🖼#عکس_نوشت
📄#داستانک
#مقطع_ابتدایی
#احکام_ماه_مبارک_رمضان
*ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام*
#مقدمه
سلاااام😊
دخترای عزیزم ماه مبارک رمضان فرا رسیده😍
همگی دعوتیم به یه مهمونی بزرگ که همه توی این مهمونی مثل هم هستن
حتما میپرسین از چه نظر مثل هم هستن🤔
الان براتون میگم:
دخترای عزیزم همه ما تو ماه مبارک رمضان با هم برای به دست آوردن خوبی ها و حفظ این خوبی ها برای تمام سال تلاش میکنیم چون خوبی هایی که تو این ماه انجام میدیم چند برابر ثواب داره 👌
منم تصمیم گرفتم مثل شما توی این ماه قشنگ و عزیز یه کار خوب انجام بدم و شما رو با یه خانواده آشنا کنم☺️ و هر روز از ماه رمضان با داستان زندگی ریحانه که تازه به تکلیف رسیده در خدمتتون باشم🤗
ریحانه به همراه پدر، مادر ، پدر بزرگ ،مادر بزرگ و علی و سبحان که برادرهای ریحانه هستند تو یکی از خونه های با صفای شهر مقدس قم که وقتی پنجره رو باز می کنی گنبد طلایی و زیبای حرم حضرت معصومه سلام الله علیها چشمهات رو روشن میکنه😍زندگی می کنه.
انشاالله از فردا اتفاقات جذابی که در ماه رمضان برای ریحانه می افته رو براتون تعریف می کنم🙂
آخه میدونین امسال ریحانه برای اولین بار قراره روزه هاش رو به طور کامل بگیره😍
پس این ۳۰ روز عزیز را همراه من باشید با داستان زندگی ریحانه ☺️
✍نویسنده :سمیه مرادی
📎حکم فقهی از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغ:خانم امینی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
🖼#عکس_نوشت
📄#داستانک
#مقطع_ابتدایی
#احکام_ماه_مبارک_رمضان
*ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام*
#قسمت۱
ریحانه به همراه علی و سبحان توی حیاط بازی می کردن 🎡که در حیاط باز شد و بابا با جعبه شیرینی وارد شد😋😋.
بچه ها یکصدا گفتن: آخ جون شیرینی😍
اما وقتی جعبه رو باز کردن چشماشون گرد شد😮 و این بار همه با خوشحالی داد زدن:زولبیا بامیه😍.
ریحانه پرسید:مگه ماه رمضان شده؟🤔
بابا: بله دخترم فردا اولین روز ماه رمضانه
ریحانه: من پارسال هم روزه گرفتم امسال هم میگیرم🙂.
بابا: بله روزه کله گنجشکی🐤 و خندید.😄
بابا ادامه داد: امسال باید روزه کامل بگیری☺️؛
ریحانه:این دوتا چه فرقی با هم دارن؟🤔
بابا:فرقش اینه که توی روزه واجب باید نیت کنی و از اذان صبح تا اذان مغرب چیزهایی که روزه را باطل می کنن رو انجام ندی البته به قصد انجام دستور خداوند😊.
علی پرسید : نیت یعنی چی؟
بابا: همین که تصمیم بگیری از خوردن و آشامیدن و کارهایی که روزه رو باطل میکنه خودداری کنی یعنی نیت کردی و لازم نیست که به زبان بیاری یا توی دلت بگی😊.
