🌷قسمت سی و سوم🌷
#اسمتومصطفاست
تازه به آپارتمان دو خوابه ۵۹ متری در اندیشه اسباب کشی کرده بودیم که یک روز صبح کارگر گاوداری تماس گرفت: ((آقا مصطفی بدبخت شدیم،گوساله هارو دزد برد!))
یازده گوساله به سن فروش رسیده بود. آنها را در آخوری جا داده بودی و قرار بود همان روزها بفروشی.
اما دزدهای مسلح، شبانه به آخور زده و همه را برده بودند. کارگر افغانی هم می گفت: ((چون دزدا مسلح بودن، نتونستم از اتاق بیرون بیام.))
شکایت کردی اما بی فایده بود.
چند بار از کلانتری زنگ زدند که دزد احشام در اطراف کرج پیدا شده، بیا شناسایی. می گفتی: ((من اونجا نبودم.))
می گفتند: ((راهش همینه باید شناسایی کنی و بگویی که اینان!))
_ چطور متهم کنم وقتی یقین ندارم؟
تدریجا مایوس شدی و از گاوداری دلسرد.
باید ۲۲ میلیون تومان برای جمع کردن گاوداری ضرر و زیان داده می شد.
البته آنجا را به صورت سهامی راه انداخته بودی. آن روزها خجالت زده بودی و کمتر صحبت می کردی. در خودت بودی، زود عصبی می شدی و سر هر مسئله ای جوش می آوردی.
اداره آگاهی می گفت: ((از سرایدارت شکایت کن.))
می گفتی:((چطور این کار رو بکنم؟وقتی زنگ زد و خبر داد، اول چیزی که بهش گفتم این بود حالش خوبه؟براش اتفاقی نیفتاده؟ حالا بیام ازش شکایت کنم؟))
بقیه گوساله ها را فروختی و مقداری از بدهی را دادی. هر چه طلا داشتیم فروختیم و باقی مانده بدهی را هم صاف کردی.
حالا فقط از راه فروش برنج در امد داشتی، پدرم از شمال می آورد و تو بازاریابی می کردی و در سودش شریک می شدی.
روزگار اینجور می گذشت، اما با همه بالا و پایین ها ندیدم ناشکری کنی.
پژاک در کردستان غائله بر پا کرده بود و همین کافی بود تا تو تلاش کنی که خودت را آنجا برسانی.
پیگیری کردی: ((گفتن فقط بچه های صابرین رو می فرستیم.))
گفتم: ((یعنی باید همیشه دنبال درگیری و استرس باشی؟))
_ همیشه که درگیری نیست خانم!
_ بیا برو سر یک کار ثابت مثل سپاه یا آتش نشانی که دوست داری!
_ بعضی جاها شرط سنی داره و من یکی دوسال سنم زیاده، مدرک پایان خدمتم می خوان.
به همین آتش نشانی پارک چیتگر مدارکم رو دادم، ولی کارت پایان خدمت می خوان.
_ بابا داره برای سپاه تلاش می کنه شاید اونجا درست بشه.
_ خیال می کنی برم سپاه، می رم قسمت اداری؟ تازه کارت پایان خدمتم ندارم!
_ میدونم اگه وارد سپاهم بشی میری تو سخت ترین و پر استرس ترین جاها کار می کنی تا من حرص بخورم و حالم جا بیاد!
راستی تازگی که کارت پایان خدمت نشونم دادی! آقا مصطفی دنبال درد سر می گردی؟
_ بله درست کردم ، اما کو نتیجه؟کارت داداش رو گرفتم و عکس خودم رو چسبوندم روش. پرونده ام که به جریان افتاد از فرمانده صابرین گواهی اعلام نیاز و پذیرش گرفتم، اما تا نوبت به من رسید، آسمون تپید و غائله ختم شد.
