائی عمادالدین طبری، ج۲، ص۱۷۹ سلام الله علیها سلام الله علیها @hosenih_maghtal
شعر استاد علی انسانی در مورد حضرت سکینه بنت الحسین سلام الله علیها: اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمّه می‌بوسید مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچار به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟ "علی انسانی" سلام الله علیها