سبحان که ساکت بود و داشت به حرفهای بقیه گوش میداد گفت: زولبیا بامیه از دهن افتاد بخوریم؟
با این حرف سبحان صدای خنده ی بقیه فضای خونه رو پر کرد😄 و همه با خوشحالی به سمت جعبه رفتن.😋😍
✍سمیه مرادی
📎حکم فقهی برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغ:خانم امینی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
📄#داستانک
#مقطع_ابتدایی
#احکام_ماه_مبارک_رمضان
*ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام*
#قسمت۲
صبح زود مادربزرگ با صدای گریه😭 ریحانه بیدار شد و با عجله خودش رو رسوند به ریحانه؛
مادربزرگ با نگرانی ریحانه رو بغل کرد و گفت :چی شده عزیزم؟ چرا گریه می کنی؟خواب بد دیدی؟😳🤔
ریحانه گریه کنان😭 گفت: نه مادر جون من و فاطمه دیشب تصمیم گرفتیم امروز که آخرین روز ماهه روزه بگیریم، آخه خانوم معلممون گفته که روزه ی آخر ماه خیلی ثواب داره اما من خواب موندم و نتونستم نیت کنم شب گذشته هم فراموش کردم نیت کنم.😭
مادربزرگ اشک های ریحانه رو با گوشه ی روسری پاک کرد و پیشونی ریحانه رو بوسید😘
ریحانه که کمی آروم شده بود با ناراحتی ادامه داد:مادر جون خیلی دلم میخواست امروز روزه بگیرم تازه پیش فاطمه هم بدقول شدم آخه بهش قول داده بودم تو حیاط سفره ی افطار پهن کنیم و باهم افطار کنیم😔
مادربزرگ با لبخند قشنگی که به لب داشت گفت: ریحانه ی عزیزم هنوز برای نیت فرصت داری ☺️
ریحانه با تعجب😳 گفت: نه مادر جون خودم شنیدم حاج آقای مسجد میگفت" نیت روزه از اول اذان صبح باید باشه یا قبل از اذان صبح، مثلاً شب قبل"؛
مادر بزرگ دستش رو روی سر ریحانه کشید و گفت: درسته اما حاج آقا وقتِ نیتِ روزه ی واجب رو گفته دخترم☺️
برای روزه مستحبی تا قبل از اذان مغرب وقت داری دختر قشنگم 😘.
ریحانه با تردید گفت : مطمئنی مادر جون؟؟🧐
مادر بزرگ با مهربونی جواب داد : بله عزیز دلم😘 منم نمیدونستم امروز آخرین روز ماهه و الان نیت روزه میکنم که از ثواب روزه امروز بهره ببرم😍😍
ریحانه با خوشحالی فریاد زد:
آخ جوووون عاشقتم مادر جوووون😍😍.
و همزمان با گفتن این جمله پرید بغل مادربزرگ و صورتش رو چسبوند به صورت مهربون مادربزرگ😚😍 .
با صدای ریحانه، سبحان چشمهاش رو باز کرد و با صدای خوابالو گفت: یه بار نشد ما با صدای 🎶🎶گل و بلبل از خواب بیدار بشیم همیشه باید از صدای جیغ جیغ این دختر با وحشت از خواب بپریم خدا امروز رو به خیر بگذرونه😣 ؛
و غرغر کنان پتو رو کشید رو سرش😴؛
✍ سمیه مرادی
📎حکم فقهی برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغ: خانم امینی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
📄#داستانک
#مقطع_ابتدایی
#احکام_ماه_مبارک_رمضان
*ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام*
#قسمت۳
انواع روزه
سفره صبحانه پهن بود؛ همه سر سفره نشسته بودن اما خبری از ریحانه نبود؛
علی با تعجب پرسید :پس ریحانه کجاست؟🤔
مادر بزرگ که تازه وارد اتاق شده بود جواب داد: صبح زود رفت پیش فاطمه ؛😊
سبحان:حلیم میدن ما هم بریم؟😉
مادربزرگ خنده کنان گفت:نه دلبندم رفته تکالیفش رو با دوستش انجام بده ☺️؛
مادر به سبحان گفت: برو خواهرتو صدا بزن بیاد برای صبحانه؛
سبحان از سر سفره بلند شد، اما مادربزرگ گفت: لازم نیست بری سبحان جانم 🙂؛
همه با تعجب به مادربزرگ نگاه کردن😳
مادر بزرگ در حالی که به پشتی تکیه میداد گفت: ریحانه و من امروز روزه هستیم😊؛
