هدایت شده از حدیث اشک
آنکه پیوسته حسادت بر گل بی خار کرد
عاقبت یار مرا کشت و مرا بی یار کرد
دیدن زهرا همه غمها ز قلبم میربود
نگذرد حق زآنکه محرومم از این دیدار کرد
با که گویم ای خدا در سن هجده سالگی
تکیه گاهم پیش چشمم تکیه بر دیوار کرد
بشکند آن دست سنگینی که بین کوچه ها
بس که سیلی زد دو چشم همسرم را تار کرد
پیرهن میشد پر از خون هر نفس که میکشید
وای من با سینهی حورا چها مسمار کرد
بعد زهرا ارثیه بر طفل دردانه رسید
خصم بر طفلِ سه ساله، کینه ی بسیار کرد
گفت بابا در بیابان، تازه خوابم برده بود
با لگد زجرِلعین آمد مرا بیدار کرد
شائق! آن کس که به دل داغ نگارم را گذاشت
زینبم را خون جگر در کوچه و بازار کرد
#فاطمیه
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#محمود_اسدی
@hadithashk
هدایت شده از حدیث اشک
ما با گناه بر دل تو غم گذاشتیم
کِی روی زخمهای تو مرهم گذاشتیم؟
هر بار با گناه دلت را شکستهایم
تازه به خویش، نام ز مَحرم گذاشتیم
گفتیم از سپاه تو باشیم، لاجرم
پیری ولی رسید و قدی خم گذاشتیم
آمد ندا که وقت ظهورش فرا رسد
در پشت سر، چو عیسیِ مریم گذاشتیم
هرچند ما بدیم ولی هر شهادتی
سر دربِ خانهها همه پرچم گذاشتیم
آقا قسم به سینهی مرضوض جدتان
الحق که ما برای فرج کم گذاشتیم
گفتند ده نفر همه با اسبهایمان
ما پا به روی پیکر دَرهم گذاشتیم
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#محمود_اسدی
@hadithashk
هدایت شده از حدیث اشک
ای گل باغ خدا متی ترانا و نراک
ای امید شهدا متی ترانا و نراک
چه شود در وسط روضه بیایی مولا
جان خود کنم فدا متی ترانا و نراک
لطف کن ای پسر حضرت نرجس خاتون
نظری کن به گدا متی ترانا و نراک
در تمام سختی زندگیِ ما تنها
تویی آرامش ما متی ترانا و نراک
مادرت پشت در سوخته از پا افتاد
میزند تو را صدا متی ترانا و نراک
میزند تو را صدا آن بدنی که گشته است
زیر مرکب جابجا متی ترانا و نراک
عمهات بالای تل، میدید که راس الحسین
پیش چشمش شد جدا متی ترانا و نراک
#شعر_مناجات_امام_زمان_عج
#محمود_اسدی
@hadithashk