بعدها به سپاه رفتی. معاینات پزشکی را که انجام دادی، مصاحبه کردی، اما ایراد گرفته و گفته بودند: ((اینجا نوشتی سربازی نرفتی، اما کارت پایان خدمت توی پرونده ته.
با توجه به جعل اسنادی که کردی حق ورود به سپاه رو که نداری هیچی، تازه باید به مراجع قضایی هم معرفیت کنیم.))
_حالا که دارین من رو بازخواست می کنین شهید فهمیده رو هم بیارین و بپرسین چرا توی شناسنامهش دست برد؟ همون طور که او جعل امضا کرد، منم کردم تا برم لب مرز برای دفاع از دین و کشورم.
بعدم که به اون قافله نرسیدم و سفره بسته شد، بی خیال کارت شدم و تو فرمم حقیقت رو نوشتم.
گفته بودند: ((باید ببینیم کمیسیون چی می گه.))
اما تو بی اجازه زدی به جاده عشق.
اینطور موقع ها صبوری در مرام تو نبود آقا مصطفی!
زندگی در آپارتمان ۵۹ متریِ اندیشه جالب بود.
آن روزها پاترول داشتیم.
برای ماه رمضان حاج آقایی را دعوت کرده بودی که در منطقه ملت کهنز، به حسینیه برود.
صبح ها با ماشین او را می بردی و شب ها بر می گرداندی و تمام ماه رمضان خانه ما بود.
عید فطر که شد گفتی: ((حاج آقا بطحایی، خانمتون رو هم بیارین چند روزی مهمون ما باشین.))
حاج آقا خانمش را هم آورد. روزها من و خانم او در خانه بودیم و تو و او می رفتید دنبال کارهای بسیج.
ایامی که درس طلبگی می خواندم، بچه ها شوخی می کردند: ((سمیه از هر چی دست بکشه از غذا درست کردن برای شوهرش دست نمی کشه. بابا جون دو وعده ای درست کن!))
ادامه دارد...✅🌹
بارالها ...
یوسفـ❤️ـ ما شیعیان ...
کی خواهد آمد؟؟؟
سلام یوسفـ❤️ـ ....
#سلام
🌷🍁🌷🍁
🌷دعای روز سه شنبه
🍁بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🌷الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ كَمَا يَسْتَحِقُّهُ حَمْدا كَثِيرا وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي
🍁وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ الَّذِي يَزِيدُنِي ذَنْبا إِلَى ذَنْبِي وَ أَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ كُلِّ جَبَّارٍ فَاجِرٍ وَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ وَ عَدُوٍّ قَاهِرٍ
🌷اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ جُنْدِكَ فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ حِزْبِكَ فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْلِيَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِيَاءَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
🍁اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرِي وَ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِي فَإِنَّهَا دَارُ مَقَرِّي وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجَاوَرَةِ اللِّئَامِ مَفَرِّي وَ اجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍ
🌷 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ
🍁وَ هَبْ لِي فِي الثُّلَثَاءِ ثَلاثا لا تَدَعْ لِي ذَنْبا إِلا غَفَرْتَهُ وَ لا غَمّا إِلا أَذْهَبْتَهُ وَ لا عَدُوّا إِلا دَفَعْتَهُ بِبِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الْأَسْمَاءِ بِسْمِ اللَّهِ رَب الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَسْتَدْفِعُ كُلَّ مکروه أَوَّلُهُ سَخَطُهُ وَ أَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ فَاخْتِمْ لِي مِنْكَ بِالْغُفْرَانِ يَا وَلِيَّ الْإِحْسَان
#دعا
#دعای_روزانه
🌷🍃🌷
https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra🌷🍃🌷
سفر پر ماجرا 11.mp3
6.63M
#سفر_پرماجرا ۱۱
✍دلت را
به عبادات و خیراتت قُرص نکن!
بتــرس❗️
نکند امانت دار خوبی نباشی،
و لحظه ی رفتن؛
قلبت مطمئن و روحت دارا نباشد