علی با تعجب گفت: جااااااان؟؟؟ روووووزه ؟؟؟فردا اولین روز ماه رمضانه شما چطور امروز روزه گرفتین؟!😦
پدربزرگ لقمه پنیر گردویی که تو دستش بود به طرف علی گرفت و گفت: اینو بذار تو دهنت تا برات بگم🙂؛
علی لقمه رو گرفت و با چشمای گشاد شده اش منتظر ادامه حرف پدر بزرگ موند؛😳
پدربزرگ :ریحانه و مادر جان روزه مستحبی گرفتن 😌؛
علی گفت: آهاااان یه چیزی تو مایه های کله گنجشکی😋؛
پدربزرگ با خنده گفت :نه عزیزم😄 روزه مستحبی یعنی روزه ای که واجب نیست اما خیلی ثواب داره 😍؛
و بعد ادامه داد: اصلا بذار اینطور برات بگم "دو نوع روزه داریم نوع اول :روزه واجب، مثل روزه ماه رمضان یا روزه نذر و یا روزه قضا
و نوع دوم :روزه مستحبی، مثل روزه ی روز غدیر و روز عرفه یا همین امروز که روز آخر ماه شعبانه😍؛
سبحان که با دقت به حرفهای پدربزرگ گوش میداد گفت: ببینید این ریحانه چطور تور پهن کرده همه ثوابها رو جمع میکنه🤔 اصلا منم روزه ام😍
علی زد به پشت سبحان و گفت : صبحانه رو که خوردی میخوای ناهار رو هم بخور بعد روزه بگیر😄؛
با این حرف علی صدای خنده خانواده فضای خونه رو زیباتر کرد😍☺️
✍نویسنده :سمیه مرادی
📎حکم فقهی از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغ: خانم امینی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
📄#داستانک
#مقطع_ابتدایی
#احکام_ماه_مبارک_رمضان
*ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام*
#قسمت۴
مگه روزه برای همه واجب نیست؟
پدر درحال خوندن قرآن بود؛
ریحانه با صدای مناجاتی که از تلویزیون پخش میشد بیدار شد📺
با خوشحالی به طرف آشپزخانه رفت و در چیدن سفره سحر به مادر کمک کرد😋؛
بعد از چیدن بشقابها مادر به ریحانه گفت :
چیز زیادی نمونده تا اذان برو به مادرجون بگو سحری آماده است ؛
ریحانه: پدربزرگ بیدار شده؟
مادر: نه عزیزم؛
ریحانه :یعنی بیدارش نکنم؟ بدون سحری باید روزه بگیره؟ چرا ؟!؟😳
مادر: دختر قشنگم پدربزرگ روزه نمیگیره؛☺️
ریحانه: آخه چرا ؟مگه روزه برای همه واجب نیست؟😳🤔
مادر: روز برای همه واجبه اما بعضی ها میتونن روزه نگیرن؛
ریحانه با تعجب گفت: کیا مامان؟؟😳
مادر: کسی که مریضه و روزه براش ضرر داره به طوری که اگر روزه بگیره بیماریش شدید میشه یا دیرتر خوب میشه 😊؛
ریحانه :خب بابابزرگ که مریض نیست 🤔؛
مادر: بله اجازه بده الان میگم: دومین نفر کسیه که مرضی داره که زیاد تشنه میشه و نمی تونه تشنگی رو تحمل کنه یا تحمل تشنگی براش سخته؛
ریحانه:یعنی بابابزرگ نمیتونه تشنگی رو تحمل کنه؟
مادر: دخترم تو خیلی عجولی، برای اینکه تمرین کنی صبور باشی دو نفر دیگه که میتونن روزه نگیرن رو نام میبرم بعد مشکل پدربزرگ رو میگم☺️؛
ریحانه: ماااامااااان☹️
مادر بدون توجه به اعتراض ریحانه ادامه داد: زن بارداری که روزه برای خودش یا بچه ضرر داره و زنی که بچه شیر میده و روزه براش ضرر داره یا شیرش رو کم میکنه و آخریش پیرمرد و پیرزنی که به خاطر پیری نمیتونه روزه بگیره یا روزه گرفتن براش سخته☺️؛
حالا بپر و مادر جون رو صدا بزن☺️😊
ریحانه:کاش من هیچوقت پیر نشم و همیشه بتونم روزه بگیرم😊☺️
✍نویسنده :سمیه مرادی
📎حکم فقهی از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغ: خانم امینی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
🖼#عکس_نوشت
📄#داستانک
#مقطع_ابتدایی
#احکام_ماه_مبارک_رمضان
*ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام*
