بسم الله الرحمن الرحیم
یا صاحب الزمان ادرکنی
#منبرک #حضرت_علی_اکبر علیه السلام
الف) لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون و ما تنفقوا من شیء فان الله به علیم، آل عمران، 92
ب) سال تولد: 11 شعبان سال 33؛ در کربلا 27 ساله؛ فرزند بزرگ سید الشهداء علیه السلام
ج) کثیر بر شاذان: شَهِدْتُ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی(عَلَیهِمَا السَّلَامُ) وَ قَدْ اشْتَهَی عَلَیهِ ابْنُهُ عَلِی الْأَکبَرُ عِنَباً فِی غَیرِ أَوَانِهِ، فَضَرَبَ یدَهُ إِلَی سَارِیهِ الْمَسْجِدِ فَأَخْرَجَ لَهُ عِنَباً وَ مَوْزاً فَأَطْعَمَهُ، وَ قَالَ: مَا عِنْدَ اللَّهِ لِأَوْلِیائِهِ أَکثَر» [دلائل الامامه، ص183]
د) نارء القری: وَ لَم تُذکر هَذِهِ المُکرَّمَةُ مِن نَارِ القُرَی لِوَاحِدِِ مِن أَبنَاءِ الأَئِمَّةِ إِلَّا لِشَبِیهِ رَسَوُلِ اللهِ(ع) عَلِی الأَکبَرِ(ع) ( #مجمع_البحرین_یازجی، ج۱، ص۳۵)( فرسان الهیجاء محلاتی، ج۱، ص۴۱۶)
ه)داستان شیعه شدن نصرانی: أنّه دخل رجل نصراني مسجد رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم فقال له الناس : أنت رجل نصراني اخرج من المسجد. فقال لهم : إني رأيت البارحة في منامي رسول الله ومعه عيسى ابن مريم ، فقال عيسى ابن مريم : أسلم على يد خاتم الأنبياء محمد ابن عبدالله فإنّه نبي هذه الأمّه حقّاً ؛ وأنا أسلمت على يده وأتيت الآن لاُجدّد إسلامي على رجل من أهل بيته. قال : فجاؤا به إلى الحسين عليهالسلام فوقع على قدميه يقبلهما ، فلمّا استقرّ به المجلس قص له الرؤيا التي رآها في المنام فقال له : أتحبّ أن آتيك بشبيهه؟ قال : بلى سيدي ؛ قال : فدعى الحسين عليهالسلام بولده علي الأكبر ـ وكان إذ ذاك طفل صغير وقد وضع على وجهه البرقع ـ فجيء به إلى أبيه ، فلمّا رفع الحسين عليهالسلام البرقع من على وجهه ورآه ذلك الرجل وقع مغمى عليه ، فقال الحسين عليهالسلام : صبّوا الماء على وجهه ، ففعلوا فلمّا أفاق إلتفت إليه الحسين عليهالسلام وقال : يا هذا إنّ ولدي هذا شبيهاً بجدّي رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم؟ فقال الرجل : اي والله ؛ فقال له الحسين عليهالسلام : يا هذا إذا كان عندك ولد مثل هذا وتصيبه شوكة ما كنت تصنع؟ قال : سيّدي أموت! فقال الحسين عليهالسلام : أخبرك إني أرى ولدي هذا بعيني مقطّعاً بالسيوف إرباً إرباً. [ثمرات الاعواد، ج1، ص228]
و) «یا بُنَىَّ إِنَّها ساعَةٌ لا تُکْذَبُ فیهَا الرُّؤْیا، فَأُعْلِمُکَ أَنِّی خَفَقْتُ بِرَأْسِی خَفْقَةً فَرَأَیْتُ فارِساً عَلى فَرَس وَقَفَ عَلَىَّ فَقالَ: یا حُسَیْنُ! إِنَّکُمْ تَسْرَعُونَ الْمَسیرَ وَ الْمَنایا بِکُمْ تَسْرَعُ إِلَى الْجَنَّةِ; فَعَلِمْتُ أَنَّ أَنْفُسَنا نُعِیَتْ إِلَیْنا»«یا أَبَتِ أَفَلَسْنا عَلَى الْحَقِّ»«بَلى یا بُنَىَّ وَالَّذِی إِلَیْهِ مَرْجَعُ الْعِبادُ!»؛«إذاً لاَ نُبالی بِالْمَوتِ»«جَزاکَ اللّهُ یا بُنَىَّ خَیْرَ ما جَزى بِهِ وَلَداً عَنْ والِد» [مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 226.]
و)داستان شیخ رضا سراج: مرحوم شیخ رضا سراج از جمله خطبائی بود که مستمعین زیادی داشت و روضه های جانسوز می خواند.ایشان می فرمود : برای ادامه تحصیل علم وقتی به کربلا رفته بودم اتفاقی برایم افتاد.در حجره های اطراف حرم فقط یک حجره خالی بود که به من بدهند و آن هم هیچکس جرات رفتن داخل آن را نداشت چون هر طلبه ای ساکن آن حجره میشد پس از مدتی میمرد و تا آن زمان سه نفر که ساکن آن حجره شده بودند از دنیا رفتند!ایشان ساکن آن حجره می شود و دعا می کند که خدایا می خواهم راز این مطلب را برایم فاش کنی.نقل می کند: بعد از چند روز شب جمعه که شد نیمه های شب صدای گریه بسیار غمناکی را شنیدم که از نهاد خود زجه و شیون می نمود، به نحوی که من طاقت شنیدن آن را نداشتم و نزدیک بود بند از بند بدنم از هم بگسلد. به امام حسین (ع) متوسل شدم و خواستم که تحمل شنیدن این صدا را به من بدهد.فهمیدم آن سه نفر در اثر عدم تحمل صدای آن گریه ها مرده اند. منتظر شدم و متوجه جهت صدا شدم و دیدم خانمی جلیل القدر با قامتی خمیده به من نزدیک می شود. تا به من رسید سوال کردم سبب این گریه های شما چیست؟ و شما که هستی؟ فرمودند شیخ رضا سراج من حضرت فاطمه هستم. هر شب جمعه که می شود به محل حجره شما می آیم و اینچنین گریه و زاری می نمایم. حضرت فرمودند محل حجره شما دقیقا همان محل شهادت وقطعه قطعه شدن بدن حضرت علی اکبر حسین است.....