#قسمت۵
ریحانه و فاطمه توی حیاط مشغول بازی بودن که یه دفعه صدای گریه ریحانه از گوشه حیاط بلند شد😭 ؛
مادر از ایوان صدا زد: ریحانه چی شده مامان؟
فاطمه:خاله جون روزه ریحانه باطل شده 😳؛
مادر:چرا؟بیا اینجا ببینم چی شده؛
ریحانه و فاطمه خودشون رو رسوندم به ایوان؛
مادر:خب حالا بگو ببینم چرا روزه ریحانه باطل شده؟
فاطمه:آخه گل شمعدانی رو بو کرد🌹؛
مادر:بو کردن گل معطر مکروهه،یعنی بهتره که انجام ندیم،اما باعث باطل شدن روزه نمیشه؛
ریحانه که از شدت گریه اش کم شده بود گفت:یعنی الان من روزه ام؟🤔
مادر:بله دخترم، روزهدار بعضی از کارها رو بهتره انجام نده اما اگر انجام بده هم روزهاش باطل نمیشه،مثل بو کردن گیاهان معطر☺️؛
ریحانه چشمهاش برقی زد و پرید مامان رو بغل گرفت و یه ماچ گنده از لپ مامان کرد😘 و با خوشحالی گفت : تو بهترین مامان دنیایی😍😘؛
با تمام شدن حرف های ریحانه، فاطمه دست ریحانه رو گرفت و کشید به سمت حیاط و گفت : بیا بریم بازیمون نصفه موند☺️؛
مادر:آره عزیزدلم حالا برید بازی کنید🏓
ریحانه و فاطمه با خوشحالی دست هم رو گرفتن و دویدن تو حیاط.
✍نویسنده:سمیه مرادی
🔗حکم فقهی از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغ: خانم امینی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝
📄#داستانک
#مقطع_ابتدایی
#احکام_ماه_مبارک_رمضان
*ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام*
#قسمت۶
اگه لباسم رو خیس کنم تا خنک بشم، روزه ام باطل میشه؟🤔
هنوز ۵ ساعت به اذان مونده بود؛
ریحانه روی تخت دراز کشیده بود و صدای شکم اش را میشنید، انگار یه قورباغه درسته خورده بود😄؛
از صبح چند باری به سرش زده بود که قایمکی چیزی بخوره اما بلافاصله یاد حرف مادربزرگ افتاده بود که گفته بود:"خدا همیشه و همه جا مراقب ماست و همیشه نگاهمون می کنه" و بعد هم زود پشیمان شده بود؛
شکمش خیلی صدا می کرد و باعث میشد ریحانه بیشتر یاد گرسنگی بیفته؛
کمی به سقف نگاه کرد، از شدت گرما عرق میریخت،فکر کرد اگه کمی خودش رو خیس کنه خنک میشه؛
بلند شد و رفت سمت حیاط.
سبحان که داشت از تکالیفش عکس میگرفت تا بفرسته برای معلمش با دیدن ریحانه گفت:کجا به سلامتی ؟تو این گرما آب پز میشیا؛و بعد بلند خندید 😄.
ریحانه با بی حالی جواب داد :دارم میرم یه کم خودمو خیس کنم خنک بشم🚶♀؛
سبحان گفت: که روزه ات رو باطل کنی؟
ریحانه سر جاش میخکوب شد،😳 برگشت سمت سبحان و گفت: مگه خیس کردن لباس روزه رو باطل میکنه؟😳
سبحان گفت: بله که باطلمیکنه.
ریحانه با ناراحتی برگشت به سمت اتاق روی تخت دراز کشید و دوباره به صدای قورباغه تو شکمش گوش داد ،چند دقیقه بعد در اتاق باز شد و سبحان و علی با صدای جیغ و داد یه پارچ آب ریختن روی ریحانه و صدای خنده هاشون اتاق رو پر کرد 😄؛
ریحانه گیج و منگ فقط نگاشون میکرد.
سبحان با خنده گفت :تو چقدر ساده ای دختر آخه کی گفته خیس کردن لباس باعث باطل شدن روزه میشه؟
علی ادامه داد:خیس کردن لباس مکروهه؛ یعنی بهتره که این کار را نکنی اما اگر لباست رو هم خیس کردی، روزه ات باطل نمیشه
و بعد هردو بلند خندیدن😄؛
ریحانه که خنک شده بود و حالش جا آمده بود دوید دنبال پسرا؛
صدای خنده بچه ها خونه رو پر کرد.
✍نویسنده: سمیه مرادی
🔗حکم فقهی از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغ: خانم امینی
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